شهروند ۱۲۳۲  پنجشنبه ۴ جون  ۲۰۰۹

کالبدشکافی انتخابات
  

لحظات آخر انتخابات است. حکومتیان در نام گذاری وقایع مهارتی بسنده دارند. نام “گام دهم” را بر انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری گذاشته اند. اگر مجموعه انتخابات گوناگون حکومت اسلامی را از ابتدای پیدایش تاکنون جمع بزنیم، به طور متوسط، رژیم تهران سالی یک بار با پدیده انتخابات دست و پنجه نرم کرده است.

جهانیان با رژیم تهران، دو دیدگاه کاملا متفاوت راجع به انتخابات دارند. ذوب شدگان در ولایت و حاکمان اسلامی به گونه متداول و متعارف سایر ملتها و حکومتهای کره زمین به انتخابات نمی نگرند. رژیم تهران می گوید: انتخابات یعنی اقتدا کردن و بیعت کردن با شریعتمداران و مشروعیت دادن به حاکمان. و در این توهم هستند که هر کس در انتخابات شرکت کند، حامی محض و طرفدار صرف حکومت اسلامی می باشد. برای آنان کمیت و صف های دراز شرکت کنندگان اعتبار و ارزش دارد، و بر خود می بالند و به جهانیان فخر می فروشند و  صف های دراز را در تلویزیونهای کشورهای مسلمان منطقه به نمایش می گذارند و به کمک حاج ضرغام در صدا و سیما و یاری حاج صادق محصولی در وزارت کشور و دستان پرنفوذ سربازان گمنام امام زمان در صندوق انتخابات، با افزایش چند میلیونی رای، به جهانیان القا می کنند که امت همیشه در صحنه با ما بیعت کرده است و باقی های و هوی ها و داد و بیدادها…

روان پریشانی امپراتوری اسلامی به گونه ای نامتجانس و غیرمتعارف به انتخابات می نگرد، امت مسلمان با صدای رسای “الله اکبر” شان به این روان پریشان غیرمتعادل حاکمان تهران یاری می رسانند. سناریوی تکراری مهر زدن در شناسنامه ها و کاغذ سفید انداختن ها و نام جنیفر لوپز را به عنوان رئیس جمهور نگاشتن ها و سایر حکایات سی ساله اخیر، آب به آسیاب روان پریشانی بارگاه خلافت تهران است.

مولفان و واژه سازان رژیم تهران، در ایام انتخابات، واژه های غریب و کلمات عجیبی را کشف کرده و به خورد ساده لوحان می دهند که برای جهانیان نامانوس است، انتخابات را همطراز جلوه می دهند با غیرت، ناموس، مسلمان مکتبی و جانفشانی کردن، مرتد و ملحد نبودن و سرمایه آخرت و غیره…

و ذهنیت مردم عامی را مشوش کرده، و چنین توهمی به عامیان می دهند که اگر شرکت نکنید، بی ناموس، بی غیرت، مرتد، ملحد (و چند فحش چاروداری دیگر) هستید.


 

تحریم کردن یا تحریم نکردن


 

از ۱۲ فروردین ۱۳۵۸، یعنی اولین انتخابات ایران (آری یا نه به جمهوری اسلامی)، بحث تحریم کردن یا نکردن در بین سیاسی ها، روشنفکران، و بین خاص و عام مطرح بوده است. سی سال است تمرین تحریم کردن یا تحریم نکردن می کنیم. چرا این مشق به انتها نمی رسد؟ چون تعریف منسجم و برداشتی یکسان از تحریم نداریم. گاهی نمی دانیم چه پدیده ای یا جانداری را تحریم می کنیم؟ آیا در گام دهم “میرحسین احمدی نژاد” را تحریم می کنیم یا سیستم انتخاباتی متداوله را یا کل حکومت اسلامی و خلیفه تهران را؟

