باور و عقیده، یکی از برجسته ترین ویژگی های بشر بوده که هماره چون سایه او را همراهی کرده است. این ویژگی انسانی آن قدر اهمیت دارد که 

 

شهروند ۱۲۶۶ ـ پنجشنبه ۲۸ ژانویه ۲۰۱۰


 

باور و عقیده، یکی از برجسته ترین ویژگی های بشر بوده که هماره چون سایه او را همراهی کرده است. این ویژگی انسانی آن قدر اهمیت دارد که در اعلامیه ی جهانی حقوق بشر به عنوان آزادی عقیده و دین به صراحت از آن یاد شده است و بیش از این هم اگر در کنکاشی هوشمندانه به تاریخ عقاید بپردازیم، خواهیم دید که پس از "زبان" که یکی از ارکان جمعی افراد بوده تا نام گروه، دسته، قوم یا ملتی را بر خود نهند، باور فردی آحاد بشر هم یکی از ارکان جمعی انسان بوده است، اما گردهمایی بخشی از جامعه به مناسبت باور دینی یا ایدئولوژیکی شان موجب برخورد آنها با هم شده است و در ملایم ترین شکل، موسوم است به "برخورد عقاید". اما برخورد عقاید با توجه به برخورداری مردم جوامع گوناگون از فرهنگ پیشرفته یا پس مانده، بروز بیرونی مشابهی نداشته و ندارد. نوع برخورد انسان ها در بستر تاریخ؛ هر جا که ایدئولوژی یا مذهبی سبب آن بوده، تا آنجا که تاریخ نشان می دهد، مسالمت آمیز نبوده و معمولا با خشونت همراه بوده است. بدیهی است که نوع این خشونت هم از گذشته تا اکنون در جوامع مختلف یکسان نبوده است.

اگر از دیدگاه دینی به پیدایش انسان نظری بیندازیم، می بینیم که فردای همان روزی که آدم و حوا از بهشت رانده شدند که گذار از "ممنوعه ها" موجب آن بوده، فرزند آنها، هابیل، برای ستاندن"حق"؟ یا به دست گرفتن "قدرت"؟ سنگ بنای شدیدترین نوع خشونت که کشتار است را نهاده است و برادرش قابیل را برای "حق یا قدرت؟" می کشد. از آن پس خشونت بخشی از زندگی انسان می شود و دین ها و باورهای مختلف هم برای ستاندن "حق" یا به دست گرفتن "قدرت" از باورمندان و پیروان شان استفاده ی ابزاری کرده اند و پشته هایی از کشته شدگان را رقم زده اند. تعداد کسانی که در جنگ های عقیدتی در طول عمر بشر به فلاکت رسیده اند، خارج از تصور ریاضی می باشد.

البته لازم به یادآوری است که این نوع استفاده ی ابزاری از انسان منحصر به دین های الهی، ابراهیمی یا … نمی شود که ایدئولوژی هایی که خداباور نیستند هم گه گاه چنان کرده اند که برای دیگران آبرو خریده اند. نمونه ی بارز آن در صد سال اخیر دستگاه استالینی و از آن بدتر کشتار میلیون ها انسان با نام عدالت خواهی در کامبوج به دست نیروهای هوادار پولپوت است و نوع نرم تر آن در جریان انقلاب فرهنگی چین. نمونه ی خشونت دینی در سال های اخیر را می توان در کشتار مسلمانان در هرزه گووین یا در مناطق عرب نشین فلسطینی نام برد. بزرگترین نوع خشونت دینی را هم در ترکیه و پاکسازی ارمنی ها در سال های دورتر می توان شاهد بود و یا درگیرهای مدام هندوها و مسلمانان در هند و بنگلادش.

