شهروند ۱۱۹۶ ـ ۲۵ سپتامبر ۲۰۰۸
یادداشت دو هفته پیش این ستون واکنش هایی را در میان دوستان و همکاران شهروند و خوانندگان نشریه در پی داشت. برخی از یاران شهروند بر این باورند که برای مشارکت در امر انتخابات باید با دولت در قدرت و یا حزبی که بخت پیروزی دارد، وارد گفت و گویی برای امتیازگیری به سود جامعه ایرانی شد، و تنها به رای دادن بدون پیش شرط قانع نبود. دوستان دیگری نگاه این ستون را که به مشارکت در انتخابات صرف نظر از وابستگی حزبی تاکید داشت، ناوارد می دانستند.
به این هر دو نظر نگاهی دارم. نخست اینکه تا ما رای ندهیم و اهمیت میزان رای مان برای اهالی سیاست روشن نشود چندان بختی برای پیشبرد خواسته های درستمان از دولت و یا احزاب مخالف آن نخواهیم داشت. خوب است بدانیم سازمانهای نظرسنجی در کانادا به روشنی می دانند که گروههای قومی به چه میزان در انتخابات استانی و یا سراسری کشور مشارکت می کنند. متاسفانه باید گفت که میزان مشارکت ایرانیان در انتخابات دست کم تا انتخابات اخیر استان انتاریو و پیروزی دکتر مریدی بسیار اندک بوده است. خوشبختانه حضور دکتر مریدی به اهرم تشویق مهمی برای مشارکت چشمگیر ایرانیان در انتخابات انتاریو در شهر ریچموندهیل تبدیل شد. اما نباید حضور ما در انتخابات مشروط و منوط به نامزد ایرانی حوزه های انتخاباتی باشد، زیرا در مجالس کشوری و استانی، دولتها سرنوشت سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی همه ی ما را رقم می زنند. حال اگر کسی رای ندهد، و نامزدی را از میان نامزدهایی که می خواهند به مجالس قانون گذاری بروند و به گمان او مناسب ترین است، حمایت نکند، چگونه فردای انتخابات می خواهد به خواسته هایش، درون جامعه خود و یا جامعه ی بزرگتر، دست یابد؟
جماعتی نزدیک به پنجاه درصد در بسیاری از حوزه های رای گیری مشارکت نمی کنند. جوانان در کانادا و آمریکا به دولت ها اعتماد ندارند و بر این باورند که میان احزاب و دولت ها تفاوت چندانی وجود ندارد، در نتیجه مشارکت در رای گیری را امر بیهوده ای می دانند. هر چند در انتخابات آینده آمریکا به دلیل حضور باراک اوباما برای نخستین بار پس از سال ها میزان مشارکت جوانان با انتخابات پیشین قیاس کردنی نیست، اما در مجموع در آمریکا و کانادا انتخابات امری جوان پسند نیست. اقوام مختلف نیز هر کدام بنابر برداشت با خود آورده شان از سرزمین مادری، مشارکت و عدم مشارکت را برابر قلمداد می کنند و می گویند رای ما در سرنوشت دولت ها و نامزدها اثر ندارد، پس چرا مشارکت کنیم؟ و چه بسا بر این گمان باشند که سرنوشتِ همه چیز از پیش رقم زده شده و در نتیجه حضور و عدم حضور آنان در انتخابات تاثیری نخواهد داشت. شاید این گونه استدلال ها در جهان سوم و کشورهای دیکتاتورزده محلی از اعراب داشته باشد، اما در جهان آزاد رای شهروندان سرنوشت ساز است. برای همین است که رای ما جامعه ایرانیان کانادا حتما به حساب می آید و اگر همه ی واجدان شرایط جامعه به پای صندوق های رای برویم، در فردای انتخابات خواهیم دید که در میان ملیت های این سرزمین، ایرانیان از جایگاه بالا و والایی برخوردار خواهند شد.
درباره ی اهمیت مشارکت در انتخابات، صرف نظر از وابستگی حزبی، خوب است توضیح مختصری بدهم. ما اهالی رسانه ها، نه تنها ممکن، که مسلم است هر کدام مان علاقه ها و سلیقه های سیاسی و حتی حزبی خود را داشته باشیم، اما رسانه ملک شخصی ما نیست که از او به عنوان ابزاری برای تبلیغ علاقه ی سیاسی و یا حزبی خود بهره ببریم. برای همین است که نه می خواهیم و نه در عرف و سنت و اخلاق این حرفه می گنجد که میان سلیقه های سیاسی تفاوت قائل شویم و یا حزب و گروهی را تبلیغ و یا تحقیر کنیم. با این که نویسنده ی این ستون دوستی و علاقه و احترام خاصی با آقای دکتر مریدی داشتم، اما به حرمت همین حرفه حاضر نشدم موقتا هم که شده عضو حزب لیبرال شوم تا از زمره ی حامیان دکتر مریدی گردم، هر چند ما، هم از ایشان و هم از هر ایرانی تبار دیگری که از هر حزبی نامزد شود در حد توان و امکان خویش حمایت می کنیم. کما این که پیش از این از ایرانیانی که از احزاب دمکرات نو، و محافظه کار نامزد شده بودند و یا دکتر امیر خدیر که از یکی از حزب های چپ رادیکال در مونتریال نامزد شده بود، حمایت کردیم و از هیچ کدام نپرسیدیم که حزب آن ها چه وجوه مشترک و یا نامشترکی با ما دارد.
آنچه می گویم بیشتر مربوط به حرمت این حرفه است و بیش از آن کوششی است برای جلوگیری از سوء استفاده گردانندگان رسانه ها به سود علقه های سیاسی و یا فکری و حتی فرهنگی خودشان.
این همه اما بدین معنی نیست که رسانه ها شخصیت سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و فکری خودشان را نداشته باشند، و یا نویسندگان و همکاران آن ها حق ندارند آرای مستقل خودشان را نسبت به موضوع های گوناگون بیان دارند. بی گمان در رسانه های آزاد انسان ها آزاد هستند چنان که باور دارند به جهان و امور آن بنگرند، اما خود رسانه و بویژه ستون هایی از او که به مدیران و گردانندگان و بویژه تر سردبیر برمی گردد محق نیست که اندیشه و عقیده و سلیقه و سیاق سیاسی، اجتماعی و یا فرهنگی خاصی را تبلیغ کند و دیگران را به اعتبار صاحب اختیاری در آن رسانه به سوی باورهای خویش سوق دهد.
این شرح اندک را نوشتم که چه بسا پانویسی بشود بر یادداشت پیشین. اما همچنان بر این باورم که ما اگر رای ندهیم و در امور سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، و محلی مشارکت نکنیم در این جامعه چنان که شایسته مان است، دیده نخواهیم شد.