اصلاح طلبان، خلطِ مبحثِ اپوزیسیون

کوشش های فرهنگی/ اجتماعی/ سیاسی و اقتصادی جامعه چند میلیونی ایرانیان خارج از کشور بر هیچ کس پوشیده نیست. موفقیت های بی شمار آنان در امور مختلف آن جوامع شادی آفرین، الگوساز، غرورآفرین و صد البته تأثیرگذار است.

همین خصوصیات و مشخصات است که هیچ کس نمی تواند (حتی اگر بخواهد) آنان را به دیده نگیرد. در همین راستاست که جمهوری اسلامی که ناتوانی، نابخردی، خلافکاری و دیکتاتورمنشی اش در اداره مملکت این خیل عظیم ایرانیان مهاجر و پناهنده را به خارج از کشور پرتاب کرده، سر هر بزنگاهی با ترفندهایی برای بازگرداندن آنان درِِ باغ سبز نشان می دهد، و با وعده و وعید تلاش می کند آنان را جذب کند.

اپوزیسیون رنگارنگ جمهوری اسلامی در خارج از کشور نیز با طی فراز و نشیب های فراوان و آزمایش و خطاهای بی شمار، اما پیگیر و خستگی ناپذیر در این سی و چند سال بر طبل مخالفت با دیکتاتوری جمهوری اسلامی کوبیده و کوشیده است تا خود را در امر مبارزه به روز کند و با نگاهی انتقادی و نقادانه در پی راهکارها و شیوه ها و رفتارهای مناسب برآید.

در این بین اما ضرورت شکل گیری تفکری دمکراتیک و طرح خواسته ها و اندیشه هایی حقوق بشرانه در بین نیروهای سیاسی از چپ  و راست و به دیده گیری “دیگری” یکی از مشخصه های اصلی رشد نیروهای اپوزیسیون متنوع و متفاوت جمهوری اسلامی بوده است.

جلد شهروند 1459

جلد شهروند ۱۴۵۹

اپوزیسیونی که می رفت تا کم کم رو به رکود گذارد، بعد از حوادثی که طی انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ اتفاق افتاد و شکل گیری جنبش سبز در درون کشور به تکاپو و تلاش و در پی آن بازسازی و بازنگری خود افتاد و این بار مصمم تر از گذشته پا به عرصه ی مبارزه در ابعاد و اشکالی تازه گذاشت و در این بین نیروهای هم سو (چه راست و چه چپ) برای پیدا کردن اشتراکات با برگزاری جلسه ها، سمینارها و نشست هایی چهره ای  پرکارتر و شفاف تر از خود نشان دادند و این روند همچنان ادامه دارد.

شهروند بر آن است که  با طرح پرسش هایی و به انگیزه ایجاد یک گفتمان، شناخت دقیق تری از  اپوزیسیون به خوانندگانش ارائه دهد.

همان گونه که می دانید دکتر مسعود نقره کار برای ایراد سخنرانی همین جمعه میهمان شهر ما است، پس این سری گفت و گوها را با ایشان آغاز کردیم. لازم به یادآوری ست که این گفت و گو به صورت کتبی صورت گرفته است.

***

مسعود نقره کار (پزشک) متولد ۱۳۳۲ تهران است.  او از سال ۱۳۴۷ کوشش های نوشتاری خود را شروع کرد  و با چاپ مقالات ادبی، اجتماعی و نیز سیاسی در ایران و نیز خارج از ایران به عنوان نویسنده ای پرکار و جدی شناخته شده است.

از جمله کارهای او می توان به رمان بچه های اعماق، و پنجره کوچک سلول من،  از سرزمین تلخ،  بسوزان عشق (مجموعه داستانها و یادداشتهای تبعید)،  مجموعه ۵ جلدی بخشی از تاریخ جنبش روشنفکری ایران، بررسی تاریخی و تحلیلی کانون نویسندگان ایران در تبعید، واپسین نامه ها (نامه های تیرباران شده ها)، روایت دو قتل سیاسی (۱۳۶۹)،  و نیز مقاله های بسیاری در سایت های اینترنتی و نشریات چاپی اشاره کرد.  دکتر نقره کار پیش از ترک ایران در عرصه علمی – پزشکی همچنین کتاب  و مقاله نوشته است.  او در زمینه مطبوعاتی همکاری هایی داشته است  که از جمله می توان به همکاری ایشان با نشریه آرش به عنوان یکی از بانیان و پایه گذاران آن (تا شماره دهم) و نیز چاپ شهروند در فلوریدا (۲۰۰۶ -۲۰۰۵) اشاره کرد.