اما علیرغم این همه خشونت که جان میلیون ها انسان را گرفته، هم چنان شاهد گردنکشی ادیان و ایدئولوژی ها علیه مردم خود و دیگران هستیم. در گذر زمان اما با توجه به پیشرفت فن آوری، نوع خشونت ها عوض می شود و قدرت مداران دینی یا ایدئولوژیک از یکدیگر درس می گیرند. درس می گیرند که چه روشی از خشونت کارسازتر است و اعمال آن برای آنها هزینه ی کمتری دارد. انتقال تجربه ی اعمال خشونت در سال های اخیر را ما ایرانی ها شاید بیشتر از سایر ملت ها با پوست و گوشت و استخوان حس کرده ایم. سه دهه ی اخیر را اگر از نظر بگذرانیم، آن گاه که به جریان های بعداز انتخابات ریاست جمهوری در سال هشتاد و هشت می رسیم، به خوبی رد پای انواع خشونت های روسی و چینی را مشاهده می کنیم. درس آموزی ها در جهت خشونت چنان دقیق بوده که وقتی کتاب های چاپ شده از قهر دوران استالین و یا کلا دستگاه مخوف امنیتی آن روزها را می خوانیم، انگار که در روزهای مرده روحی دیگر دمیده شده و در ایران زنده شده است تا کهریزک و جنایات درون آن را رقم بزند. گویا سرنوشت نویسندگان چکسلواکی در بیانیه ی ۷۷، همانی است که دامنگیر امضا کنندگان بیانیه ی "ما نویسنده ایم" در ایران موسوم به "نامه ۱۳۴"شد. امضا کنندگان یکی یکی به دستگاه امنیتی فراخوانده می شوند و کمی دیرتر زنده یادان محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، ربوده و بعداً کشته می شوند. یا در ترفندی دیگر، اتوبوس حامل جمعی از نویسندگان و شاعرهای ایرانی که برای قصه و شعرخوانی به ارمنستان می رفتند، به دستور مقامات امنیتی قرار بود که در پرتگاه دره ای در بین راه سقوط کند و نویسندگان در سانحه ای دسته جمعی کشته شوند. به جنایت دیگری که به روزهای اخیر هم می رسد، نگاه می کنیم، نوع آموزش بیگاری را شاهدیم. کارگرانی که هشت تا نه ماه کار می کنند و دستمزدی هم دریافت نمی کنند و اگر اعتراضی هم شود، سرکوب در انتظارشان است. از دیگر آموزه های چینی، کم سرعت کردن اینترنت و کنترل بخشی از مراودات الکترونیکی است.  این آخری نه تنها آموزش داده شده که به علت ناتوانی در اعمال صد در صدی آن، دولت چین خود نیز وارد معرکه شده و آمریکا را مقصر می داند که با استفاده از ابزارهای پیشرفته فن آوری، مردم ایران را به آشوب وامی دارد. بدیهی است که نتیجه ی این آموزش ها غیر از اعمال خشونت در قالب پیگرد، دستگیری، زندانی، شکنجه و اعدام معترضان، دروغ های فاحش و زوال سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را نیز یدک می کشد.

آشکار است که بی حقوقی مردم در کشورهای عقب نگه داشته شده، بدون چراغ سبز کشورهایی که بر طبل حقوق بشر می کوبند، امکان موفقیت ندارد. اما، با وجود چراغ سبزها، گاهی خشونت در حدی است که دولت های غربی مجبور می شوند که از جنبش های آزادی خواهانه و عدالت طلب، در مقابل دولت های سرکوبگر حمایت کنند. این حمایت ها گاهی در سطح بین المللی انجام می شود و دروغ های فاحش حاکمان را برملا می کند. نمونه ی بارز آن به هلاکت رسیدن "ندا آقا سلطان" – نماد جنبش اخیر مردم ایران که به جنبش سبز موسوم است ـ زیر سقف آبی آسمان و در خیابان تهران، در برابر چشم مردم و در برابر چشم الکترونیکی تلفنی که وقوع این رویداد دلخراش را به جهانیان گزارش داد، آنها را واداشت که واکنش نشان دهند و دروغ های رژیم در مورد این قتل را تنها برای مصرف داخلی و آن هم در محدوده ای که از اخبار بی اطلاع اند، نگه دارد. در سطح بین المللی هم برای آن که از درس آموزی های قدرت مداران از یکدیگر بیشتر آگاه شویم، ترجمه ی گفته های خانم  "اینگر بنتزرود" روزنامه نگار و گزارشگر روزنامه ی "داگس آویز" نروژ در چین را برایتان می آورم تا با مقایسه ی آن با آنچه در ایران روی می دهد، سهم دولت های خارجی حامی خشونت را با دیدی بازتر نظاره کنیم. گفته های این روزنامه نگار پلشتی های کسانی که با نام دین یا ایدئولوژی به خشونت روی می آورند تا قدرت را از دست ندهند، آشکار می سازد:


 


 

 

یکی از بلاگرهای فرهنگی می نویسد: "ماندلای جدیدی در ایام زادروز تولد مسیح «کریسمس» متولد شده است". و هنرمند دیگری به نام "آی ویوی" در همین مورد در توئیتر می نویسد: "آنچه فرود می آید شهاب نیست که کشف ستاره ای جدید است در عالم زمینی. کسی که به ستاره درخشان یا ماندلای دیگری موسوم شده است، نویسنده ای است به نام "لیو ژیائوبو". دادگاهی در پکن در روز ۲۵ دسامبر سال پیش او را به یازده سال زندان محکوم کرده است. یازده سال حبس برای این که کسانی را تشویق به تضعیف سیستم حکومتی و قدرت مداران آن کرده است. دادگاه او کلا دو ساعت طول کشید و وکیل هایش فقط بیست دقیقه وقت داشتند تا لایحه ی دفاعی خود را ارائه کنند.

