شهروند ۱۱۹۶ ـ ۲۵ سپتامبر ۲۰۰۸
امسال، به دلیل تعطیلی اول مهر، مدارس و دیگر مراکز آموزشی روز سه شنبه دوم مهرماه بازگشائی می شوند تا ١۴ میلیون دانش آموز و یک میلیون ۵۰۰ هزار دانشجو به سر کلاس های درس بروند.
حضور میلیونی دانش آموزان و دانشجویان در محل های تجمع طبیعی خود، هر چند برای جنبش دانشجویی و دانش آموزی فرصتی برای آموزش و در کنار آن فعالیت های صنفی و اجتماعی است، اما برای رژیم اسلامی، کابوسی است که برای مقابله با آن تدارک دیده می شود. همان گونه که سردار رادان خبر از تشکیل مامواران لباس شخصی برای کنترل جلو مدارس خبر داده است.
مشکل رژیم اسلامی با دانش آموزان و دانشجویان، از یک سو مشکلی است که بطور کلی با نسل جوان کشور دارد. نسلی که سیاست ها و تلاش های رژیم اسلامی برای حاکم کردن قوانین دوران عشیرتی بر کشوری در قرن بیست و یکم را بر نمی تابد. در تمامی طول تابستان، ماموران انتطامی و امنیتی رژیم و گشت های رنگارنشان با شعار مبارزه با “مفاسد اجتماعی” فضای کشور را بر جوانان تیره و تار ساختند. از سوی دیگر رژیم اسلامی درگیر با دختران و پسرانی است که با تحصیل علم و دانش، دیگر به راحتی به خرافه های عهد عتیقی باور نمی کنند و از این روست که تقابل میان علم و دانش و جهل و خرافه به نبردی روزمره تبدیل شده است. نبردی که مسؤلان رژیم برای پیروزی جهل و خرافه علیرغم در دست داشتن تمامی دستگاه های تبلیغاتی و گزینش های عقیدتی همواره با ناکامی روبرو بوده اند.
ناتوانی بنیادین مسئولان رژیم در برابر مسئله آمورش جمعیتی فوق العاده جوان، ریشه در تفکران عقب مانده ی آن ها دارد. از این روست که آموزش و پرورش، عرصه ای است که با بحرانی ساختاری روبروست. آموزش بطور بی واسطه به عرصه ی فرهنگ پیوند می خورد. همین امر سران و تصمیم گیرندگان رژیم را به اتخاذ سیاست هایی می کشاند که از منطق روشنی برخوردار نیست زیرا در محاسبات آن ها عوامل متعددی وارد می شوند که قاعدتأ ربطی به سیاست های آموزشی ندارند. سیاست هائی چون “سهمیه بندی جنسیتی”، “بومی کردن پذیرش دانشجو”؛ ” ستاره کردن دانشجویان فعال”؛ ” بازنشسته کردن استادان با تجربه و قدیمی”، و نمونه هائی از این دست، عمدتأ تصمیماتی هستند که هدف های خاص ایدئولوژیک را دنبال می کنند. بطور مثال اجرای سیاست بومی کردن پذیرش دانشجو در کنکور امسال، با اعتراضات گسترده جوانان و خانواده هایشان روبرو شده است.
بی اعتنائی شرم آور به وضعیت معیشتی معلمان و کسری بودجه ٧ هزار میلیارد تومانی وزارت آموزش و پرورش که نارضایی گسترده ای را بوجود آورده است جلوه دیگری از نگرش مسئولان رژیم به آموزش و پرورش است. چنین نگرشی با بی اعتنائی به سرنوشت ٣ ملیون و۶۰۰ هزار کودکی که به دلیل فقر از امکان تحصیل محرومند ، وضعیت خطرناکی برای آینده کشور به همراه دارد. کشوری که بر دریای نفت و گاز قرار گرفته است و درآمدهای ده ها میلیاردی حاصل از فروش این فرآورده ها، صرف هزینه های گوناگون ایدئولوژیک مثل ساختن ۵٠ هزار نماز خانه در مدارس، برگزاری جشن ها و مراسم مذهبی و بزرگداشت ها رنگارنگ و یا تسلیح انواع و اقسام نهادهای سرکوبگر می شود به جای آن که بودجه آموزشی کشور افزایش یابد. این سیاست یک جانبه، آموزش را به گونه ای طبقاتی کرده است که میلیون ها نفر از کودکان از تحصیل محروم هستند و ملیون ها نفر هم باید در مدارسی درس بخوانند که از حداقل امکانات آموزشی برخوردارند زیرا تآمین هزینه های مدارس غیرانتفاعی برای اکثریت عظیم خانوادها امکان پذیر نیست.