مسعود نقره کار روز جمعه ۱۱ اکتبر ۲۰۱۳در کانون کتاب تورنتو با عنوان “نقش سیاسی جاهل ها و لات ها در تاریخ معاصر ایران” سخنرانی و کتاب تازه منتشر شده اش با عنوان “بچه های اعماق” را  معرفی می کند.

 

 

اگر بخواهید اپوزیسیون خارج و داخل کشور را برشمرید کدام  نام ها به ذهن تان خطور می کند؟ می توانید برای این اپوزیسیون تقسیم بندی ای  قائل شوید؟

مسعود نقره‌کار: حکومت اسلامی و اصلاح طلبان اش با ابهام سازیِ آگاهانه و با برنامه، مرز میان اپوزیسیون و پوزیسیون  را مخدوش کرده اند، بنابراین نخست باید روشن کرد منظور از اپوزیسیون چگونه پدیده ای ست. آن چه در کشورهای دموکراتیک اپوزیسیون خوانده و معنا می شود، و عملکرد دارد با پدیده ی اپوزیسیون در جامعه ای که حکومتی استبدادی دینی و ضد دموکراتیک حاکم است، فرق بسیار دارد.

در جوامع “دموکراتیک” اپوزیسیون در انتخاباتی آزاد و سالم تلاش می کند با کسب اکثریت آراء قدرت سیاسی به دست گیرد  و….. اما در جوامعی شبیه جامعه ی ما اپوزیسیون مجموعه نیروی های سیاسی‌ای تعریف و تجربه شده اند که برای کسب قدرت سیاسی مبارزه می کنند و هدف مرحله‌ای شان سرنگونی و برانداختن حکومتی ست غیر قابل اصلاح، تغییرناپذیر و تحول گریز.

بی تردید شخصیت های منفرد و مستقل و جریان های فکری و فرهنگی، و تشکل های مدنی و دموکراتیک مخالف حکومت اسلامی که خواستار جابجایی این حکومت و جایگزین شدن‌اش با حکومتی دموکراتیک هستند،  نیز در این طیف، یا پشتیبانان این طیف قرار می گیرند.  همین جا عرض کنم، متاسفانه به مجرد این که صحبت از سرنگونی و براندازی و انحلال حکومت اسلامی می شود، برخی از اصلاح طلبان حکومتی مطرح می کنند که “سرنگونی و براندازی و انحلال” یعنی خشونت و خونریزی و ویرانگری، و بسان حکومت اسلامی به نوعی ارعاب و ارهاب در رابطه با بروز تغییر بنیادین دامن می زنند. هر فعال سیاسی منصف و آزاده‌ای می فهمد و می داند این نوع برخوردها با پدیده و مقوله‌ی انقلاب، و به طور مشخص با امر سرنگونی و براندازی و انحلال حکومت اسلامی مغرضانه و تحریف کردن است.

 اما در مورد نام های نیروهای اپوزیسیون در خارج کشور، به جریان ها و طیف های متعددی می توان اشاره داشت، از طیف های مختلف مشروطه خواهان و سلطنت طلبان و شورای ملی مقاومت ِسازمان مجاهدین خلق گرفته، تا چپ های کمونیست و سوسیالیست و سوسیال دموکرات، و برخی ازجریان های ملی، سکولار دموکرات، جمهوریخواه،  جمهوریخواه لاییک، نیروهای سیاسی منطقه ای و …..

