گزارش بیست و سومین جشنوارهی فیلم جنوب، اسلو
بیست و سومین جشنوارهی «فیلم جنوب»، با حضور نود فیلم از نوزده کشور جهان بین روزهای دهم ماه اکتبر تا بیستم، در شهر اسلو پایتخت نروژ برگزار شد. به گفتهی مسئول هنری جشنواره «لاسه اسکاگن»، تنها پنج درصد از این فیلمها شانس اکران در سینماهای تجاری جهان را دارند. به همین خاطر هم اهمیت این جشنواره و دیگر فستیوالهای فیلم، آشکار میشود. فیلمهایی که با مضمون اجتماعی، سیاسی و هنری ساخته میشوند و نگاهی انتقادی به شرایط موجود دارند، به طورمعمول در کشور زادبوم خویش امکان اکران ندارند و به ناگزیر، تنها فستیوالهای فیلم هستند که فرصت اکران این فیلمها را فراهم میکنند تا دریچهای به سوی مردم باز شود تا موقعیت دشواری که مردم منطقهای از جهان در آن زندگی میکنند، به نمایش درآید. البته دنیای سرمایه و تجارت، هر روز دایرهی دستیابی مردم به این نوع فیلمها را محدودتر میکنند. در همین نروژ هم بخش زیادی از کمکهای دولتی حذف شده و اکنون با روی کار آمدن دولت دست راستی، این خطر وجود دارد که بودجهی دریافتی از دولت، به مقدار چشمگیری کاهش یابد. به همین خاطر، از مردم و طرفداران چنین فیلمهایی خواستهایم که برای دوام این فستیوال حضور بیشتری داشته باشند. درخواستی که با اقبال بینندگان روبرو شده و امسال با فروش بیست و یک هزار بلیت، ضمن رکورد بیسابقه، نیاز دوام این فستیوال نیز به دولتیان گوشزد شد. امید که بتوانیم در سالهای آینده گامهایی بهتر از آنچه تاکنون، برداریم.
«لاسه اسکاگن» توضیح میدهد که فیلمهایی که در این فستیوال به نمایش درمیآیند، کار سینماگران آسیا، افریقا، آمریکای لاتین و خاورمیانه است. اما، تمرکز بیشتر امسال ما بر خاورمیانه، مکزیک و هند بوده است. به همین سبب هم تعداد فیلمهایی که از این منطقه در فستیوال شرکت دارند، از سالهای پیش بیشتر است. در جشنوارهی امسال، هفده فیلم از آمریکای لاتین حضور دارد و یازده فیلم هم از خاورمیانه. در این میان، سهم شما ایرانیها البته خیلی خوب است، چهار فیلم ایرانی و دو فیلم غیرایرانی که بازیگران ایرانی در آنها ایفای نقش دارند. «گلشیفته فراهانی» در دو فیلم از افغانستان و کردستان عراق بازیگری میکند. دو فیلم مستند «انقلاب ربوده شده» و «فیفی، از شادی زوزه میکشد» و فیلمهای «پرده» و «گذشته» نیز در بخش مسابقه حضور دارند.
سه کشور برای اولین بار در این فستیوال فیلم دارند؛ یکی کردستان عراق است، دیگری عربستان سعودی و سرانجام قزاقستان. که هر سه آنها هم با اقبال خوب تماشاگرها روبرو شدهاند.
در پاسخ این پرسش که بیشتر فیلمهایی که من دیدم، به نوعی همه به دنبال گمشدهای بودند، آیا به عمد چنین کاری کردید؟ میگوید، نه. شاید آنچه شما دیدهاید و تفسیر شما از آن فیلمها چنین پنداشتی را برایتان به وجود آورده است. دلمشغولی ما این است که بتوانیم، هنر سینما در کشورهایی که سینماگراناش فرصت خودنمایی ندارند را تقویت کنیم. برای همین منظور هم اگر فیلم خوبی ساخته شود و ما از آن باخبر شویم، بی تردید در فستیوال شرکت میدهیم. سینمای تجاری، به خاطر ذات سودجویی، هر نوع فرصتی را از این هنرمندان، دریغ میکند.
