در دنیای امروز هرچه بخواهی می یابی، کافی است کمی کنجکاو باشی و صبور. اگر مطلبی به نظرت می رسد ابتدا آنرا خودت تجزیه و تحلیل کن
شهروند ۱۲۶۶ ـ پنجشنبه ۲۸ ژانویه ۲۰۱۰
در دنیای امروز هرچه بخواهی می یابی، کافی است کمی کنجکاو باشی و صبور. اگر مطلبی به نظرت می رسد ابتدا آنرا خودت تجزیه و تحلیل کن و از متخصص اش بپرس. اگر صاحب نظر شدی آنوقت می نویسی و می گویی.
بسیارند مطالبی که بدون پشتوانه گفته می شوند و متاسفانه ره دیگران را هم به ترکستان کج می کنند. مثلا اگر من کتاب قانون آمریکا را باز کنم و برای شما فقط یک خط قانون مرگ را بخوانم (آمریکا در ده سال گذشته همواره رتبه سومین تا پنجمین کشور اعدام کننده جهان را دارا بوده است(۱) چه فکر می کنید؟ آیا به هرچه قانون است ناسزا نمی گوئید؟ آیا مجریان آن را بدکار و غیر انسان خطاب نمی کنید؟ پس بایستی هر مطلبی را از هر سنخی که باشد "درست و کامل خواند".
با کمال احترام بایستی گفت که نوشته آقای پیروز صادقی گذشته از اینکه از روی غرض ورزی است، مصداق کاملی از عینیت توضیحات ذکر شده بالا است، و در واقع خودش خودش را از درجه اعتبار انداخته است. برای این منظور فقط و فقط بسنده می کنیم به مطلب چاپ شده ایشان در شهروند شماره ۱۲۶۵ و از خیر توضیح بقیه مطالب ایشان در شماره های دیگر شهروند در می گذریم که آن ها نیز کمابیش بر همین سیاق هستند. ایشان به یک آیه از سوره بقره (آیه ۱۹۱) اشاره دارند. برای روشن شدن موضوع کافی است فقط تعدادی از آیات قبل و بعد آن خوانده شود تا خواننده ارتباط بین قانون مرگ آمریکا و این آیه را به راحتی دریابد. بدیهی است اگر بخواهیم از بقیه قرآن کمک بگیریم این موضوع محکم تر اثبات خواهد شد، که از آنهم در می گذریم! آیه ذکر شده جزئی از یک سری آیات است که برای سادگی، فقط به ترجمه فارسی آن به صورت تعریفی ـ داستانی و خلاصه بسنده می کنم تا مطلب ساده و روان شود و بقیه را به خواننده گرامی می سپارم.
آیات ۱۹۰ تا ۲۰۰ در مورد اولین حرکت مسلمانان به سوی مکه برای انجام مناسک حج است. مکه در دست مشرکان است و مسلمانان مورد تهاجم و کشتار مشرکان قرار گرفته اند. حال مسلمانان می خواهند به مرکز مشرکان بروند و مراسم حج را بجای بیاورند، نه برای اینکه بجنگند، اگر چه بین مسلمانان و مشرکان جنگ است.
ـ پس ای مسلمانان اگر شما را کشتند آنها را بکشید (آیه ۱۹۰). {یعنی مسلمان نمی کشد نامسلمان را مگر اینکه نامسلمان بخواهد او را بکشد.}
ـ ای مسلمانان آنها را از خانه خدا و حتی خانه های خودتان (که آنها سال ها پیش به خاطر مسلمان بودن شما، شما را کشتند و یا) که به زور اخراج کرده اند بیرون کنید و بکشید آنهایی را که فتنه کرده اند {توضیح فتنه را در چند سطر بعد خواهید یافت}. اما آنها را در مسجدالحرام هرگز نکشید مگر آنکه آنها شما را بکشند (آیه ۱۹۱).