کارشناسان عفو بین الملل می گویند این حکم یکی از شدیدترین احکام برای ۳۵ پرونده ی موسوم به "تضعیف قدرت دولت" است که از سال ۲۰۰۳ تا کنون صادر شده است. در بین کنش گران حقوق بشر در چین هم حدس زده می شد که حکم سه تا چهار سال زندان برای او صادر شود و نه یازده سال.

در واقع بهتر است که به جای نام ماندلا، از نام "واسلاو هاول" در مورد پرونده ی "لیو ژیائوبو" نام برده شود. در روز ششم دسامبر سال پیش، روزی که برابر با سی سومین سالگرد دستگیری هاول، به خاطر همکاری در نوشتن بیانیه ای که بعدها به "بیانیه ۷۷" معروف شد، بود، هاول در رأس گروهی از همکاران پیشین و جوان خود در مقابل سفارت چین در «پراگ» حاضر شد تا  اعتراض نامه ای را که به امضای خیلی از نویسندگان رسیده بود، به سفیر چین تحویل دهد.

در بخشی از این نامه چنین آمده است:"آقای رئیس جمهور، می خواستیم بدانید که ما رأی این دادگاه را به علت مستقل نبودن آن از سیاست، قبول نداریم. چرا که هم شما و هم دولت تان در امور قضایی برای صدور چنین حکم هایی دخالت دارید. حکم محکومیت آقای "لیو ژیائوبو" تحت تأثیر مسایل سیاسی صادر شده و پیامد آن هم در عالم سیاست بر دوش شما سنگینی خواهد کرد."

قابل توجه است که این نامه به علت این که هیچ کس از طرف سفارت برای دریافت آن از ساختمان بیرون نیامد، آن را در صندوق پستی سفارت چین در پراگ نهادند.

خیلی از چینی ها برای این که سرنوشت "لیو ژیائوبو" را به رخ بکشند، از ضرب المثلی استفاده می کنند که مضمون آن این است: "جوجه ها را برای عبرت میمون ها می کشند". این ضرب المثل را چینی ها زمانی به کار می گیرند که قربانی کردن فرد ضعیفی برای هشدار به جمع باشد.

اما بی اهمیت دانستن "لیو ژیائوبو" از سوی مقامات چینی حتما اشتباه آنها در محاسبه میزان اهمیت او در سطح جهان است. وقتی که من (منظور گزارشگر نروژی است) به همراه گروهی از نویسندگان در نمایشگاه کتاب فرانکفورت در آلمان، با هیئت نمایندگی چین دیداری داشتیم، از رئیس کانون نویسندگان چین پرسیدیم که آن نهاد پرقدرت برای "لیو ژیائوبو" که در آن زمان شش ماه بود بدون حکم و وکیل در زندان به سر می برد، چه کرده اند؟ در پاسخ گفت: "لیو ژیائوبو"؟ او کیست؟ "بیانیه ی ۰۸"؟ این دیگر چه آیتی است؟ همه می دانیم که "لیو ژیائوبو" نویسنده ای است که در بین مردم چین از شهرت خاصی برخوردار است. او سال ها در انجمن قلم مستقل چین عضو بوده و ریاست آن را هم در دورانی به عهده داشته است.

سایر نویسندگانی که خارج از سیستم دولتی مشغول نویسندگی اند، همه در مورد "لیو ژیائوبو" و حکم به ناحق سال ها زندان فقط برای امضای بیانیه ای که موسوم شده به "بیانیه ی ۰۸" و همکاری در نگارش متن آن، او را می شناسند و نویسندگان سرسپرده ی دولتی هم نیز به خوبی از وضعیت او باخبرند و تنها جرأت بیان آن را ندارند و به همین دلیل اصلاً منکر حضور او می شوند چه خواسته که برای آزادی او تلاشی کنند یا او را فردی با اهمیت بدانند. "بیانیه ی ۰۸" حتما چیزی بیشتر از یک کتابچه ی سیاسی یا فراخوان حزبی است که در اوایل قدرت گیری کمونیست ها نوشته و صادر می شد. "فنگ چونگی" پروفسور تاریخ، در مقاله ای که در «پسیفیک آسیا ژورنال» منتشر شده نوشته است: "علت نوشتن بیانیه ۰۸ بیان خواسته های اساسی مردم است که حتا در قانون اساسی ۱۹۴۹ هم آمده است. این بیانیه زبان حال مردم است و دعوتی آشکار برای دولت و قدرت مداران که برای همکاری های اساسی و لیبرالی، مذاکره برای شروع و هدایت تغییرات سیاسی بنیادی که ریشه در دموکراسی مردم گرایانه دارد."