در مورد این که فیلمها را چگونه انتخاب میکنید، میگوید: ما با شرکت در فستیوالهای فیلم در گوشه گوشهی جهان، فیلمها را میبینیم، گاه دوستانی فیلمی را به ما معرفی میکنند و اتفاق هم افتاده که سینماگری خود نیز به طور مستقیم با ما تماس گرفته و فیلمی را به ما معرفی کرده است. البته انتخاب ما گام اول است، قرارداد برای شرکت در فستیوال، گام دوم است که حکایت شعر حافظ شما است که میگوید: “که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها”. به خصوص با کشور شما، کار خیلی دشوار است. گاه اتفاق افتاده که قرارداد شرکت فیلمی در جشنواره، بسته شده ولی اجازهی ارسال کپی فیلم داده نمیشود. در پاسخ چرایی این مسئله هم ما هرگز پاسخی درخور در نیافتهایم.
در هر حال طی ده روز، هفده فیلم را به تماشا نشستم؛ با فیلمی از آرژانتین شروع کردم و با فیلمی از هند، دور ده روزه را به پایان رساندم. در بیشتر این فیلمها، به باور من کارگردان و بازیگر، به دنبال گمشدهای بودند یا انگار که پی چیزی میگشتند.
فیلم «واکولدا» که آرژانتینی است و برنامهی افتتاحیه امسال فستیوال فیلم جنوب، سفر خانوادهی آرژانتینی را در دههی شصت به نمایش میگذارد و برخورد آنها با یک دکتر اهل آلمان که برای تحقیق در مورد دارویی در آنجا زندگی میکند. دختر این خانواده مورد توجه دکتر قرار میگیرد و داروها روی او آزمایش میشود. دکتر در پی نتیجهی آزمایش است و جستجوی راه کاری بهتر برای درمان.
در فیلم «گلوریا» که آن هم ساختهی سینماگر اهل آمریکای لاتین است، «گلوریا» که پنجاه و هشت سال دارد، از همسرش جدا شده و چنین مینماید که نمیتواند بدون مرد زندگی کند. به همین سبب هم شبها در باشگاههای رقص و موزیک حضور مییابد تا شاید مردی مناسب پیدا کند. سرگشتگی و جستجوی او نیز سرانجامی دیگر دارد که در اینجا مجال توضیح آن نیست.
در فیلم «آموزههای هارمونی» که از قزاقستان در فستیوال شرکت کرده بود، ضمن گزارش ناهنجاری در سیستم آموزشی این کشور، در اتفاقی ناگوار، دو دانشآموز دستگیر میشوند که پلیس به ناحق آنها را بازجویی، شکنجه و زندانی میکند و در پی یافتن قاتل است. قاتلی که این دو نفر نیستند و در بخش پایانی فیلم، که آنها آزاد میشوند، قاتلهای اصلی دستگیر میشوند.
در فیلم «گذشته» ساختهی “اصغر فرهادی” هم «احمد» انگار به دنبال گذشتهی گمشدهای است که از آن رازگشایی کند. اگرچه در این جا هم، همان تمهای همیشگی فرهادی مثل حقیقت و دروغ، به بن بست رسیدن رابطه زناشویی، اعتماد و قضاوت درباره آدمها را داریم، اما، احمد در رابطه با دو خانواده،؛ همسر سابق و دوست پسر جدید او، تلاش دارد به نوعی به آنها یاری رساند. کنکاش در گذشته اینها، مسائلی را آشکار میکند که در زندگی روزمره آدمهای اطرافمان هم میتوان سراغ گرفت. در این فیلم، از درون داستانهای تو در تو، مدام داستانی نو بر بیننده آشکار میشود. در این معنا میتوان گفت که سناریوی “گذشته” کمی حالت عروسکهای روسی را دارد که وقتی آن را باز میکنی باز هم عروسک کوچکتری درون آن هست و درون این یکی باز عروسک کوچک دیگری میتوان یافت. در یک کلام میتوان گفت که این فیلم هم مثل “جدایی نادر از سیمین” ملودرامی خانوادگی است که به شکلی بدیع، پیکرتراشی شده است. فیلم را میتوان “فرشی بافته از رازگشاییها”یی توصیف کرد که به دقت طراحی شده است. این فیلم در فستیوال فیلم جنوب، بهترین فیلم از نظر تماشاگران شناخته شد و به این ترتیب، سال آینده، تلویزیون ملی نروژ آن را خریداری و پخش خواهد کرد.