و اگر تحریم نکنیم آیا به رژیم تهران مشروعیت داده ایم و خلیفه اعظم را بر حق شمرده ایم و کشتار زندانیان سیاسی در دوره ۸ ساله نخست وزیری میرحسین را تایید کرده ایم و احمدی نژاد را به عنوان یکی از دلاوران هسته ای و شمشیر زنان جنبش فاشیستی پذیرفته ایم؟

و اگر تحریم بکنیم، آیا این حکومت سقوط می کند و حامیان دمکراسی و آزادی و عدالت اجتماعی فردای روز انتخابات رهبری کشور عزیزمان را در دست می گیرند؟

تحریم کردن، یک نوع مبارزه مدنی است و در جوامع نیمه دمکراسی یا دمکراسی نیم بند، ناپذیرشی شکل انتخابات است.

اما در جامعه “ولی فقیه مطلقه” زده ایران و حاکمیت ایدئولوژی اسلامی و درازنای تاریخ سی ساله همراه با جنایت، کشتار، اعدام های وسیع، بحرانهای اقتصادی، فحشا، اعتیاد و … و حضور جنبش فاشیسم، چه پدیده و چه مقوله ای را می خواهیم تحریم کنیم.

تجربه ی ۳۰ ساله تاریخ انتخابات حاکمان اسلامی از ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ تا ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ به ایرانیان داخل کشور (نه مهاجران و  تبعید شدگان) آموخته است که باید بین بد و بدتر یکی را بپذیرنند چون می دانند تا انتخابات آتی معجزه ای صورت نمی گیرد و حکومتیان بر تخت خلافت جا خوش کرده اند.

بارها و بارها شریعتمداران… اعلام کردند که حکم، حکم الهی است و رای مردم جایی ندارد و حتی مفتی اعظم در زمان حیاتش گفت که اگر همه مردم بگویند آری من می گویم نه.

بخش وسیعی از عامه ی مردم در انتخابات شرکت می کنند فقط به خاطر ذخیره آخرت، و این توهم را امام جمعه شهر، به ایشان ارائه داده است،  و سربازان گمنام امام زمان ۲۰ درصدی از میانگین جهانی آمار را بالاتر ارائه می دهند، و در این اقیانوس وسیع صندوقهای شریعتمداران، تحریم شجاعان مبارز، قطره ای محسوب نمی شود و اصولی عوض نمی شود.

یک رای سفید یا بنهادن نام جنیفر لوپز و نامهای دیگر به شکل غیبی با نام محمود احمدی نژاد تعویض می شود و بدتر جایگزین بد خواهد شد. در انتخابات نهم  هر چند که دستهای غیبی و هاله های نورانی و سربازان امام زمان به یاری احمدی نژاد رسیدند، اما وجود تحریم کنندگان و رای های سفید و اسامی نامتجانس، یاور دیگر وی بود.

در انتخابات پیشین، اگر معین به قدرت می رسید، شاید که هیچ امر مثبتی انجام نمی شد و مردم همان مشکلات دوران خاتمی را یدک می کشیدند، اما مصائب دوران احمدی نژاد را نمی دیدند.


 

پوپولیسم، احمدی نژاد را به یک دلاور هسته ای مبدل کرد


 

پوپولیسم با بینش اسلامی حاکمان، یک رابطه تنگاتنگ دارد. پوپولیسم از دمکراسی و آزادی گریزان است و بیزاری خود را از عدالت اجتماعی اعلام می کند. پوپولیسم یکی از عناصر سازنده فاشیسم است. رژه صمیمانه جوانان حزب نازیسم در آلمان ۱۹۳۲ و حمایت صادقانه آنان از پیشوا، هیتلر را به سمت و سوی مسیر موسولینی همراه کرد. و اتحاد آنان در نهایت به جنگ خانمانسوز انجامید.

در نبود ساختار نخبگان فکری و نخبگان سیاسی، پوپولیسم سیاسی که نتیجه پوپولیسم فکری است حضور خود را آشکار می سازد.