در داخل کشور اما وضعیت فرق می کند. نیروهای سیاسی اپوزیسیون در داخل وحشیانه سرکوب شده، و می شوند، و آنچه باقی مانده گروه ها و محافلی از نیروهای اپوزیسیونی هستند که  بخش عمده شان در خارج از کشور فعال اند. این بخش ها و محافل در داخل کشور به ناچار زندگی و مبارزه‌ای مخفی دارند. در شرایط و جوامعی شبیه جامعه ی ما بخشی از نیروهای اپوزیسیون نه به شکل و شمایل نیروی سیاسی مشخص اما بسان گروه های مختلف در میان اقشار مختلف جامعه حضوری فعال دارند. ویژگی ای که ما  در گروه های اجتماعی جوانان، زنان، دانشجویان، کارگران، کارمندان، اهل قلم، روشنفکران و….. دیده‌ایم، اشکالی از مبارزه ی آزادیخواهانه که سرکوب و اختناق تحمیل کرده اند، و در عمل نتایجی هم به بار آورده است که ما  در بخش هایی از آنچه “جنبش سبز” خوانده شده، تجربه کردیم.

 

 

عواملی که در طول این سی و چند سال مانع شده اند که نیروهای هم سوی اپوزیسیون شکل بگیرند کدام هستند؟

ـ روی کاغذ و در حرف مشکلی در کار نبوده و نیست و اکثر نیروهای اپوزیسیون تا حدودی همسو هستند، تحقق آزادی، دموکراسی، عدالت اجتماعی و اقتصادی، سکولاریسم، حقوق بشر و…. خواست مشترک اپوزیسیون است، اما در عمل و کردار سیاسی و اجتماعی و سازمانی ناهمسویی غلبه دارد.

چرا اپوزیسیون طی بیش از سه دهه نتوانسته جبهه ای، اتحاد عمل هایی فراگیر یا آلترناتیوی شکل دهد؟  سؤالی ست  سی و اندی ساله، البته دلائل متعددی مطرح شده و بارها اهل اش درباره اش نوشته اند. من در حد دانسته هایم  اشاره  به عاملی که به نظر من  از مهمترین هاست می کنم. اما اجازه می خواهم پیش‌تر بگویم  که به نظر من از همسویی نمی باید درک و فهم یکسان سازی، هم شکلی و هم فکری در همه ی عرصه ها و امور را داشت. تنوع ها و تعددها و اختلاف ها را (البته نه در ابعادی که درگیرش هستیم) باید طبیعی و ضروری و بارقه های دموکراسی نیز تلقی کرد.

اما دلائل ناهمسویی در عمل در حد تفرقه و تفرق کدامند؟ من اختلال و کجروی های  شخصیتی، به ویژه در میان کسانی که امر هدایت سیاسی و سازمانی نیروهای اپوزیسیون را به عهده گرفته اند، مهم می دانم و آن ها را کلیدی می بینم.

متاسفانه اکثرا هژمونی طلب و  سلطه جو هستیم. روانشناسی سلطه در میان ما روانشناسی غالب است.  اکثرا می خواهیم خودمان، ابواب جمعی و جریان مان قطب و محور باشند.  اگر نباشند پا پیش نمی گذاریم و یا اگر هم گذاشتیم به بهانه ای پس می کشیم. این خودمحوری ها و خودپسندی ها و منفعت طلبی ها و فرقه گرایی ها در میان اپوزیسیون از نعمات بزرگی ست که خداوند مسلمانان به جباریت اسلامی برای بقای‌اش ارزانی داشته است.

ریشه این بلیه هم  فرهنگ دینی و ایدئولوژیک، و فرهنگ و منش و روش استبدادی در جامعه و شکل گیری شخصیت و ذهن استبدادی ست. شخصیت ها و ذهنیت هایی که در حرف از آزادی و دموکراسی و عدالت و سکولاریسم و حقوق بشر می گوییم، اما در عمل فاتحه خوان این سخنان رنگین و زیباییم.

می توان دلایل دیگر تاریخی و سیاسی و فرهنگی و اخلاقی نیز برای این تفرقه و تفرق برشمرد. در مورد اپوزیسیون خارج از کشور بویژه،  جدا از ذهنگرایی، کم بها دادن به نقش تشکل های مدنی و دموکراتیک صنفی در خارج کشور، عوامل جغرافیایی (پراکندگی)، کمبود امکان مالی و تدارکاتی، و… بالاخره پیری (جسمی و فکری) را هم باید در نظر داشت. اپوزیسیون در خارج از کشور خون و فکر جوان نیاز دارد که متاسفانه وجود ندارد، و اگر در بر همین پاشنه بچرخد به گونه ای دردناک انقراض تلخی را باید انتظار داشت.