چنانچه گفتم انگار فیلمهایی که من دیدم، همه به دنبال چیزی هستند. در فیلم «پسر چون پدر»، از ژاپن هم دو خانواده به دنبال هویت فرزند خویش هستند. در بیمارستان زنان، پرستاری پس از زایمان، به عمد دو کودک را با هم عوض میکند. بچهها هر یک با شیوهای متفاوت تربیت میشوند و در آشنایی اتفاقی با هم مشخص میشود بچهها هویت اصلی خود را ندارند. اما، با این حال امکان زندگی کنار پدر و مادر بیولوژیکی هم به خاطر دو نوع تربیت دوران کودکی، وجود ندارد. کدام پسر ماست، موضوع جستجوی والدین است در این فیلم.
در فیلم «دوچرخهی سبز» که عنوان اصلی فیلم «وجدا» نام دارد و زن کارگردانی اهل عربستان سعودی، آن را ساخته، بازیگر اصلی فیلم به دنبال به دست آوردن دوچرخهای است که در آن سرزمین بر زنان حرام شده است. کارگردان فیلم که اولین زن کارگردان سعودی است، پیش از این سه فیلم مستند و کوتاه ساخته که فیلم «زنان بدون سایه» او در فستیوال برلین، توجه سینماگران را به او جلب کرد. اکنون هم او با این فیلم، ضمن توضیح شرایط دشوار زنان در عربستان سعودی، دو جستجوگر را در ذهن من نشانده است؛ یکی دختری که همهی فکر و ذکرش این است که دوچرخهای داشته باشد و برای به دست آوردن پول آن به این علت که پدر و مادر از خرید آن سرباز میزنند، در مدرسه، نوار موسیقی ممنوعه (غربی و عاشقانه) میفروشد و در ضمن در مسابقهی قرائت قرآن هم شرکت میکند تا هزار ریال سعودی برنده شود و دوچرخه را خریداری کند. سرانجام هم برنده میشود و در برابر جمع، زمانی که نام او به عنوان برنده اعلام میشود، در پاسخ این که با این پول چه خواهی کرد؟ میگوید: “دوچرخه خواهم خرید.” پولی که هرگز به او داده نمیشود. این جستجوگری در پدر دختر هم وجود دارد. او پسر میخواهد و همسری که دیگر نمیتواند حامله شود. به این سبب، در پی داشتن پسر، همسری دیگر اختیار میکند.
فیلم «سرزمین تند ـ شیرینام» کاری است زیبا از کارگردان کُردی که «گلشیفته فراهانی» هم در آن ایفای نقش میکند. این فیلم مربوط است به اقلیم کردستان در عراق که آزاد شده اما نیروهای حاکم، کاری میکنند که با آنچه پیش از این شعار آن را میدادند، متفاوت است؛ به عنوان نمونه، اعدام خلافکارها. اما در این فیلم هم دو شخصیت اصلی فیلم، به دنبال هویت و فردیت خویش هستند تا خودشان برای زندگی و حیاتشات تصمیم بگیرند و نه دیگران. در همین پیکار برای رسیدن به خویش است که عشق فرا میرسد و این دو را به هم میپیوندد.