ـ پس آنهایی که شما را نکشتند و یا صدمه ای به شما نزدند باقی بگذارید و خداوند آنها را می بخشد (آیه ۱۹۲). {یعنی حتی در این زمان که بین آنها جنگ است نیز مسلمان اجازه ندارد تا بکُشد.}
در اینجا لازم است توضیح کوتاهی در مورد فتنه داده شود. اگر من نامسلمانم و تو مسلمان، تا زمانی که مرا نکُشی، تو را هرگز نخواهم کُشت (مجددا آیه ۱۹۰ را ببینید). اگر من و تو هر دو فوت کنیم، یک مسلمان و یک نامسلمان از دنیا رفته اند. اگر تو یا من یکدیگر را بکُشیم نیز بازهم یک مسلمان و یک نامسلمان از دنیا رفته اند. حال اگر من با کلک و نیرنگ و فتنه باعث شوم که تو نیز نامسلمان شوی آنگاه اگر فوت کنیم، دو نامسلمان از دنیا رفته اند. پس واضح است که فتنه بدتر از کُشتن است چون یکی از مسلمانان را نامسلمان کرده و … اتفاقا به همین دلیل است که اسلام نمی کُشد چون معتقد است مسلمان می تواند نامسلمان را مسلمان کند و در صورت فوت دو مسلمان از دنیا رفته اند در حالیکه اگر بکُشد، امکان مسلمان شدن و رستگاری را از بین برده. این توضیح همان آیه ۱۹۳ است.
ـ در ماههای حرام هرگز نکُشید. (پس اسلام معتقد است حتی اگر ظلم شد لازم بود که بکُشید، اگر توانستید باز هم نکُشید)، مگر اینکه دقیقاً مثل همان چیزی که با شما رفتار شده رفتار کنید {معنای لغوی قصاص} و از خدا بترسید (پس خطا نکنید) که خدا با شماست (آیه ۱۹۴).
چگونگی قصاص بسیار جلوتر در همین سوره بیان شده است. فقط زمانی می توان قصاص کرد که اگر قصاص نشود، جان و زندگی کسی به خطر بیفتد (آیه ۱۷۹ را ببینید، اگر زندگی به خطر نیفتد اصلا حکم قصاص روا نیست).
ـ پس در راه خدا به نیازمندان کمک کنید، خود را به خطر نیندازید و نیکوکاری کنید که خدا نیکوکاران را دوست دارد (آیه ۱۹۵).
ـ پس حج را تمام کنید و اگر حتی جلوی شما را سد کردند، آسانترین راه هدایت را انتخاب کنید. اگر مریض شدید یا اینکه برایتان سخت بود به جایش روزه بگیرید و اصلا سخت نگیرید… (آیه ۱۹۶).
آیات ۱۹۷ تا ۲۰۰ نیز در مورد مناسک حج و پرهیز از هرگونه جدل، طلب آمرزش کردن و دعا کردن و به دنبال پول نبودن و … است.
حالا می پرسم، کدام ارتش بوده که رفته داخل خاک دشمن و بدون جنگ و خونریزی به اعتقاداتش احترام گذاشته و برگشته، که اسلام اینگونه عمل کرد. آیا گفتن اینکه در وسط جنگ، نکشید تا شما را نکشته اند، حکومت با زور است؟ آیا اینکه حضرت محمد در زمان ورود به مکه گفت: به صدای بلند به دشمن خود بگویید که در امان هستید مگر آنکه ما را بکشید، حکومت شمشیر است؟ آنهم در میان دشمنی که تعدادش چند برابر تو است و تو به میان آنها می روی و می گویی که این، آنها هستند که در امانند؟ در امان وسط جنگ؟ آیا واقعاً این آیات آنگونه اند که آقای پیروز صادقی تصویر کرده و یا کاملاً معکوس؟ اصلاً در این آیات اثری از حکومت اسلامی و خلیفه وجود دارد که ایشان حج رفتن در جنگ را به کشتن در حکومت اسلامی منتسب کرده اند؟ جمله ی "…رأس همه ی امور شخص پیامبر بود و پیروی از اوامر او واجب بود و با مخالفان دستورات و عقاید او به شدت برخورد می شد." نیز محلی از صحت ندارد. برای مثال در جنگی حضرت محمد معتقد بود که بایستی در نزدیک مدینه دفاع کنند و گروه مومنان، رفتن به بیرون شهر را توصیه کردند. پس رأی گرفتند و به بیرون از مدینه رفتند (خلاف نظر پیامبر). عجیب است که این دموکراسی ۱۴۰۰ سال پیش را آقای پیروز صادقی "به شدت با شمشیر برخورد می شد" می نامد. همچنین است انتخاب ابوبکر و عمر و عثمان و علی که همگی با رأی انتخاب شدند نه بر اساس "حاکمیت تحمیلی". عبارت "اشکال در اینجاست که حاکمیت یک سیستم مذهبی بر یک ملت، آن مذهب را بر همه آن مردم کاملا تحمیل می کند نه اختیاری و انتخابی" که از پایه غلط است. اسلام آوردنی است، یعنی اینکه بایستی بخوانی، فکر کنی و ایمان بیاوری. به همین علت است که در سراسر قرآن برعکس دیگر کتب و قوانین می گوید: "مگر نمی بینید؟ مگر نمی اندیشید؟ پس بیاندیشید. تا ایمان آورید."
