میرزاتقی خان ـ از روزی که چهارکاندیدای ریاست جمهوری فعالیت های انتخاباتی خود را آغازکرده اند، خنده از لبان من محو نشده است.وعده هایی که این چهار سوار سرنوشت داده اند…
شهروند ۱۲۳۲ پنجشنبه ۴ جون ۲۰۰۹
از روزی که چهارکاندیدای ریاست جمهوری فعالیت های انتخاباتی خود را آغازکرده اند، خنده از لبان من محو نشده است.
وعده هائی که این چهارسوار سرنوشت داده اند و می دهند، همراه با قر و غمزه دختران زیباروئی که در میتینگ های انتخاباتی د
یکی می گوید من حقوق بشر را می آورم سر سفره مردم، آن دیگری می خواهد حقوق زنان خانه دار را بیاورد سر سفره ها، سومی می خواهد خواست های مردمی و آزادی های انسانی را بیاورد سر سفره مردم و چهارمی هم که همچنان قرار است پول نفت را بیاورد سر سفره ملت.
وعده هائی که اگر اجرا شود، سفره ها چنان پر می شود که دیگر جائی برای کاسه آبگوشت و قاشق و بشقاب نمی ماند و احتیاجی هم به آن ها نیست!
من با مطالعه برنامه های این چهارکاندیدائی که برایمان انتخاب کرده اند، یک پیشنهاد جالب به ذهنم رسیده است که اگر اجرا شود، مملکتمان واقعاً بهشت برین می شود.
من می گویم بیائیم هرچهارتای این کاندیداها را با هم، یکجا و چشم بسته انتخاب کنیم و خیال خودمان را راحت کنیم!
اگر هر چهارکاندیدا انتخاب شوند نه لازم است کاندیداها گناه همه مسائل و مشکلات را به گردن آقای احمدی نژاد بیاندازند و نه لازم است آقای احمدی نژاد تهدیدهائی را که کرده اند وگفته اند دست این و آن را رو می کنم، عملی کنند.
شاید عده ای فکرکنند که رئیس جمهور حتماً باید یکنفر باشد و امکان آن نیست که چهار رئیس جمهور با هم سرنوشت ملتی را به دست بگیرند؟ در جواب این عده یک استدلال ساده وجود دارد. کشور ما یک کشور استثنائی است. همچنانکه ما اجازه داریم در آن واحد چهار زن داشته باشیم و اگر نمی گیریم از بیعرضه گی خودمان است، یقیناً اجازه خواهیم داشت که چهار رئیس جمهور نیز انتخاب کنیم و اجازه بدهیم این چهار نفر به مدت چهار سال بر ما حکومت کنند.
اصولا فلسفه این که شورای نگهبان نیز چهار نفر را از میان آنهمه کاندیدا انتخاب کرده است، توجه به همان قانون چهار همسری است!
عدد چهار در زندگی ما ایرانی ها عدد خوش یمنی است. زمانی که در ایران بلیت های بخت آزمائی وجود داشت، معروف شده بود که چهارشنبه روز خوشبختی است.
چهارشنبه سوری که به تازگی دستور فرموده اند باید آن را چهارشنبه آخر سال بنامیم، یکی از جشن های باستانی ماست. داشتن چهار زن عقدی و چهار هزار زن صیغه نیز که حق ما و آرزوی ماست و اگر داشتن چهار رئیس جمهور نیز به آن اضافه شود که دیگر نور علی نور می شود و خوش یمنی عدد چهار تکمیل می شود!
دور مدارس دخترانه خندق حفرکنید!
من چقدر این جوک باقالی پلو با گوشت را دوست دارم. خود باقالی پلو با گوشت را هم دوست دارم ولی نه به اندازه جوکش!
جوک را شما هم حتماً شنیده اید، با وجود این آخر مطلب دوباره برایتان تعریف می کنم. آدم را یاد خیلی از چیزهائی می اندازد که فقط اسمش مطرح است نه خودش.