فیلم «آرف» از ساختههای کارگردان ترک است که او هم موقعیت دشوار زندگی زنان در روستاهای ترکیه را به نمایش میگذارد. در این فیلم هم به باور من، کنکاش برای یافتن چیزی که نیست، پس پشت داستانهای ملودرام فیلم قرار دارد. یافتن عشق. عشق ممنوعهای که در سنتهای بومی جایی ندارد و باید در آغوش کسی بود که نباید. همین نبایدها اما، دختر هیجده سالهی فیلم را وامیدارد تا خطر کند و عشق ناکامی را تجربه کند.
همه در پی چیزی هستند و در این جستجوگری گاه کامیاب و گاه ناکام. هنر سینما هم همین است که این دو سوی جستجوگری را به نمایش بگذارد تا برآمد آن درسی شود برای بیننده و آینده. در فیلم «بستهی ناهار» از کارگردان هندی، این کنکاش در قالبی دیگر به نمایش گذاشته میشود. زنی که مورد بی مهری شوهر است و مردی که همسرش را از دست داده، به طور اتفاقی و بدون این که یکدیگر را ببینند، با هم آشنا میشوند. بسته ناهار از سوی زن برای شوهر، به اشتباه برای مرد دیگری فرستاده میشود که همسر ندارد. نامههایی که این دو به هم مینویسند، عشق گم شدهای را در آنها بر میانگیزاند که حتا زن را تشویق به یک قرار میکند که هرگز انجام نمیشود تا این عشق هم چنان در ژرفای دل گم شده بماند و جستجو به پایان نرسد.
فیلم «هلی» که کارگردان مکزیکی آن در جشنوارهی فیلم کن، جایزهی بهترین کارگردان را هم از آن خود کرده است، قصهی ناهنجار زندگی مردم و رفتار زشت پلیس را سر میدهد. در این فیلم هم شخصیت هفده ساله فیلم که پسری است با همسر و یک فرزند، در جستجوی زندگی آرامی است در پناه قانون. اما این تلاش نه تنها محقق نمیشود که ماجراهایی او را از این مسیر خارج میکند. انگار در پناه قانون بودن که موضوع اصلی کارگردان است، غیرقانونی است و باید برای رسیدن به آن از جستجوگری دست کشید.
«چار، سرزمین هیچ کس»، فیلمی است از سریلانکا که داستان در جایی بین هند و بنگلادش میگذرد. منطقهای به نام «چار» که روی نقشه هم نیست. خانوادههایی به سبب فرسایش زمین، خانه و کاشانهشان از دست دادهاند و به این منطقه کوچ کردهاند. اکنون هم برای امرار معاش به قاچاق برنج، مشروب و گاو به بنگلادش مشغول هستند. فرسایش خاک همچنان ادامه دارد و همه میدانند که اینجا هم روزی زیر آب خواهد رفت. اما نوجوانی که نان آور خانواده هم هست، میگوید: “چار آینده ندارد، ما اما داریم.” در این معنا او و هم ولایتیهایاش به دنبال آیندهای بهتر از امروز خویش هستند.
مستند «فیفی از خوشی زوزه میکشد»، به کارگردانی میترا فراهانی، زندگی بهمن محصص را به نمایش میگذارد. در این فیلم، کارگردان به دنبال زندگی محصص است که او رغبتی به آن نشان نمیدهد. بهمن محصص، پس از نابود کردن همهی اثرهای خود، یک نقاشی «فریاد زن قرمزپوش» را با خود به همهجا میبرد که همه را در پی یافتن چرایی آن به واکنش وادارد. ای کاش زنده بود و از زبان خودش میشنیدیم تا در جستجوهای خود متوسل به گمانهزنی درست یا نادرست نشویم.
