در هیچ دوره ای از تاریخ، مردم ایران تا این حد در برزخ و بر سر دوراهی بهشت و جهنم، گیر نکرده بودند.
ضرب المثلی داریم که می گوید: مادر می زند که چرا کم می خوری و زن بابا می زند که چرا زیاد خوردی.
حسن روحانی رئیس جمهور کشور می گوید کسی را نمی شود به زور به بهشت فرستاد و امام جمعه موقت تهران احمد خاتمی می گوید به زور شلاق هم که شده باید مردم را به بهشت فرستاد، و البته خدا را شکر که طرف امام جمعه موقته، اگر امام جمعه دائم بود ببین چی می گفت.
خیلی ها معتقدند بهشت اگر زورکی باشد که می شود جهنم، اما داریم کسانی را که می گویند این ما هستیم که تشخیص می دهیم مردم بعد از مرگ به کجا باید بروند و همچنانکه در این دنیا همه کارها را به زور شلاق تحمیل کرده ایم، پس از مرگ هم می فرستیم شان به بهشت. تاچشم شان هم کور شود!
و مردم مانده اند سفیل و سرگردان که چه باید کرد؟
رئیس جمهور هفته پیش گفت دولت دینی خوب است، اما در مورد دین دولتی مشکوکم.
امام جمعه های تهران و مشهد می پرسند چرا مشکوک؟ و لابد معتقدند دولت می تواند همچنان که سبد کالا توزیع کرد، سبد نماز و روزه هم توزیع و مردم را با پس گردنی وادار به قبول و استفاده از آن کنند.
مسئله این است که به فرض مردم فعلی را وادار کردیم به زور به بهشت بروند، تکلیف اونهایی که مرده اند چیست؟ با آنها چه باید کرد؟
باید هزاران تخته شلاق در صحرای محشر برپا کرد وکسانی را که صلاح دانستند به زور شلاق به بهشت فرستاد ؟ یعنی بهشت اینقدر بی ارج و قرب شده است که مردم را باید به زور و با کتک راهی آنجا کرد؟
مگر زبانم لال وعده های شیرین خداوند درکتب آسمانی خلاف از آب درآمده یا مگر مردم ارث پدرشان را هم طلبکارند؟
آن همه حوری کمر باریک و قصرهای رویائی، حوض کوثر، جوی هایی که در آنها شیر و عسل جاری است، درختان میوه دار و عیش و عشرت جاودانی جاذبه ای نداشته که کار به تهدید کشیده است؟
از این آقایان باید پرسید برای سخن خداوند در قرآن و”لا اکراه فی الدین” چه جوابی دارید؟ لابد اگر آقای خاتمی و علم الهدی زمان پیغمبر زندگی می کردند، او را به زور شلاق وادار می کردند حرفش را عوض کند و بگوید این حرف ها را من از خودم درآورده ام؟
من هرگز پای منبر امام جمعه های نامبرده نبوده ام، ولی کسی که برای دین دولتی تبلیغ می کند، لابد می گوید همانطورکه دولت اول هرماه حقوق کارمندانش را می ریزد به حسابشان، ثواب نماز و روزه مقرر شده را هم می نویسد به حساب مردم و اگر اینطور باشد، همانطور که دولت شب عید یک ماه عیدی به کارمندان می دهد، اگر دین هم دولتی باشد، شب عید هزار رکعت نماز و هزار روز روزه هم به عنوان عیدی به حساب آخرت مردم ریخته خواهدشد؟!
از شما چه پنهان اگر فرستادن مردم به بهشت با زور شلاق عملی شود، خداوند تبارک و تعالی باید دستور بدهد یک بیمارستان یک میلیارد تختخوابی در یک گوشه بهشت دایرکنند تا کسانی را که به زور شلاق به بهشت می آورند اول بستری و معالجه کنند تا سلامتی کامل خود را بازیابند و توانایی خوش و بش با حوری های بهشتی را به دست بیاورند!
هدایت به راه راست هدایت شد
جهانگیر هدایت در مجله تجربه از تحریف آثار صادق هدایت خبر داده و آن را مصداق تجاوز به حقوق مصرف کننده و فروش جنس تقلبی دانسته است.
بدیهی است این یک روی سکه است اما روی دیگر سکه، کار تکمیلی است که برخی از ناشران ما به سفارش از ما بهتران کرده اند و صادق هدایت را به راه راست هدایت کرده اند!
اگر بخواهیم قضیه را بهتر بشکافیم باید بگوئیم دنیا در حال تکامل است اما ادبیات کلاسیک ما به همان شکل صدها ساله دست نخورده درکتابخانه ها مانده است و پیشرفتی نکرده است.
حافظ یک روزی به خاطر یک خال زیبا درکنج لب، سمرقند و بخارا را می بخشید، حالا نه تنها کسی یک سکه یک قرانی اش را هم الکی به کسی نمی بخشد، بلکه خال کنج لب را جوری عمل می کنند که اثری از آثار آن پیدا نباشد. تازه لب ها را با بوتاکس چنان پر می کنند که آدم خیال می کند طرف دوتا موز قرمز وصل کرده به بالا و پائین دهانش.