احمدی نژاد در محضر اسلام ناب محمدی پوپولیسم فکری را آموخت و در سمت های اجرایی به عنوان فرماندار و  استاندار و شهردار و بالاخره رئیس جمهوری به یک پوپولیست محض سیاسی تبدیل شد. و اکنون به عنوان یک دلاور هسته ای خویشتن را جلوه می دهد و بر این توهم است که پیشوای صرف امپراتوری اسلامی در کل جهان است و روان پریشانی وی، جایگاه ویژه ای به وی عطا کرده است.

کمپین انتخاباتی وی از حدود ۴ سال پیش با سفرهای استانی با هزینه از بیت المال مسلمین آغاز گشت و این یک حربه پوپولیستی بود که نام و نشان معروفی از وی در روستاها بجا گذاشت. سفرهای استانی وی با کل کابینه راه پرپیچ و خم انتخابات دهم را برای وی هموار کرد. و هوار و فریادهای ضدآمریکایی  اسرائیلی اش، از او یک قهرمان کوتوله و توخالی در کشورهای مسلمان منطقه احیا و ابداع کرد.

از دوران قدرت اصلاح طلبان در ریاست جمهوری و مجلس ششم، محافظه کاران ضرورت نیاز به افرادی مانند احمدی نژاد را کشف کردند. و فعالیت او و همکارانش بود که فضای مجلس هفتم را به گونه ای طراحی کردند که دوباره قدرت در اختیار محافظه کاران قرار گیرد و با یک یورش همه جانبه در شورای شهر تهران کودتا کرده و هوای دیگری بدان دادند و موقعیت قدرت را دگرگون کردند بنابراین او مناسب ترین فرد به عنوان رئیس جمهور برگزیده مقام معظم رهبری و محافظه کاران و اصول گرایان افراطی مطرح می باشد و بدین سادگی در انتخابات دهم او را تنها نخواهند گذاشت.


 


میرحسین ملیجک بهشتی


 

مهندس میرحسین موسوی در آستانه انقلاب، به بهشتی نزدیک شد و وی عنایتی خاص به مهندس پیدا کرد و رابطی شد که میرحسین سریعا از مقاربین خمینی شده و در درون حزب جمهوری اسلامی موقعیت و شأنی پیدا کند. بزرگان و ریش سفیدان حزب همچون مفتح، باهنر، خامنه ای و هاشمی… با توصیه بهشتی و خمینی او را به بازی گرفتند و نه فقط دبیر سیاسی حزب شد، بلکه سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی، ارگان حزب نیز بود. با تشدید اختلافات سیاسی و عقیدتی با خامنه ای، از دبیر سیاسی بودن حزب خلع شد و بالاخره در سال ۱۳۶۰ در کابینه رجایی، به عنوان وزیر امور خارجه معرفی شد و چند ماه بعد علیرغم تلاش رئیس جمهور خامنه ای که ولایتی را به عنوان نخست وزیر معرفی کرد، اما با مانع مجلس و خمینی روبرو شد، ناگزیر میرحسین موسوی به عنوان نخست وزیر بر خامنه ای (رئیس جمهوری وقت) تحمیل شد. پس از مرگ خمینی جناح چپ سنتی نیز از صحنه قدرت و سیاست به گوشه ای خزید و سیاست سکوت، صبر و انتظار را پیشه کرد.

میرحسین از فعالان جناح چپ سنتی بود. آنان پس از گریز بنی صدر، در صحنه سیاسی، حضور فعال یافتند و با روی کار آمدن دولت رجایی و باهنر به سرعت دست به قبضه قدرت زدند کابینه میرحسین، نمود کامل تفکر “چپ سنتی” بود.

این طیف به تندرو، اصول گرا، سنت شکن و خشونت گرا معروف بودند.