آیا در بین نیروهای اپوزیسیون اندیشه دمکراتیک شکل گرفته است؟

ـ به گمان من خیلی پیشرفت کرده ایم. حتی زهرا خانوم ها و شعبون بی مخ هایمان که سال ها قبل در دانشگاه ها و یا نقاط دیگر در خارج از کشور میز کتاب  همدیگر را به هم  می ریختند و چوب و قمه می کشیدند و فلفل توی چشم هم می پاشیدند، دمکرات و حقوق بشری و اهل دیالوگ شده اند (و شده ایم)، از این پیشرفت بیشتر و بهتر؟

پیشرفت فرهنگ دیالوگ و فراتر از آن فرهنگ تحمل در میان نیروها و افراد اپوزیسیون نشان می دهد اپوزیسیون با اندیشه و کردار دمکراتیک آشناتر شده و می شود، و باید این آشنایی و دوستی را بیشتر و عمیق تر کند، که هنوز البته راه فرهنگی ای طولانی پیش رو داریم.

آیا نیروهای اپوزیسیون در راستای تحقق ایرانی دمکرات و آزاد گام برداشته اند؟

ـ خواست های مطرح شده، یا بهتر است گفته شود هدف، نقشه راه و تاکتیک ها، همه به دنبال تحقق ایرانی دمکرات و آزاد اند. البته مشکل فقط طرح هدف و نقشه راه نیست، راه افتادن و همراهی مهم تر است، آن هم راه افتادنی که فقط خود را یکه تاز و تنها  رهرو و راهنما نبینیم.

نیروهای اپوزیسیون در خارج از کشور برای تحقق ایرانی دموکرات و آزاد در کنار تلاش برای نزدیکی و همکاری با یکدیگر می باید ملکه ی فکرشان برقراری پیوند با مردم و اپوزیسیون در داخل کشور باشد، و از وقت تلف کردن حول و حوش طرح ها و برنامه های ذهنی و متوهمانه و دور از توان و دسترس پرهیز کنند.

شکل نگرفتن اپوزیسیونی با طیف های متفاوت، اما همسو، (اصلاح طلب رفرمیست انقلابی برانداز انحلال طلب و…)  تا چه حد به ایدئولوژی های مذهبی و غیر مذهبی برمی گردد؟

ـ من اشاره‌ای به ابهام سازی و مخدوش کردن تعاریف و مرزهای اپوزیسیون و پوزیسیون از طرف حکومت اسلامی و اصلاح طلبان حکومتی کردم، به نظر من اصلاح طلبان اصلن اپوزیسیون حکومت اسلامی نیستند، یعنی آن جریان ها و افرادی که به عنوان اصلاح طلب (به ویژه در خارج از کشور) با حکومت اسلامی  مصافحه و مغازله می کنند، نمی توانند اپوزیسیون حکومت اسلامی باشند، بنابراین همسو نشدن با آنها امری درست و بدیهی ست. اینان البته طیف گسترده‌ای هستند  و حق نیست یک کاسه شوند. گروه هایی از این مجموعه می خواهند حکومت اسلامی بماند، و تلاش شان این است که خامنه ای تغییر رفتار بدهد و برای حفظ نظام هم که شده کمی آدم بشود. این گروه دنبال تغییر رفتار و تربیت و تأدیب حکومت اسلامی اند.

برخی دیگرشان آب در هاون کوبان، از تغییر و تحول حکومت حرف می زنند، که در واقع  وقت خریدن برای حکومت تحول ناپذیر است تا از بحران به درآید و جباریت به اوج رساند. این همان خاک پاشیدن به چشم مردم است.  این مجموعه ناهمگون  و نمایندگان نظری و رفتاری این طیف که گاه  به عنوان “روشنفکر” و قس الهذا در نقش کاسه های داغ تر از آش، ناصح اوباما و کاخ سفید نیز می شوند، در کشکول شان حتی  پدیده ی “روشنفکری امنیتی و دگراندیش ستیز ـ یعنی روشنفکری حجاریانی و مشابهین” خلق کرده اند، که مثل همه چیز حکومت اسلامی و پیروان‌اش ” نوبر” است.