ناهید سروستانی، کارگردان ایرانی مقیم سوئد، با مستند «انقلاب ربوده شده» در این فستیوال و در بخش مستند، شرکت دارد. او هم در این فیلم به دنبال دلیل اعدام برادر خویش است. میخواهد بداند که چرا و چگونه برادرش، پس از دستگیری، زندان و شکنجه، سرانجام اعدام شد. اگرچه این مستند، شخصی است، اما داستان هزاران ایرانی دیگری است که سرنوشتشان هرگز روشن نشده است.
کارگردان اسرائیلی هم در بخش مستند با فیلم «ده درصد چیزهایی که قهرمان میسازند» حضور دارد و به دنبال این است که بداند، واژهی «قهرمان» آیا مربوط به همه میشود یا بستگی دارد به این که چگونه فکر میکنیم. در این کنکاش و جستجوگری، سرانجام به این نتیجه میرسد که با توجه به تعریفی که هر فرهنگی از قهرمان دارد، کسی یا چیزی به عنوان قهرمان ملی یا فراملی شناخته میشود.
یکی از فیلمهای امسال جشنواره که تنها یک اکران گرفت و قرار شد که در سینماهای نروژ پخش شود، فیلم «هزار و یک مرتبه، شب بخیر» بود که هم مستند بود و هم درام. «اریک پوپه» کارگردان نروژی که سابقهی روزنامهنگاری جنگی هم دارد سازندهی مستندی است. در این فیلم او خاطرهی روزنامهنگار عکاسی را به تصویر میکشد که در افغانستان شاهد آماده سازی زنان مسلمان برای عملیات انتحاری بوده است. او به دنبال این است که وقایع را برای ثبت در تاریخ شکار کند. اما خانوادهی او تاب کارهای او را ندارد و او را در برابر انتخاب ادامه زندگی با همسر یا کار میگذارد. ذات کار اما او را وامیدارد تا علیرغم قول به همسر، در کنیا، از حمله نیروهای نظامی به مردم بی دفاع عکس بگیرد و جان خود را به خطر بیاندازد. در این فیلم هم شخصیت اصلی فیلم پی چیزی است برای ثبت در تاریخ. چیزی که زندگی شخصی او را دستخوش تلاطم میکند.
فیلم دیگری از آفریقا به زبان فرانسه را میبینم که در الجزایر میگذرد. در فیلم «لذت پلوما»، زندگی زنی به نمایش گذاشته میشود که برای زندگی و امرار معاش خوب خود و خانوادهاش، هر کاری میکند. از پیدا کردن زن یا مرد برای ثروتمندان تا یافتن عزیزان خانوادههایی که پسرهاشان را در جنگ داخلی از دست داده یا ربوده شدهاند. این زن پس از دستگیری و زندانی شدن، آزاد میشود و به دنبال گذشتهی خود است تا بر بستر آن آینده را بسازد.
سرانجام به روز آخر میرسیم و تماشای دو فیلم ایرانی و هندی. فیلم ایرانی، که ساختهی جعفرپناهی است و «پرده» نام دارد، با دوربین شخصی پناهی و در ویلایی در شمال ایران در سال ۲۰۱۲ ساخته شده است. این فیلم در بخش مسابقه جشنواره برلین شرکت کرده و برنده خرس نقرهای برای بهترین فیلمنامه شده است. فیلم داستان مردی است که از ترس مأموران، همیشه سگ خود را در ساک دستیاش پنهان میکند و برای فرار از سگ کشی، به همراه سگش به ویلایی در شمال پناه برده و پردههای خانهاش را بسته است. او با دختری جوان برخورد میکند که به خانه او پناه میبرد. با ورود جعفر پناهی به فیلم مشخص میشود که این دو شخصیت زاده ذهن او هستند. مرد او را به ادامه کار و نوشتن تشویق میکند و زن، نومید از همه چیز، او را به خودکشی تشویق. در واقع میتوان فیلم را به نوعی حدیث نفس دانست که در آن پناهی موقعیتی که خود در آن قرار دارد را روایت میکند. در این فیلم هم، پناهی به دنبال راهی است برای برون رفت از بحرانی که برای او پیش آوردهاند. بحرانی که اکنون کمی رنگ باخته؛ پناهی در عین حال که حق تولید فیلم را ندارد، نه تنها فیلم میسازد که به جشنوارههای جهانی هم ارائه میکند و گاه بحث نمایندگی فیلم او برای شرکت در بخش اسکار نیز در جامعه طرح میشود.
