انتشار این خبر شادی عظیمی بین مردم تهران ایجاد کرد و تعداد زیادی از افراد، طی طوماری از دولت تقاضا کردند در هر خانه یک کلانتری ایجاد کند …
شهروند ۱۲۵۲ پنجشنبه ۲۲ اکتبر ۲۰۰۹

فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ، از طرح جدید کنترل محلات تهران با استقرار کلانتری های کوچک و گسترش ایستگاه های نیروی انتظامی خبر داد.

انتشار این خبر شادی عظیمی بین مردم تهران ایجاد کرد و تعداد زیادی از افراد، طی طوماری از دولت تقاضا کردند در هر خانه یک کلانتری ایجاد کند تا مشکلات زندگی آنان برای همیشه پایان یابد.
عکس تزئینی است
این خبر همچنین باعث خوشحالی بسازوبفروش های تهران شد که سالها بود ایده جدیدی برای ایجاد تنوع در ساختمان سازی نداشتند.
طرح جدید ایجاد کلانتری های کوچک، به بسازوبفروش ها این امکان را می دهد که کنار سالن پذیرائی، جنب آشپزخانه یا کنار اتاق نشیمن، یک کلانتری کوچک ونقلی ایجاد کنند و ضمن مدرنیزه کردن آپارتمان ها، بر میزان ایمنی خانه ها نیز بیافزایند.
این طرح در صورتی که به واقعیت بپیوندد، نه تنها تهران را به امن ترین شهر جهان تبدیل می کند، بلکه طلاق و اعتیاد و فحشاء و بیکاری را نیز خود بخود از بین می برد.
اگر هر آپارتمان یک کلانتری کوچک و اختصاصی داشته باشد، کدام دزدی جرأت می کند شب یا روز پا به خانه مردم بگذارد؟
وقتی در هر آپارتمان به نسبت وسعتش یک کلانتری کوچک یا بزرگ ایجاد شود، میزان اختلافات بین زن و شوهرها به کلی از بین می رود یا حداقل به میزان بسیار زیادی کاهش می یابد.
درصورت عملی شدن این برنامه، به محض اینکه شوهر صدایش را بلند کرد و زن را مورد عتاب قرار داد که چرا غذا شور شده، زن پابرهنه می دود توی کلانتری کنار آشپزخانه که سرکار به دادم برس، شوهرم می گوید غذا شور شده! و سرکار که خودش مشغول خوردن همان غذاست شوهر را چپ چپ برانداز می کند و با عصبانیت می گوید یکبار دیگر حرف نابجا بزنی توی انباری زندانی ات می کنم ها. این غذا شوره بی انصاف؟
کلانتری های خانگی به مشکلات سیاسی و آشفتگی های فعلی نیز پایان می دهند زیرا بر رفت وآمد افراد خانه نظارت مستقیم خواهند داشت.
در روزهائی که قرار است تظاهراتی برپا شود، پلیس ساکن آپارتمان، می تواند رفت وآمد افراد خانه را کنترل کند و اجازه ندهد ساکنان آپارتمان به بهانه سرزدن به عمه و خاله از خانه بیرون بروند و تحت تاثیر عوامل بیگانه، شعار جانم فدای ایران بدهند.
کلانتری های خانگی می توانند نظارت کنند که جوانها معتاد نشوند یا اگر قبلا به دام اعتیاد افتاده اند، لااقل جنس تقلبی و گران نخرند.
اگر هر خانه صاحب یک کلانتری شود، کدام مرد نامحرمی می تواند پا به خانه دیگران بگذارد؟ و به این ترتیب فحشا به دلیل وجود نداشتن محل لهو و لعب، خود به خود ریشه کن می شود.
کلانتری خانگی باعث می شود تا کسی از ماهواره استفاده نکند و با دیدن فیلم های خارجی اخلاق خرابش فاسد نشود.
وقتی در اتاق پهلوئی آدم دو تا پاسبان مسلح نشسته باشند، چه کسی جرأت می کند صدای تلویزیونش را بلند کند و مزاحم همسایه ها شود؟ در نتیجه مزاحمت ها و درگیری ها بین همسایگان نیز از بین می رود.
ایجاد کلانتری های خانگی صد درصد به نفع خانواده هائی است که پسر یا دختر دانش آموز دارند چون کدام بچه ایست که با حضور دو مامور مسلح در خانه ، جرأت کند که مشق هایش را ننویسد؟
با این برنامه بیکاری در مملکت ریشه کن می شود چون نیمی از۷۰ میلیون جمعیت مملکت به عنوان پلیس استخدام خواهند شد و برکار و زندگی نیم دیگر مردم نظارت خواهند کرد.
ماموران کلانتری خانگی می توانند ساعت ده شب شیپور خاموشی بزنند و مردم را آرام و سربه زیر به رختخواب بفرستند و پنج صبح شیپور بیدارباش بزنند تا براساس ضرب المثل معروف: سحرخیز باش تا کامروا شوی، همه از خواب بپرند و کامروا شوند!