خلاصه کنم: نباید همسویی میان این طیف و اپوزیسیون را انتظار داشت، این انتظاری غیرواقعی ست، و اگر اپوزیسیون در این راه گام بردارد دیگر اپوزیسیون نخواهد بود. البته  معنای این سخن این نیست که اپوزیسیون (یا لااقل من به عنوان یکی از افراد اپوزیسیون) با هر نوع رفورم و اصلاح  مخالف است، نه، این گونه نیست، رفورم و اصلاحی که در خدمت، و با چشم انداز تغییر بنیادین و جابجایی حکومت باشد، خواست  بخشی از اپوزیسیون بوده و خواهد بود.

بسیاری از اصلاح طلبان عزیزان و دوستان من هستند، اما پای  بساط سیاست، آنهم جایی که مساله بر سر حیات و ممات حکومتی جابر و جاهل و جنایتکار است، خرج ها سوا می شود، و این واقعیت را باید پذیرفت.

به نظر من در شرایط کنونی اپوزیسیون بهتر است کار خودش را بکند  و مشکلات از سر راه خود بردارد.  درست است که “اصلاح طلبان حکومتی” در خارج کشور یکی از مشکلات اند و بخشی از آن ها آگاهانه جبهه ی دومی برای اپوزیسیون باز کرده اند، اما اپوزیسیون با توجه به مسایل و توان اش بهتر و درست تر آن است که به اصل حکومت اسلامی و مسایل داخل ایران بیاندیشد، و در ورطه ی حکومت ساخته، نیفتد.

این فکر و ایده که ما ایرانی ها دمکراسی را نمی توانیم برتابیم از کجا ناشی می شود؟

ـ در جامعه ی ما دموکراسی ای متحقق نشده که ببینیم “مردم” ما آن را بر می تابند یا از آن روی برمی گردانند. در همین یک قرن و اندی، جنبش مشروطه،  فاصله ی سال های ۲۰ تا ۳۲، دوران دولتمداری مصدق و در ماه هایی بعد از انقلاب بهمن شرایطی پیش آمد که فضایی شبه دموکراتیک شکل گرفت، اما به سرعت به هرج و مرج و بعد اختناقی هولناک کشیده شد نه به مناسباتی دموکراتیک و دموکراسی. دلیل هم روشن بود و هست، حاکمان و حاکمیتی مستبد  آموزگاران سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اخلاقی جامعه مان بوده اند، دین مان هم که  بدتر از حکومت مان بوده است، نه فرهنگ دموکراتیک  آموزش داده شده، و نه تجربه شده، آنهم  در جامعه ای سرشار از انواع فقر و بی عدالتی و عقب ماندگی.

به نظر من مردمان مان دموکراسی را برخواهند تافت اگر دموکراسی به معنای واقعی و بر بستر مناسب‌اش در جامعه جاری و راعی شود. تکرار تجربه ی  دموکراسی باسمه ای را باید سپری شده تلقی کرد، به یاد داریم، نتیجه ی هل دادنِ جامعه ای عقب مانده به یاری دیکتاتور و با توسعه ی اقتصادی و سیاسی ای ناقص و وصله پینه ای به سوی دروازه ی تمدن بزرگ چه به بار آورد، دیو صورت و سیرتی به نام خمینی که از پنجره بیرون شده بود، از همین دروازه وارد شد.