و آخرین فیلمی که به جشنواره بدرود میگوید، فیلمی است از هند که امسال صدمین سال صنعت فیلمسازی خود را جشن میگیرد. فیلمهای هندی که در جشنوارهها شرکت میکنند، برخلاف فیلمهای بالیوود، که تنها شادی و مد روز است و رقص، شرایط دشوار زندگی مردم در سایهی سنت و مذهب را به نمایش میگذارند. فیلم «همه میتوانند برقصاند»، اگرچه یک سره رقص هست و پایکوبی، اما چون در قالب مسابقه رقص هست، پشت پردهی چنین مسابقههایی را برملا میکند که چهگونه حقوق کسانی که سزاوار هستند، پایمال میشود. شخصیت اصلی این فیلم هم به دنبال جوانانی است که به آنها رقص بیاموزد تا در مسابقه شرکت کنند که چنین هم میشود.
به این ترتیب همراه با چشم زیرک دوربینها به تماشای دنیای کنکاش و جستجوگری مردمی از چهارگوشهی جهان نشستم که مگر تجربهی پلشتیهای روزگار چیزی نبود.
سرانجام اما برندگان امسال نیز اعلام میشوند:
فیلم «رقص واقعیتها» ساختهی « Alejandro Jodorowsky» به انتخاب هیئت داوران، بهترین فیلم بخش مسابقه شناخته شد و برندهی «آینهی نقرهای». هیئت داوران در یادداشت خود در مورد این فیلم گفتند: این فیلم به طور آشکار نشان میدهد که چگونه هنر سینما میتواند حین سرگرمی، فرم هنر هفتم را هم به رخ جامعه بکشد و فرصت تجربه این هنر اگر فراهم شود، مردم هم هنر را تجربه میکنند و هم سرگرمی را. داستان فیلم در مورد شخصی بود که به گونهای طراحی شده بود که فراتر از واقعیتهای اکنون است. داستان ضمن افسانهای بودن خود نیز جنبهی اسطورهای و معنوی خود را حفظ کرده و همزمان، سرشار است از خوشطبعیهایی که تماشاگر را وامیدارد تا به آخر فیلم را تماشا کند. دو سوی پوچ یا برنده بودن زندگی را میتوان در این فیلم شاهد بود. کلام آخر این که داستان این فیلم، گوناگونی در ذات و طبیعت انسان را در فرم بیانیهی عشق به انسان به نمایش میگذارد.
در بخش فیلمهای مستند، فیلم «ایستگاه آخر» ساختهی «Christian Soto» برندهی شناخته شد. هیئت داوران در مورد این فیلم گفتند: فیلمی است غمانگیز و در عین حال زیبا. انتظار مرگ این دو ویژگی را دارد. سبک زیباشناسانهی فیلم؛ هم در متن و هم در تصویر، فوقالعاده است. فیلمبرداری زیبای آن در اتاقهای تاریک، وجه شاعرانه را چنان میکند که تماشاگر تسلیم و گاه گمراه میشود تا فیلم را ناخواسته ادامه دهد. نمایش خانه سالمندان، کاری است بس دشوار. جایی که زندگی جاری است اما در کنار آن سایه مرگ و انتظار مرگ نیز مدام مشاهده میشود. این فیلم لحظههای اشک و لبخند را چنان در هم میآمیزد که میشود یکی از شاهکارهای فیلم مستند تاکنون ناماش داد.
برندهی بهترین فیلم از نظر تماشاگران هم فیلم «گذشته» ساخته اصفر فرهادی بود.
* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در اروپا است.
Abbasshokri @gmail.com