جالب اینجاست که هیچ یک از قوانین اساسی هیچ ملتی حتی در این قرون نیز اثری از دلایل آن قانون، چگونه بررسی کردن، توصیه به اندیشیدن و… دیده نمی شود! در این قوانین، مجبور هستید که همه آن را در کلیت بپذیری بدون توضیح و بدون ادله و استدلال که، بر عکس در قرآن پُر است از ادله و استدلال. به نظر می رسد این قوانین هستند که اختیاری و انتخابی نیستند نه دین! به علاوه در اسلام همه پیامبران یکسانند و همه مسلمان {مسلمان به معنی پیرو دین اسلام نیست}، و خداوند همه مسلمانان را (پیروان همه پیامبران را) به سوی نور هدایت کرده است (بقره آیات ۱۳۶ و ۱۳۷). در ضمن "مگر از قول حضرت علی نمی گویند که ایشان گفته بود هیچ اجباری در قبول دین اسلام نیست!" نیز در واقع یک آیه قرآن است که می گوید: "لا اکراه فی الدین" (بقره ۲۵۶)! از این دست موضوعات در قرآن بسیار است که به دلایل اشاره شده در بالا ، حتی نویسنده لازم نمی بیند به غیر از سوره بقره منابع دیگری را ذکر نماید. خلاصه اینکه تقریباً هیچ پاراگرافی از این مقاله وجود ندارد که در آن خطایی نباشد که جای بسی تاسف است.
و اما در زمینه حکومت اسلامی. اسلام مانند مسیحیت، مانند یهودیت و دیگر ادیان الهی معتقد است، نظام الهی بر پایه عدل و داد زمانی به وقوع خواهد پیوست که، مهدی(ع) (مسیحیت می گوید حضرت مسیح، یهودیت می گوید حضرت عیسی ـ که حتماً همان عیسی مسیح پیامبر نیست ـ و بقیه ادیان هم هرکدام به صورتی ایضا) از طرف خدا ظهور کند. آن حکومت نه حکومت مهدی، عیسی و… است که آن، حکومت خداست، که به دست نماینده او برقرار می شود. جمهوری اسلامی ایران فقط نام اسلامی را بر خود دارد، درست به همان شکلی که حکومت اسلامی پاکستان نام اسلامی دارد و حکومت افغانستان نیز اسلامی است. هیچکدام از این حکومت ها نمی توانند به عنوان یک نظام الهی ـ اسلامی تلقی و مقدس فرض شوند. بنابراین در چگونگی حکومت بسیاری از خلفا و یا کشورها از قدیم تا جدید اصولاً دفاعیه و یا اثباتی برای ارائه وجود ندارد چون فرض ایشان فرضی غلط است. هر فردی و هر حکومتی خود پاسخگوی رفتار خود است. پیامبران و… همگی سعی کرده اند که خدا را در قلوب ما جای دهند نه آنکه بر ما حکومت کنند به ظلم. بیشتر پیامبران حتی تعداد پیروانشان به زحمت به تعداد انگشتان دو دست می رسید، چه برسد به حکومت دینی! (مشروح تعداد زیادی از این پیامبران در سوره اعراف است نه در بقره!) جالب اینجاست که بعضی برای گرم کردن آتش طرفدارانشان و خودشیرینی در مجالس می گویند حکومت استبداد دینی! چقدر زیباست که همانها بلافاصله برای جا انداختن طرز تفکر خود، حکومت ایده آل عادل خدمتگذار را "دموکراسی" (از