برخی دمکراسی را تا حد برگزاری انتخابات و به صندوق های رأی تقلیل می دهند، دمکراسی را چگونه تعریف می کنید و متر و معیارهای آن کدام هستند؟

ـ تقلیل گرایی و التقاط سبب رواج نوعی دموکراسی خاص در میان اهالی فکر و سیاست در میهن مان شده، که حتی در ذهن بخش هایی از روشنفکری ما به عنوان دموکراسی سیاسی فرو شده است. دموکراسی سیاسی یعنی:  انتخابات و حکومت اکثریت، و این همان شیر بی یال و کوپال، و یا جانور دیگری در پوست شیر است.  با تعریف لغوی و کلاسیک، و تاریخ دموکراسی و دموکراسی سیاسی و مردم سالاری آشنایی دارید، الا ماشا الله درباره اش نوشته و گفته شده است، تاکید من اما روی تقلیل گرایی و التقاط در میان روشنفکران و اهل سیاست و فرهنگ و فلسفه در میهن مان است که  کار را به این جا کشانده،  به جایی که معرکه ی “انتخابات” در حکومت اسلامی با حضور ولی فقیه و قانون اساسی ای ارتجاعی و شورای متحجر نگهبان و…. که حتی با برقراری فرصت های سیاسی برابر برای شهروندان در امر انتخابات بیگانه اند، و اصلن شهروند و شهروندیت سرشان نمی شود،  به عنوان دموکراسی جا زده، و پذیرفته می شود.

بله، انتخابات آزاد و صندوق رای یکی از شاخصه های دموکراسی سیاسی ست، اما یک ساختار دموکراتیک و نهادی دموکراتیک برای  تصمیم گیری های  سیاسی از مؤلفه های متعددی شکل می گیرد، که حاکمیت ملی، برابری سیاسی، آزادی سیاسی همراه با مشارکت و نظارت عمومی، و تکثر و مدارا و قانونیت پاره هایی از آنند.

حکومتی می تواند ادعای دموکرات بودن کند که نه  فقط  به انتخابات آزاد و سالم، که  به همه ی انواع آزادی های سیاسی و اجتماعی و فردی به عنوان پیش زمینه های آن احترام گذاشته باشد و در راه تحقق شان تلاش کرده باشد، تازه این بخشی از کار است، دموکراسی بدون باور و عمل  و احترام به سکولاریسم و فردیت انسان، و پذیرش این که فرد حق و توانایی نظارت به حکومت را دارد و… ، ناقص خواهد بود.

 

سقف ملی چگونه شکل می گیرد؟ تفکری که هیچ نیروی سیاسی اجتماعی را با دید حذفی نگاه نمی کند. تفکری که برای همه مردم با هر نگرش، جنسیت، زبان، مذهب، ایدئولوژی، گرایشات جنسی، قومیتی و… حق و حقوقی یک سان و برابر قائل باشد و دربرگیرنده و همه شمول باشد.

– آنچه که” سقف ملی” خواندید به گمان من وقتی شکل می گیرد که لااقل جامعه سیاسی و فرهنگی ما با تفکر و منش و روشی که می پندارد همه ی حقیقت درانحصاراو و دردستان اش است، تعیین تکلیف کند، و آن را نقد و نفی کند. در واقع ام‌الفساد همین نوع تفکر و منش و روش است که می خواهد همه ی آحاد مردم به “حقیقت مطلق” اوعمل و تمکین کنند، اگر چنین نشود در صورتی که انحصارگر حقیقت زورش بچربد دیگری را حذف خواهد کرد. “خمینیسم”  و حکومت اسلامی نمونه و مظهری از این نوع  تفکر و منش و روش است که تجربه کرده‌ و می کنیم.  نقد و نفی چنین تفکر و منش و روشی می باید با جایگزین کردن تفکر و روش و منشی  مطلق گریز و کثرت گرا همراه باشد. پذیرش، باور و عمل به پلورالیسم سیاسی و فرهنگی، و فرهنگ مدارا و تحمل دیگری “سقف ملی” را بنا خواهد کرد، سقفی که همه ی اندیشه های سیاسی و باورهای مذهبی، حتی اندیشه های سیاسی و  باورهای مذهبی ناسازگارو مخالف یکدیگر، در پرتو باوربه آزادی، دمکراسی، عدالت اجتماعی و اقتصادی و مدنیت، زیر آن بتوانند امن و امان به حیاتی بارور وسازنده ادامه دهند.