اگر تمام کتابهای صادق هدایت را زیرو رو کنی، یک کلمه یا جمله درباره موبایل و اینترنت در آنها نمی یابی. چرا؟ چون آن موقع هنوز این وسایل اختراع نشده بود. خب آیا صحیح است که ما با اینهمه پیشرفتی که کرده ایم اجازه بدهیم یک نویسنده طراز اول کشورمان تا این حد از زمان خود عقب بماند؟ بدیهی است که نه! بنابراین باید نوشته های او را دستکاری کنیم و همچنانکه نان را به نرخ روز می خوریم، نوشته های او را هم به نرخ روز و هر طور که صلاح می دانیم به مردم عرضه کنیم.
دویست سال پیش، ویکتور هوگو نویسنده مشهور فرانسه کتابی نوشته است به نام بینوایان. آیا این درست است که امروز که بی نوائی درکشور ما ریشه کن شده و آنقدر پول داریم که صدها میلیارد دلار آن مورد سوء استفاده قرار می گیرد و خم به ابرو نمی آوریم، بیائیم همان کتاب را با همان داستان کهنه چاپ کنیم و بدهیم دست مردم؟ به فرض اینکه این کار را کردیم، مردم از خودشان نمی پرسند بینوا یعنی چی و بی نوا کجاست که ما ببینیم چه شکلی است؟
کار ناشرانی که کتابها را دستکاری می کنند به نظر بنده خیلی هم خوب است و همچنان که ما روز به روز لپ تاپ خود را به روز می کنیم، باید کتاب های خود را نیز به روز کنیم. وقتی صحبت از دوئل شوالیه ها می شود به جای شمشیر باید مسلسل کلاشینکف بدهیم دستشان. رستم را به جای رخش باید سوار بنز ضد گلوله کنیم، و داستان امیر ارسلان نامدار را باید جوری اصلاح کنیم که طرف به جای آنکه کفش آهنی بپوشد و به نجات فرخ لقا برود، با مقداری حق و حساب او را از زندان نجات بدهد و با اولین پرواز به کانادا ببرد!
زشت به جای خوشگل!
خشایار دیهیمی، مترجم پیشکسوت ایرانی در گفتگویی با ایسنا از شرایط بد ممیزی کتاب شکایت کرده و گفته است شرایط در دولت جدید تغییری نکرده.
وی توضیح داده است که ممیزان انگارکه از کره مریخ آمده اند با شرایط جامعه بیگانه اند و مثلا معتقدند کلمه خوشگل باید به کلی حذف شود و حتی به کلمه”کمد خوشگل” هم ایراد گرفته اند.
این مترجم پیشکوت یقیناً می داند همچنانکه به قول آقای بنی سرد از موی زن اشعه ای ساطع می شود که وجود مرد را به لرزه می اندازد، کلمه خوشگل هم به خودی خود یک کلمه هوس انگیز و منحرف کننده و مشکل ساز است.
ایشان که یک مترجم پیشکسوت هستند حتمن می دانند که مردهای ایرانی از شنیدن کلمه خوشگل از خود بی خود می شوند، حتی اگر این کلمه به عنوان صفت برای یک دیوار به کار برده شده باشد.
ما در ایران داریم مردانی را که با شنیدن جمله “چه دیوار خوشگلی” چنان وسوسه می شوند که همسرشان را بلافاصله طلاق می دهند و با آن دیوار ازدواج می کنند!
البته برای حل این مشکل راه حل های فراوان و ساده ای وجود دارد، از جمله اینکه بجای کلمه خوشگل می شود از کلمه زشت استفاده کرد و به جای زیبا از کلمه چندش آور اما باید آن را جوری به کار برد که معنی مخالف بدهد.
مثلا در جمله سانسورشده در آن کتاب، به جای کمد خوشگل که مورد ایراد جناب ممیز قرارگرفته، می توان گفت “این کمد زشت نیست” یا می خواستم کمدی بخرم که چندش آور نباشد. همچنین وقتی به یک دختر زیبا رسیدی، برای اینکه شیطان گولت نزند و دچار هوی و هوس آنی نشوی، می توانی بگویی وای خدای من این دختره چقدر زشت نیست!
ماشین ها هم خودسر شده اند!
سایت خبری عصر ایران گزارش کرده است با وجود گذشت ده ماه ازگذشت دوران ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد، ایشان هنوز ۲۶ خودروی دولتی را پس نداده اند.
جالب است که یکی از معاونان ایشان از بازگرداندن ۱۲ خودروی دولتی خودداری می کند و یکی از اطرافیان ایشان هم از بازگرداندن ۴ خودروی دولتی… .
آقای احمدی نژاد که تلفنی با خبرنگار ما گفتگو می کرد در پاسخ او گفت اولا که به قول معروف نباید این جور خبرها را کش داد… یک دولتی روی کار بوده وکلی خدمت کرده و رفته پی کارش. حالا دیگر نباید مته به خشخاش گذاشت که فلان چیز چی شد و فلان چیز چطور شد. بعد هم، وقتی اینهمه آدم خود سرتوی مملکت داریم که هرکار دل شان می خواهد می کنند، خودروها که دیگر حق دارند خودسر باشند و هر طرف که دل شان خواست بروند و در پارکینگ هرکس که دل شان خواست توقف کنند!
* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.