پروفسور فنگ، تأکید می کند و توضیح می دهد که بیانیه ی ۰۸ متمایز است با آذرخشی که از آسمان فرود می آید و آنی است. برعکس، این بیانیه پیامد گفتگوهای درازمدت و با دقتی است که در راستای لیبرالیسم سیاسی بین روشنفکران چینی از سال ۱۹۹۰ به این سو انجام شده است.  زمان انتشار این بیانیه برابر شده بود با شصتمین سالگرد تأسیس سازمان ملل در سال ۲۰۰۸ و به همین خاطر هم "بیانیه ی ۰۸" نامیده شده است. شش ماه آخر سال ۲۰۰۸ به طور مدام در مورد نهایی شدن متن و جمع آوری امضاها تلاش شد. "لیو ژیائوبو" نیز یکی از سه نفری بود که در تهیه متن بیانیه نقش اساسی داشت و از دگراندیشان مخالف سیاست های دولت به حساب می آمد.

"لیو ژیائوبو"، "ژانگ زوهوآ" و "جیان کیشنگ" که از تهیه کنندگان اصلی بیانیه ۰۸ بوده اند، در تظاهرات میدان «تیانانمن» در سال ۱۹۹۸ که منتهی به کشته شدن چندین  هزار دانشجو شد، شرکت داشتند. "لیو ژیائوبو" در سال ۱۹۵۵ متولد شده و دارای درجه ی دکترای ادبیات از یکی از دانشگاه های پکن است. او در مذاکرات میان دانشجویان و نیروهای نظامی برای عقب نشینی ارتش از میدان «تیانانمن» نقش مؤثری داشته است. بعد از قتل عام و پایان مذاکرات، او زندانی شد و شغل خود را نیز از دست داد. بعد از آن او در حرفه نویسنده ی آزاد، روزنامه نگار و تحلیل گر سیاسی مشغول به کار شد. او بارها به سبب انتقاد از حزب کمونیست و مقامات پرقدرت سیاسی، زندانی شده، اما از مبارزات خود دست نکشیده است.

برای تدوین "بیانیه ۰۸" علاوه بر "بیانیه ی ۷۷" از تعداد زیادی از مدارک بین المللی دیگر هم الهام گرفته شده است که از جمله می توان از؛ قانون اساسی آمریکا، اعلامیه ی جهانی حقوق بشر، قانون اساسی فرانسه، بیانیه ی حقیقت آفریقای جنوبی برای دستیابی به آشتی ملی و قانون اساسی چین، نام برد. این بیانیه زمانی که نهایی شد و انتشار یافت، سند دموکراسی خواهی و عدالت جویی مردم بود که دربردارنده ی مسایل اجتماعی، سیاسی، حقوق بشری و دموکراسی اساسی هم می بود. تأکید اصلی این بیانیه انتقادی است بر سیاست «بازار لنینیستی» قدرت مندان امروز چین.

آنچه روشن است این که دولت چین انگار باید شش ماه کار فشرده می کرد تا به این نتیجه برسد که این بیانیه خواهان آزادی بیانی است که دولت و حزب خواهان آن نیست.

به همین خاطر هم در سخنرانی سال نو امسال، مقامات عالیرتبه حزبی از مقامات اجرایی خواستند که برای حفظ امنیت و کیان کشور کنترل بر رفتار روشنفکران ضد حزبی را بیشتر کنند و اینترنت را بیش از پیش تحت نظارت خود قرار دهند.

اختلاف گوگل با دولت چین هم شاید به خاطر شدیدتر کردن نظارت و کنترل دولتی از سوی مقامات چینی باشد. تعداد زیادی از ایمیل های گوگل که متعلق بوده به روشنفکران و نهادهای حقوق بشری چینی در خارج از این کشور، در حین زمستان سرد پکن، هک شده اند.

با خواندن این گزارش شما، خواننده ی عزیز در مقام مقایسه با آنچه در ایران روی می دهد، آیا به درس آموزی متقابل کمونیست ها و مسلمانان، آن هم مسلمانانی  که بی خدایان را ملحد می دانند و مرگ شان را حلال کرده اند، شک دارید؟ در هر حال داوری را بر عهده ی خودتان می گذارم تا با مراجعه به تاریخ و رویدادهای اخیر، "چرخش قدرت بر مدار خشونت" را بررسی بیشتری بکنید.


 

* عباس شکری نویسنده و مترجم آزاد در اسلو ـ نروژ و از همکاران شهروند در اروپاست که بویژه اتفاقات آن بخش از اروپا را پوشش می دهد.