افسانه اسپارتاکوس تا آمریکا در اعدام و جنایاتش در ویتنام و…)، سوسیالیسم (جای استالین و خمرهای سرخ خالی)، پادشاهی (از مصر باستان بگیر تا همین امروز) و… نام می برند و کف می زنند و بر همین اساس فکر می کنند که دین نیز اصلاً و فقط برای استبداد کردن آمده است، تا ظلم کند از نوع دینی! مثالی بیاورید که در آن نوح خواستار حکومت کردن بر مردم بوده است و یا عیسی مسیح و یا ابراهیم و… البته بعضی از پیامبران نیز مانند طالوت و سلیمان حکم فرمایی کرده اند، ولی هیچ کجا به آن حکم حکومت الهی داده نشده، بلکه به آن ملک، یا پادشاهی نام نهاده اند مانند پادشاهی سلیمان نبی. و صد البته که از آن تعداد پیامبران نیز مانند همه دیگر حاکمان، و نیز همه مردم، انتظار می رود که، بر اساس عدل حکومت و زندگی کنند نه ظلم. پس بیائیم آنچه دیگران برای حکومت کردن انجام می دهند را، به صرف یک اسم خود گذاشته (مانند اسلامی) و یا اجرای انتخابی و حتی غلط چند حکم دینی، به دین نسبت ندهیم و به جای حکومت به دین ناسزا نگوئیم و رستگاران را به عوض ظالمان، بدکار و غیر انسان قلمداد نکنیم. متاسفانه اسلام واقعاً آن چیزی نیست که به ما گفته شده است. بسیاری از آن را نادرست به ما گفته اند، و در بسیاری از موارد نیز ما آن را نادرست برداشت کرده ایم. شمای خواننده، آری خود شما، چقدر قرآن را با دقت خوانده اید و به آن مسلط هستید و چگونه در مورد کتابی که شاید هرگز آن را درست نخوانده اید، آنقدر مطمئن نظر می دهید؟
نکته ی بسیار مهمی که می خواهم در انتها به آن اشاره کنم اینست که بسیاری از پیامبران چون عیسی مسیح به ناحق کشته شده اند. پس طبیعی است که پیامبران هم چون خود شما، چون هر انسانی، بایستی حق دفاع از خود را داشته باشند، و صد البته که این حق همچنان که در بالا آمده است، به معنی به ناحق کشتن دیگری و تجاوز نیست، همچنانکه که به معنی به ناحق حکومت کردن هم نیست (حتی اگر اسم آن را به قول آقای پیروز صادقی بگذاریم حکومت!).
سرانجام قابل ذکر است که اگر در نگارش این مطلب، به کسی (از جمله آقای پیروز صادقی) بی احترامی شده باشد، و یا کاستی دارد، از گناه من درگذرید که هدف به هیچ عنوان اسائه ادب نبوده است. نویسنده این مطلب خود را نیز از جوابیه بازی پس از این معاف می دارد، همچنانکه وی نه مجتهد است و نه معمم. نه اثری از مهر بر پیشانی دارد و نه شمشیری در دست. نه جزو مراکز و حکومت های اسلامی است و نه فتنه گر، نه مروج است و نه محارب.
برای شناخت فقط کافی است با دلی پاک، درست و بدون غرض بخوانی، او همیشه آنجاست، پس بخوان: اِقراء.
۱-http://ourtimes.wordpress.com/2009/05/29/executions-in-2008