سال گذشته، بسیاری از ما اولین روز جهانی کودک دختر (۱۱ اکتبر) را در حالی خیر مقدم گفتیم که تنها دو روز پیش از آن یعنی در روز ۹ اکتبر ۲۰۱۲، ملاله یوسف، دختر پاکستانی ۱۴ ساله مبارز حقوق کودک و تلاشگر برای حق تحصیل برابر کودکان دختر، توسط نیروهای طالبان از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت. در اولین روز جهانی کودک دختر، میلیون ها نفر از سراسر دنیا به رسانه ها چشم دوخته بودند و نظاره گر تلاش دخترک مبارز برای زنده ماندن بودند و هر کس به طریقی آرزوی بازیافت سلامتی برای ملاله می کرد گرچه در آن زمان چنین امیدی چندان قابل تصور نبود.
امروز در دومین سال روز جهانی کودک دختر، همچنان به رسانه ها چشم دوخته ایم تا ببینیم آیا ملاله که نه تنها گلوله طالبان را با مقاومت پشت سر گذاشت بلکه صدایی رساتر شد برای ادامه این راه، جایزه صلح نوبل امسال را از آن خود می کند یا نه. چه او برنده این جایزه نمادین باشد و چه نباشد، تجربه او به ما خوب نمایاند که ضرورت وجود روز جهانی کودک دختر نه تنها در تقویم های ما ضروری است، بلکه کار مداوم در این زمینه وظیفه ای بر دوش تک تک انسان ها و نهادها می باشد.
سال گذشته در اولین روز جهانی کودک دختر، برایم قابل تصور نیز نبود که در سالگرد این روز، یعنی امروز (۱۱ اکتبر ۲۰۱۳)، خود دخترکی از نسل آینده را باردار خواهم بود. دخترکی که با دانستن جنسیت اش اشک شوق به چشمان منتظر ما آورد و در عین حال ما را به فکر واداشت که چگونه می توانیم دخترمان را از گزند محدودیت های جنسیتی نامرئی موجود در جامعه مصون نگه داریم. در حقیقت دختر کوچک ما و هزاران دخترک دیگر که در کشورهایی چون کانادا به دنیا می آیند، کارشان از ملاله بسیار راحت تر است چرا که به امکانات تحصیلی برابر و قوانین کم و بیش برابر در عصر حاضر دسترسی دارند. ولی آیا این بدان معناست که این دخترکان در دنیایی برابر با فرصت هایی کاملا برابر زندگی خواهند کرد؟
پاسخ من به عنوان کسی که تحصیلات خود را در زمینه برابری جنسیتی به پایان رسانده و سابقه ای بیست ساله در زمینه توانمندسازی زنان در ابعاد شخصی و اجتماعی دارد و امروز مادر دخترک متولد نشده ای است، این است که دخترک ما و دیگر دختران کانادایی با چالش های نامرئی بسیاری برای دسترسی به فرصت های برابر مواجه بوده و هستند.
در کشوری چون کانادا دخترکان مان از سیستم آموزش و دستیابی به آموزشی یکسان برخوردار هستند، ولی الگوهای جداسازی وظایف بر مبنای جنسیت از زود هنگام همراه با کارتون های کودکانه و عروسک های زیبا، آموزش های جانبی فرهنگی را به ذهن دختران القا می کند و آنها را به سمت منفعل بودن، محدود بودن، وابسته بودن و حساس بودن هدایت می کند حال آن که کارتون ها و شخصیت های اسباب بازی های پسرانه تصوری متفاوت را به ذهن پسران خردسال ما القا می کنند که همگی حاکی از توانمندی، قدرت و اراده است. پیش تر که می رویم و به بازار کار نظری می افکنیم، مشاهده می کنیم در سیستم های اداری، بخش خصوصی، نهادهای غیرانتفاعی و حتی دولتی، حضور زنان جوان و میانسال متخصص و تحصیلکرده در سطوح اجرایی و حتی تصمیم گیری های رده میانی چشمگیر (حتی گاه پنجاه درصدی است). ولی به ناگاه وقتی به رده های مدیریتی بالاتر نیم نگاهی می افکنیم، حضور فعال زنان کاهشی چشمگیر پیدا می کند و به ویژه عدم حضور زنان متخصص جوان و زنان مهاجر بیش از پیش خودنمایی می کند.