۲۵۰۰ سال جمهوری اسلامی!

پس از مدتها بحث وگفتگو، بالاخره وزارت آموزش و پرورش ایران اعلام کرد که پادشاهان از کتاب های درسی تاریخ حذف می شوند.

یعقوب توکلی رئیس گروه مطالعات تاریخ وزارت آموزش و پرورش، به خبرگزاری مهر گفت اسامی پادشاهان و جنگجویانی مثل چنگیزخان و سلطان محمد شاه از کتابهای تاریخ مقطع راهنمائی و دبیرستانی حذف و به جای آنها به چهره های تمدن سازی مثل خواجه نصیرالدین طوسی، زکریای رازی و ابوعلی سینا پرداخته می شود.
بدیهی است در پرداختن به این چهره های تمدن ساز نیز هرطور که مسئولان صلاح بدانند اقدام خواهد شد. مثلا هنگام معرفی زکریای رازی، اگر به دانش آموزان بگویند رازی برای اولین بار در جهان الکل را کشف کرد که بچه ها شروع می کنند به بد وبیراه گفتن، اه اه کردن، و دهانشان را پاک کردن!
بنابر این به جای اینکه به دانش آموزان اطلاع و آموزش بدهند که رازی کاشف الکل بوده است، با کمپانی های پپسی و کوکا مذاکره خواهند کرد و هرکدام که آگهی چاق وچله تری دادند، به دانش آموزان خواهند گفت که رازی آن نوشابه گازدار و حیات بخش (پپسی یا کوکا) را کشف و اختراع کرده است!

همچنین به جای گفتن و نوشتن اینکه ایران از زمان جمشید تا سی سال پیش پادشاهی بوده است، به دانش آموزان آموزش داده خواهد شد که ایران از اولین روز تاسیس اش جمهوری اسلامی بوده و جمشید شاه، اولین رئیس جمهور ایران بوده است!
بدیهی است به نفع دانش آموزان است که گفته های مسئولان را بدون چون و چرا و به زبان خوش بپذیرند وگرنه هیچی دیگه، آنها عصبانی می شوند و آدم عصبانی هم دوست و آشنا سرش نمی شود.
انصافاً هم آلوده کردن ذهن دانش آموزان با چرت وپرت هائی از قبیل اینکه درگذشته بر ما و کشورمان چه گذشته است، چه سودی دارد؟
وقتی به دانش آموزان بگوئیم که سپاهیان چنگیز چگونه بی رحمانه مردم را می کشتند، ممکن است دانش آموزان به طور ناخواسته آن حوادث را با حوادثی که بعد از انتخابات در خیابانها دیده اند مقایسه کنند و اعصابشان طوری خراب شود که حتی نتوانند مشق شب شان را بنویسند.
به نظر بنده نیز در نوشتن تاریخ، بشر باید حق انتخاب داشته باشد و اگر می خواهد تاریخی داشته باشد تروتمیز و شسته ورفته، باید از میان حوادث تاریخی بهترین ها و رسیده ترهایش را سوا کند.
یکی از دانشمندان ایرانی که در تمام عمرکارش خواندن تاریخ و خوردن قیمه پلو بوده، اخیراً فرضیه جالبی را مطرح کرده و نوشته است یک مورخ در نوشتن تاریخ باید از پختن قیمه پلو درس بگیرد!
این دانشمند برای بیان منظور خود می پرسد مگر یک خانم خانه دار وقتی تصمیم می گیرد قیمه پلو درست کند، همین طور چشم بسحداد عادل در ترکمنستانته هرنوع بنشنی را که در آشپزخانه دارد می ریزد توی قابلمه و به هم می زند؟ و خودش جواب می دهد: نه خیر، چون چنین چیزی که قیمه پلو از آب درنمی آید.
وی به طور مختصر طرز پختن خورش قیمه را شرح می دهد و می گوید:
یک کدبانوی وارد، برای پختن خورش قیمه، اول پیاز داغش را سرخ می کند، بعد گوشتی را که ریزریزکرده و شسته توی قابلمه می ریزد و تفت می دهد. بعد لپه ای که آماده کرده داخل آن می ریزد، سپس به مقدارکافی زردچوبه و نمک روی گوشت و لپه می پاشد تا بخورد آن برود و دقایقی بعد آب جوش و آب گوجه فرنگی و لیمو عمانی به آن اضافه می کند و می گذارد با حرارت کم بپزد و لعاب بیندازد.
او می افزاید: تاریخ مثل خورش قیمه از اجزای مختلف و تازه ای شکل می گیرد که هرکدام از آنها را باید به اندازه و با وسواس انتخاب کرد. همچنانکه نمی شود قیمه پلوئی را که زمان چنگیزخان پخته باشند امروز بخوری، نمی شود حوادثی را هم که زمان چنگیز اتفاق افتاده امروز بنویسی و به عنوان تاریخ بخورد دانش آموز مادرمرده بدهی!
اصولا حادثه تاریخی حادثه ایست که فیلم آن مثل فیلم هاله نور آقای احمدی نژاد، در اینترنت موجود باشد.
ما چه می دانیم ۲۵۰۰ سال پیش کورش برای چه یهودی ها را آزاد کرده است که آن را توی تاریخمان بنویسیم و توی مغز دانش آموزان فروکنیم؟ شاید از یهودی ها حق وحساب گرفته باشد؟ منشورش را هم شاید یکی از قوم و خویش هایش که سنگتراش بوده از زور بیکاری، و همین طور شوخی شوخی نوشته باشد؟