مثلا وقتی مدیرکل بانوان وزارت آموزش و پرورش خبر می دهد که قرار است طرح "شاداب سازی" مدارس دخترانه با کمک سازمان نوسازی و توسعه و تجهیز مدارس اجرا شود، آدم یاد این جوک می افتد.
می دانید چرا؟ چون این شاداب سازی یعنی اینکه یک دیوار بلند(همانطوری که در عکس می بینید) دور مدارس بکشند که دختران در این قلعه فلک الافلاک از چشم دیگران پنهان باشند، اما اجازه داشته باشند روسری شان را شل ترکنند و یواشکی بخندند. اسم این نوع زندانی کردن را هم می گذارند شاداب سازی!
بدیهی است اگر دورتادور مدارس دخترانه را خندق حفر کنند و در چهار گوشه آن مثل قلعه های نظامی، برج هائی بسازند که سربازان و تک تیراندازان با خمپاره و مسلسل در آنها نگهبانی کنند، دختران شاداب تر خواهند شد!
بنابراین جائی که فقط اسم مطرح است، این جوک واقعاً مصداق پیدا می کند.
و اما این جوک تکراری:
شخصی به رستورانی رفت و سفارش یک پرس باقالی پلو با گوشت داد.
غذائی که برایش آوردند مطلقاً گوشت نداشت و باقالی پلوی خالی بود. مشتری شاکی شد و به صاحب رستوران اعتراض کرد که آقا من باقالی پلو با گوشت خواستم، این باقالی پلو که گوشت ندارد؟
صاحب رستوران کلافه از اینکه گیر یک آدم زبان نفهم افتاده است! عصبانی تر از مشتری جواب داد: آقا جان، این غذا اسمش باقالی پلو با گوشته، خودش که گوشت نداره…. و برای اینکه مشتری خوب شیرفهم شود گفت: مگر وقتی شما می روید فیلم نادرشاه افشار را تماشا می کنید، خود نادرشاه هم توش بازی می کنه؟!
بیانیه استادان بی انصاف!
۱۲۵ نفر از استادان دانشگاه صنعتی شریف با صدور بیانیه ای از سیاست های دولت نهم و سوء مدیریت کشور بخصوص در مورد مسائل اقتصادی انتقاد کردند. در این بیانیه آمده است :
آنچه هم اکنون شاهد آنیم خارج کردن تدریجی متخصصان باتجربه از دایره تصمیمگیری، عدم ثبات مدیریتی، گسترش واردات کالاهای مصرفی به بهای ضربه به تولیدات داخلی، به رکود کشاندن اقتصاد برای جبران اسرافکاریها و بیبرنامگیهای گذشته، عدم بهبود شاخصهای رشد و بیکاری و تورم با وجود درآمدهای کلان نفتی، پسرفت شاخصهای خط فقر و نابرابریهای اقتصادی، و گریختن از حسابرسی و قوانین مصوب است. پیداست که این امور کشور را از مسیر توسعه پایدار و درون زا دور میسازند.
مدیریت اجرایی ناکارآمد و بیبرنامه، ناخدایی را میماند که، در عرصهی پر تلاطم داخلی و خارجی، به جای سکانداری به پاروزنی در جهات متعارض پرداخته، و طبعاً از حرکت در راستای مقصد بازمانده است. سوءمدیریت گرچه در داخل کشور، در پشت ریختوپاشهای مسرفانه و هدر دادن منابع ملی و ارایهی آمارهای نادرست و جنجالهای تبلیغاتی پنهان میشود ،اما زمانی برملا میگردد که دور از هیاهو، به وضع کشور، از جمله مقام ایران در روابط بینالملل، یا جایگاه اقتصادی آن در عرصه جهانی، یا حتی رقابتهای ورزشی ـ به عنوان مشتی از خروار ـ نظر بیفکنیم.
بدیهی است چنین مدیریتی نه میخواهد و نه میتواند پاسخگوی عملکرد خود باشد. با این اوصاف شاید به ما حق بدهید که وارد طرح و نقد ادعاهایی نظیر «آمادگی برای مدیریت جهان» نشویم.