 

با توجه به حرکت های اخیر آقای روحانی آزادی زندانیان سیاسی، گفت وگو با امریکا و قول های دیگری که داده است، آیا نقش اپوزیسیون تغییری کرده است و یا به عبارت دیگر باید تغییر بکند؟

ـ با اتکا به تجربه و شناخت مان نباید تردید کنیم که آقای روحانی، به مانند همتای اش آقای خاتمی، نقشی در تصمیم گیری های کلان ندارد و در بهترین حالت تدارکات چی بیت رهبری ست. خودش با زبان بی زبانی گفته است که تابع فرمان رهبری و امربَر رهبر معظم است. ساختار حکومتی حکومت اسلامی این گونه بوده و هست. در این نظام فکر و تصمیم از آنِ ” اتاق فکر” رهبری ست، یعنی همان کابینه اصلی که در بیت رهبری مستقر است، و چلانده شده ی سه قوه و رسانه ها و نیروهای امنیتی و نظامی و اطلاعاتی رژیم اند. نمای بیرونی سه قوه هم نمایشی و فریبکارانه و عوامفریبانه است. نگاه کنید به قوه مقننه و مثلا مجلس شان، به همه چیز شبیه است جز مجلسی که قرار است از مظاهر دموکراسی باشد.

آزادی زندانیان سیاسی و مذاکره با آمریکا  برای من شادی آفرین بوده و خواهد بود، اما من این ها را  تاکتیک های فریبکارانه رهبری برای عبور از بحران و حفظ و تداوم حیات نظام اسلامی می دانم،  که صد البته ماحصل تحریم های اقتصادی و تهدیدهای امریکا و غرب و مبارزه زندانیان و اپوزیسیون و مردم آگاه جامعه مان است. در این میانه “چوب تر” امریکا  و غرب هم خوب عمل کرده است، و سبب فرمانبری خامنه ای و “اتاق فکر” اش شده است. مطلع هستید که خامنه ای قبل از انتخابات سخن گفتن از مذاکره با امریکا را تقبیح کرد، خُب چه شد که حضرت اش  به یک باره خواب نماگونه تاکتیک مضحک ” نرمش قهرمانانه” را مطرح کرد؟ در این فاصله تغییری در سیاست ها و روش کاخ سفید در قبال تحریم ها و مساله هسته‌ای دیده نشده است. تحریم ها، بحران های ریز و درشت، اعتراض های مردم و اپوزیسیون و “چوب تر” امریکا و غرب ولی فقیه را به “نرمش” وا داشته است. اپوزیسیون بی شک می باید هوشیارانه، با واکنش ها و تاکتیک ها‌ی فریبکارانه  برخورد کند.

البته همانگونه که اشاره کردم کار اپوزیسیون فقط مبارزه با حکومت اسلامی نیست، متاسفانه خنثی کردن ترفندهای اصلاح طلبان حکومتی در خارج از کشور هم به اپوزیسیون تحمیل شده است. بگذارید مثالی از یکی از ترفندهای این عزیزان  بزنم: حکومت و اصلاح طلبان اش وانمود می کنند که اپوزیسیون موافق تحریم اقتصادی، یعنی موافق افزایش فشار اقتصادی به مردم است. این یک دروغ بزرگ از نوع دروغ “احمدی نژادی” ست. رنج مردم رنج اپوزیسیون است، اپوزیسیون خواستار افزایش فشار اقتصادی بر مردم نیست، اپوزیسیون به دنبال افزایش فشار بر حکومت اسلامی ست، و حرف اش این است که عامل اصلی تحریم های اقتصادی، بروز جنگ و مشکلات موجود در جامعه ی ما نه امریکا و غرب که جهالت و بلاهت حکومت اسلامی ست، وانگهی رنج تحریم اقتصادی بیش از رنج زندان و شکنجه و اعدام هایی که بلا انقطاع حتی در خیابان های میهنمان جاری ست،  نیست.  ستمی که حکومت اسلامی به زنان و جوانان و کارگران و دانشجویان و روشنفکران میهنمان روا می دارد کمتر از رنج تحریم اقتصادی نیست و….خلاصه  سخن این است که حکومت و اصلاح طلبان اش فرافکنی می کنند و ناروا دیگران را مسبب بروز مشکلات جا می زنند.

باری، اگر قرار باشد اپوزیسیون نقش خود تغییر دهد، تغییر می باید به سمت تقویت این نوع روشنگری ها نیز باشد.