طیف چپ سنتی در مجالس دوره اول، دوم و سوم اکثریت را داشت و تا سال ۱۳۶۸ قوه قضائیه و قوه اجرائیه در دست این جناح بود. مرگ خمینی منجر به نابودی این جناح شد و بقایای آن با سیاست “سکوت، صبر و انتظار” حاشیه نشین شده و پس از ۲۰ سال ملیجک بهشتی یعنی میرحسین را وارد صحنه کردند. هر چند که ۱۲ سال پیش، اصلاح طلبان تلاش مختصری کردند که میرحسین را به جای سیدمحمد خاتمی قهرمان افسانه ای رفرمیست ها به نمایش بگذارند، اما به علت اختلافات خامنه ای و میرحسین، این حکایت به انجامی نرسید و میرحسین با تهدیداتی که از بیت مقام معظم رهبری نثارش شد، سکوت و صبر و انتظار را غالب بر جایگاه ریاست جمهوری بدید، اما امروز کشتی بان را سیاستی دیگر است.

بیشتر احزاب اصلاح طلبان از جمله کارگزاران سازندگی، مجمع روحانیون مبارز، حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی حمایت خود را از میرحسین اعلام کردند. بدون شک در صورت حضور وی به عنوان رئیس جمهور، چپ سنتی برای بار دیگر رونقی پیدا کرده و جایگاه خود را در درازنای تاریخ حکومت اسلامی به ثبت می رساند.


 

شیخ اصلاحات در مقابله با حکم حکومتی

 

۱۲ سال پیش، مهدی کروبی در نقش دبیر مجمع روحانیون مبارز به همراه موسوی خوئینی ها و سعید حجاریان تلاش کردند که میرحسین را به عنوان کاندیداتوری در مقابل ناطق نوری قرار دهند، اما به علت پیغام و پسغام هایی که از بیت مقام رهبری نازل شد،  میرحسین تن به مقابله نداد. و اکنون مهدی کروبی باید در ستیز با میرحسین قرار گیرد، زیرا که بخش اعظم رای های مخالفان احمدی نژاد بین این دو تن شکسته خواهد شد.

در سحرگاهی که قرار بود طرح اصلاحیه قانون مطبوعات در مجلس به بحث گذاشته شود مهدی کروبی به عنوان رئیس مجلس ششم، با استناد به نامه ی خامنه ای، با اعلام “حکم حکومتی” این طرح را از دستور کار خارج کرد، اقدامی که موقعیت وی را در بین اصلاح طلبان و جناح چپ سنتی خدشه دار کرد.

اختلافات وی با اصلاح طلبان شدیدتر شد، زمانی که در تحصن صد نماینده اصلاح طلب در اعتراض به رد صلاحیت گسترده اصلاح طلبان نه تنها شرکت نکرد، بلکه به آنان اعتراض هم کرد. اختلافات مهدی کروبی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب مشارکت عمیق تر شد.

مهدی کروبی با حزب “اعتماد ملی” اش چگونه توان مقابله با احمدی نژاد و مافیای هشت پا را دارد و چگونه از پس میرحسین برخواهد آمد، کاری است کارستان که دل شیر می خواهد و پوست گراز.

شاید که اگر مهدی کروبی حزب “اعتماد ملی” اش را در اختیار میرحسین قرار داده، و خود گوشه نشینی اختیار کند، اعتبار از دست رفته اش، ارج یافته و نامش در کابینه میرحسین در وزارت خانه ای دیده شود.

سناریوی جدال نابرابر بین رئیس جمهور کنونی، نخست وزیر دوران جنگ، رئیس مجلس ششم و فرمانده پیشین پاسداران با یاری سربازان گمنام امام زمان، حاج صادق محصولی در وزارت کشور، کمیته های امنیتی و اطلاعاتی و بیت مقام رهبری، لحظات نهایی خود را طی می کند تا ساختار قدرت سیاسی ایران چگونه فرم یابد؟

می ۲۰۰۹ ـ تکزاس

rezaalavim@yahoo.com