تنزل گفتمان اجتماعی صرفاً به داد و ستدهای پولی علیرغم ادعاهای ارزشمدارانه، تکیه بر شعارهای عوامپسند نظیر مبارزه با مافیا و مظلومنمایی با وجود در اختیار داشتن تمام ابزار قدرت، تحقیر مردم و سعی در تطمیع آنان به نام عدالت طلبی از خزانه ملی، شکستن حرمت بزرگان و اندیشمندان، باعث به ابتذال کشیده شدن مفاهیم شریفی نظیر عدالت و ارزش و مبارزه با فساد گردیده و آسیبهای جدی به اخلاق عمومی وارد ساخته است.
واقعاً که بی انصافی کرده اند وکارهای مثبت دولت نهم را ندیده گرفته اند.
آقای احمدی نژاد ده ها دوست گردن کلفت در اینور و آنور دنیا برایمان دست وپا کرده است که هرکدام یک دنیا ارزششان است. دوستانی آنچنان قوی و قدرتمند که شب به شب می توانند یک دانه بره درسته را نوش جان کنند. این ها را نمی بینید؟ قبل از آمدن آقای احمدی نژاد نه ما رئیس جمهور کومور را می شناختیم نه رئیس جمهور کومور ما را. اکنون او یکی از دوستان صمیمی ماست و هر شب بعد از شام و هنگامی که انگشتهایش را لیسید، کلی از غذا و کشور ما که امکان چنان زندگی را برایش فراهم کرده است، تعریف می کند.
ما تیتر اول تمام روزنامه ها و خبرگزاری های جهان شده ایم، به چه عنوان مهم نیست!
در فرودگاه های جهان از تمام انگشت های ایرانی ها انگشت نگاری می کنند. کاری که موجب حسادت و حسرت سایر مسافران می شود! این احترامی است که به ما می گذارند، این کار خرج و زحمت دارد ولی به خاطرگل روی آقای احمدی نژاد آنها این خرج و زحمت را تقبل می کنند.
تمام چمدان های ما را در همه فرودگاهها پشت و رو می کنند که مبادا وسط راه کسی بمب در آنها کارگذاشته باشد. در حالی که به سایر مسافران فقط اشاره می کنند که بیا برو. در انگلیس من خودم شاهد این برخورد محبت آمیز بودم. این نشان می دهد که چقدر برای ما اهمیت قائلند و تا چه حد مراقب جان و سلامتی ما هستند!
خط فقری برایمان ایجاد کرده است که از خط استوا هم دیدنی تر و معروف تر شده است! این خط آنقدر دیدنی و جالب است که نیمی از مردم رفته اند زیر آن یا دور و بر آن زندگی می کنند. این را ندیده یا دست کم می گیرید؟
پولمان آنقدر ارزش پیدا کرده است که می خواهند سه تا صفر از رقم روی اسکناس هایمان راکم کنند، بلکه اسکناس ها سبک ترشود! پول کدام کشور غیر از زیمبابوه که ابرقدرت اول جهان است! اینقدر صفر دارد؟ یعنی این ۱۲۵ استاد نمی دانند که هرچقدر صفر روی اسکناس بیشتر باشد ارزش آن پول بیشتر است؟!
مردان دل نازک ایران
اخیراً در جاکارتا یک نمایشگاه مد اسلامی برگزار شده است که ظاهراً خیلی پرطرفدار بوده است.
بدیهی است اسلام جاکارتا با اسلام ما ایرانی ها تفاوت دارد و مسلم است که مد آن کشور به درد مملکت ما نمی خورد هرچند که هر دو کشور به ظاهر یک دین و آئین داشته باشند.
تصورش را بکنید که اگر یک خانم زیبا و جوان با چنین آرایش و لباسی دم بازار یا سبزه میدان پیدایش شود، چه خبر می شود و چند هزار اتوموبیل جلوی پای او ترمز می کنند که او را به مقصد برسانند؟
رانندگان ایرانی نوع دوست و خیرخواه هستند و جگرشان کباب می شود اگر ببینند چنین خواهری! زیر آفتاب و باران منتظر تاکسی و اتوبوس ایستاده است. این مدها به درد همان جاکارتا و مردم بی احساسش می خورد.