سیاست های تاریک اندیشانه حکومتی تنها در عرصه های فوق فاجعه آمیز نیست. در این سیاست به شدت ایدئولوژیک، نیمی از جمعیت جوان کشور، به دیده ی انسان درجه دوم نگریسته شده و حقوق انسانی شان پایمال می شود. در این سیتسم آموزشی، ورزش دختران جوان به امری پیش پا افتاده تبدیل شده است. حاصل ٣۰ سال حکومت اسلامی در این عرصه اعزام تنها ٣ زن ورزشکار به المپیک پکن بود که آن ها را نیز چنان چادرپیچ کرده بودند که امکان هیچ تحرکی نداشتند. این بی اعتنائی به ورزش دختران، سلامت زنان آینده را بشدت تهدید خواهد کرد. بی اعتنائی به ورزش دختران تنها عرصه نگاه تبغیض آمیز به دختران جوان کشور نیست. تلاش بی وقفه برای جلوگیری از ورود آن ها به دانشگاه ها و تنگ تر کردن حلقه ی انتخاب رشته از دیگر جلوه های سیاست های تاریک اندیشانه رژیم اسلامی است. امری که از سوی دختران جوان کشور با تودهنی محکمی روبرو شده است. قبولی ۶۴درصدی دختران جوان در کنکور امسال بیان شکست سیاست های تبعیض آمیز حکومت اسلامی است.
جدا از سیاست های ایدئولوژیک برای تسلط بر عرصه ی آموزش، تلاش برای کنترل دانش آموزان و دانشجویان در مدارس و دانشگاه ها نیز عرصه ی دیگری از سیاست های مسئولان رژیم اسلامی است. سازماندهی گسترده ی سازمان های عقیدتی در مدارس و کنترل مدام معلمان، مسلط کردن نهادهای حراست برای زیر نظر داشتن دانش آموران و دانش جویان، سازماندهی انجمن های اسلامی وابسته به رژیم، سازماندهی بسیج دانش آموزی، همه و همه با هدف کنترل جمعیت میلیونی دانش آموزان و دانش جویان و معلمان کشور بوجود آمده است.
علیرغم تمامی تلاش های مسئولان حکومتی، سنگر مدرسه و دانشگاه، سنگر پایداری و مقاومت در برابر تاریک اندیشی است. میلیون ها دختر و پسر جوان به همراه بیش از یک میلیون معلم و استاد شرافتمند، لشکر عظیمی است که وقتی سازماندهی شود، قدرت مقابله ی بی همتائی خواهد داشت. تشکل مستقل معلمان در دو سال گذشته نمونه ای از این توان خارق العاده است. تشکل های مستقل دانشجویی نیز علیرغم سرکوب مداوم نشان داده اند که چگونه می توانند با توده ی دانشجو پیوند بخورند و خواست های بر حق خود را مطرح کنند.
برای مقابله با سیاست های بشدت ایدئولوژیک و سرکوبگرانه حکومت اسلامی در عرصه آمورش و پرورش، راهی جز متشکل شدن در محیط های طبیعی درس نیست. وقتی معلمان تشکل مستقل و قدرتمند خود را داشته باشند و از حمایت توده دانش آموز نیز برخوردار باشند؛ وقتی دانش آموزان امکان متشکل کردن خود را بیابند و پیوندهائی نیز با دیگر مدارس ایجاد کننند؛ وقتی دانشجویان تشکل های مستقل و مقاوم خود را داشته باشند؛ وقتی این نیروهای متشکل در پیوند با توده ی دانش آموز و دانشجو قرار گیرند و این نیرو که توده میلیونی خانواده های زحمت کش و نگران را در کنار و همراه خود دارند، ظرفیت عطیمی برای مقاومت و مقابله با سیاست های ضد آموزشی جمهوری اسلامی فراهم خواهند آورد. از این روست که در آغاز سال تحصیلی جدید باید که مدرسه و دانشگاه را به سنگر “هم درس، هم سیاست” تبدیل کرد
کمیته مرکزی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)
٢ مهرماه ١٣٨٧ـ ٢٣ سپتامبر ٢۰۰٨