این معضل در حیطه ی سیاست و سیاست گذاری های کلان نه تنها به چشم می آید، بلکه به عنوان یک معضل طرح می شود. متاسفانه، کانادا در بین کشورهای پیشرفته دنیا از نظر تعداد حضور نمایندگان زن در مجلس فدرال در جدول بندی ها در رده های میانی قرار دارد. گرچه یکی از شاخص های رشد سیاسی و تنوع سیاسی کشورها با حضور بیشتر زنان در مجالس قانونگذاری محک زده می شود ولی مجلس فدرال کشور کانادا تنها بیست و پنج درصد از کرسی هایش توسط زنان در حال حاضر اشغال شده است که رقمی است بسیار پایین و نگران کننده. حال آن که در میان همین تعداد اندک نیز چنانچه نگاهی دقیق تر بیافکنیم حضور زنان جوان تر و یا مهاجر به درصدی به مراتب ناچیز تنزل پیدا می کند. چنین است که تنها با حضور یک چهارمی زنان در بدنه قانونگذاری فدرال و با نداشتن تنوع سنی و نژادی لازم بین زنان نماینده، نمی توان انتظار جامعه ای عاری از محدودیت های مرئی و نامرئی جنسیتی را داشت.
آیا تا به حال تنها برای چند دقیقه هم که شده بدون قضاوت و پیش داوری به این معضل اندیشیده ایم؟ در بسیاری موارد در پاسخ به این سئوال که چرا حضور زنان علیرغم توانایی ها و تجربه های شان در سطوح مدیریتی بالا و سیاست گذاری ها به طور مشخص کمرنگ تر از آنی است که باید باشد، با این مسئله مواجه می شویم که زنان کمتر برای این پست ها از خود علاقه نشان می دهند. این پاسخ از دید تحلیل گرایانه، پایه هایی چوبین و لرزان دارد و انسان را بر آن می دارد تا اندکی بدون پیش داوری جنسیتی به دلایل این عدم علاقه نیم نگاهی بیاندازد.
زنان جامعه ما گرچه از امکانات برابر تحصیل و کار برخوردار می شوند ولی همچنان در کنار پذیرفتن مسئولیت اجتماعی و حرفه ای و مالی پنجاه درصدی در بیشتر موارد مسئولیت های خانگی و خانوادگی را یکه و تنها به دوش می کشند. پذیرفتن مشاغل در رده های بالای مدیریتی و ورود به دنیای سیاست و سیاست گذاری مستلزم حضور در جلسات کاری و حرفه ای در ساعاتی غیر از ساعات اداری و گاه در روزهای تعطیل است. آنگاه که مردان پا به این عرصه می گذارند، پشتوانه محکمی به نام همسر، مسئولیت های خانه و خانگی را در غیبت آنان به دوش می کشد و این غیبت های حرفه ای مردانه از صحنه زندگی خصوصی نه تنها شماتت نمی شود، بلکه مدال افتخاری است بر شانه های مرد خانه و حتی بقیه اعضای خانواده. حال آن که چنانچه زنی در همان موقعیت قرار گیرد حتی اگر از سوی همسر و فرزندان و خانواده خود مورد حمایت قرار گیرد ولی چشم های کاوش گر اجتماع او را به قضاوت و شماتت می نشیند. چنانچه زنی در اوایل دهه چهل که دو فرزند خردسال نیز دارد، تصمیم به حضور فعال در عرصه های مدیریتی رده بالا و یا سیاست داشته باشد، مورد قضاوت های بیشمار فرهنگ غالب اجتماع قرار می گیرد و بعضا به آنان به عنوان زنان مسئولیت ناپذیر نگاه می شود. این فشارها گاه تا حدی پیش می رود که زنان در بسیاری موارد خود تصمیم می گیرند از ورود به این گود دوری کنند و یا این توان و آرزو را به روزی دیگر در دوران میانسالی آنگاه که مسئولیت های خانگی و خانوادگی اشان کمتر شد موکول کنند. در مقابل هرروزه شاهد حضور چشمگیر مردان در رده های سنی چهل در پست های بالای مدیریتی و سیاسی هستیم که نه تنها داشتن فرزندان خردسال برایشان مانعی برای پیشرفت نیست، بلکه در چشم جامعه یک نمره مثبت نیز می باشد که آنان را در رده مردان خانواده و مسئولیت پذیر قرار می دهد.