درکتاب تاریخ، به جای معرفی انوشیروان عادل به عنوان یک پادشاه رئوف و اهل عدالت، باید آقای حداد عادل را به دانش آموزان بشناسانیم که صد پله از انوشیروان عادل تراست.
براساس نوشته خواجه نظام الملک درکتاب سیاستنامه، انوشیروان در یک روز ۱۲ هزار مزدکی را قتل عام کرد و لقب عادل گرفت. آیا صحیح است آقای حداد را هم فقط به خاطر آنکه گفته است کشته شدن چند نفر در کهریزک مسئله ی مهمی نیست عادل بدانیم و عادل بنامیم؟!
تاریخی که امروز می نویسیم و می آموزیم انصافاً باید با تاریخ هزارسال پیش فرق کند. ما در قرن بیست و یکم زندگی می کنیم و در چنین قرنی، یک دانش آموز دبیرستانی صد جور گرفتاری دارد و از درس تاریخ همین قدر که بداند آقای احمدی نژاد در سازمان ملل خطاب به صندلی هائی که به ظاهر خالی بود، اما در واقع روی هرکدامش ده بیست نفر نشسته بودند چه سخنان گهرباری گفته است، برای هفت پشتش هم کافی است و نمره تاریخش ۲۰ است!




چشمهای رئیس جمهور

بعد از کتابها و رمان های مختلفی که در مورد روسای جمهور جهان منتشر شده، ظاهراً یک نویسنده ایرلندی هم قصد دارد در مورد چشمهای رئیس جمهور ایران کتابی بنویسد.
این نویسنده که نه نامش معلوم است نه شغلش!، قصد دارد در این کتاب بررسی کند که چرا چشمهای رئیس جمهور ایران آلبالوگیلاس می چیند؟
نویسنده مورد بحث بعد از دیدن فیلم مصاحبه اخیر آقای احمدی نژاد در داخل کشور این سئوال به ذهنش رسیده است که گرچه چشمهای رئیس جمهور باز است، اما ظاهراً واقعیت ها را نمی بیند.
به قول مش قاسم در سریال دائی جان ناپلئون، ما خودمان هم یک همشهری داشتیم که هم چشم داشت هم گوش اما نه می دید و نه می شنید!
در این مصاحبه مجری برنامه علت خروج اکثریت شرکت کنندگان در جلسه سازمان ملل متحد را جویا می شود و با زبان بی زبانی، بی ثمر بودن سفر آقای احمدی نژاد به نیویورک را مطرح می کند.
در جواب این سئوال آقای احمدی نژاد پاسخ می دهد: اینکه چیز مهمی نیست، در یک سالن چهارصد پانصد نفری بالاخره چند نفری هم می روند بیرون و می آیند!
و اضافه می کند تازه آنهائی هم که رفته بودند بیرون، بعداً سخنان من را گوش می کنند همچنان که من خودم هم چهار ساعت نشستم به حرفهای اوباما و دیگران گوش کردم!
نویسنده ای که می خواهد در مورد چشمهای آقای احمدی نژاد کتاب بنویسد می خواهد مطرح کند چه رازی در سازمان ملل متحد وجود دارد که یک بار این بابا هاله نور دورسرش می بیند و بار دیگر خروج صدها نفر از سالن را چهارپنج نفر می بیند؟ این نویسنده می خواهد در آخر کتابش بپرسد آیا اشکالی دارد اگر ایشان به یک چشم پزشک مراجعه کنند؟!

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران است.
mirzataghikhan@yahoo.ca