این محدودیت های نامرئی که زنان را خود به خود از حضور فعال تر در اجتماع، اقتصاد و سیاست در سنین خاصی بازمی دارد، با نام “سقف شیشه ای” معروف است که بدان معناست که گرچه سقفی در ظاهر برای رشد و نمو وجود ندارد، ولی در نهایت در نقطه ای سقفی نامرئی، محدودیت های گوناگون را به زنان یادآوری می کند و آنان را تسلیم می کند. با وجود این سقف های شیشه ای در نهایت نیز جامعه مبرا از ایجاد محدودیت و یا اعمال محدودیت با قیافه ای حق به جانب مسئولیت عدم علاقمندی را بر گردن خود زنان می اندازد. نگرانی من از این سقف های شیشه ای دنیای امروز است که بر سر راه دختران امروز و زنان فردای ما وجود دارد.
دو ماه پیش بود که به صورت رسمی ورود خود را به انتخابات درون حزبی لیبرال از منطقه ویلودیل اعلام کردم. آنگاه که من و همسرم، مهرداد حریری، دانستیم که در انتظار فرزندی هستیم، مصمم تر از پیش شدیم که پیش ساخته های ذهنی محدودیت های جنسیتی را به چالش بکشیم و این چالش را بر دوش دیگران و جامعه ننهادیم چرا که باور داریم تغییرات بزرگ اجتماعی از چاردیواری خانه و از همین اکنون و این جا آغاز می شود. حضور من در عرصه رقابت های سیاسی حزب لیبرال فدرال به عنوان یک زن، یک زن جوان، یک زن مهاجر جوان که انگلیسی را با لهجه صحبت می کند و در نهایت یک زن مهاجر جوان باردار که انگلیسی را با لهجه صحبت می کند، می تواند قدمی باشد برای تغییر باورهای محدود کننده جنسیتی و نژادی بر سر راه زنان کانادایی برای حضور در عرصه های مدیریتی بالا و سیاست.
با وجود بر دوش کشیدن بیست سال سابقه کار حقوقی و اجتماعی، سیاسی، حقوق بشری و تخصص در امر توانمندی زنان و با وجود داشتن بالاترین مدارک حقوق از ایران و کانادا و داشتن صدها مقاله و سخنرانی و حضور مداوم در رسانه ها، بازهم گویی بیش از دیگران به طور دائم باید قابلیت های خود را به استمرار در این راه به اثبات برسانم و پاسخگوی بسیاری از سئوالات که بعضا بسیار خصوصی است، باشم. چراکه با صدا، چهره و اندامی که به طور سنتی برای سیاستمداران در ذهن داریم پا به این عرصه نگذاشته ام. زنی مهاجر هستم در سال های پایانی دهه سی که جنینی را در بطن می پروراند و اندامی که برجستگی اش مادری را به رخ می کشد. شاید حضور امروز من در این عرصه، عکس برگردان معکوسی است از آنچه در اذهان از یک کاندیدای حزبی و سیاسی وجود دارد. من نگاه های جستجوگر را پذیرا هستم و با اعتماد به توانایی هایم این موانع نامرئی را به چالش می کشم چرا که باور دارم از این راه نه تنها زنان و دختران جامعه، بلکه مردان جامعه و در کل فضای سیاسی می تواند با پدیرفتن تفاوت ها و تنوع ها، سالم تر، پرشورتر و توانا تر شود.
برای عبور از این “سقف های شیشه ای” و مرزهای نامرئی محدودیت های جنسیتی از همین جا و همین اکنون کار آغاز می شود. از درون خانواده هایی که دختران و پسران امروز و زنان و مردان فردا را در دامن خود می پرورانند. از مادران و پدرانی که دخترانی توانمند تربیت کنند و الگوهای موفق را در منظر آنان قرار دهند. از مادران و پدرانی که پسران امروز را در دامان خود تربیت می کنند و آنان را از افتادن به دام مسئولیت های جنسیتی متفاوت مردانه و زنانه برحذر دارند. باشد که در آینده ای نه چندان دور دختران و پسران مان سقف های شیشه ای محدودیت های نامرئی را بشناسند و آنها را به چالش بکشند. باشد که در آینده کشورمان، کانادا، شاهد حضور پنجاه درصدی زنان در همه ی رده ها و مقام ها باشیم که در آن صورت جامعه ای بهتر و معتدل تر را تجربه خواهیم کرد.
دومین روز جهانی کودک دختر، به ملاله، به دخترک متولد نشده ما و همه دختران امروز که زنان فردا هستند، مبارک باشد.