جراید ـ رئیس جمهور خواستار اجرای اصل قانون اساسی برای رجوع به آرای مستقیم مردم در حل مسائل مهم اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی شد.

۱

از آنجایی که چرخ مملکت به خوبی می چرخد چون کره زمین در کمال خونسردی در حال چرخش می باشد و باز از آنجایی که در کشور به طور مطلق دمکراسی حاکم است و هر فرد مسئولی هرکاری دلش می خواهد می کند و هر حرفی خواست بر زبان می آورد، و برخلاف ینگه دنیا که اگر بوش گفت آرمان ملت آمریکا این است که خاک جهان را توبره کند، مسئولان از بالا تا پایین مجبور بودند کف بزنند و هورا بکشند، اینجا کسی برای حرف های رئیس جمهور تره هم خرد نمی کند. تا رئیس جمهور می گوید: آرمان ما به سانتریفیوژ وصل نیست به مغزمان وصل است، ناگهان رئیس تفنگداران جیش الجهل بدون ترس و واهمه جوابش می دهد: داداش دوزار بده آش به همین خیال باش، آدرس عوضی بهت دادن، آرمان ما نابودی کاخ سفیده.

۲

در کشورهای فلک زده غربی وقتی می خواهند یکی را بگیرند باید از صد جا اجازه بگیرند. تازه معلوم نیست اصلا بتوانند طرف را زندانی بکنند یا خیر، اما در مملکتی که دمکراسی زیاد است و نمی دانند بخورند یا به آنجایشان بمالند، طرف را می گیرند، یک سال اول کسی نمی داند کجاست، و چه کسی نام نبرده را گرفته. بعد از یکسال طرف با خانواده اش تماس می گیرد که زنده است و خانواده با خوشحالی خبر زنده بودنش را به رسانه ها می دهند و همه سپاس و حمد خدا را بجا می آورند که بنده خدا کامیونی نشده و نرفته زیر کامیون. بعد از دو سال یک نفر که بعدا غیبش می زند و معلوم نمی شود کی بود و چکاره بود و فقط حدس می زنند باید وردست یک آقایی باشد که خیلی خرش می رود در رسانه میلی ظاهر می شود و می گوید دستگیری طرف به درخواست خودش بوده. شش ماه بعد سر و کله آدم خیری پیدا می شود و می گوید نمی توانیم محاکمه اش کنیم چون دادگاه جای حرف زدن نیست. پنج سال بعد رئیس قوه غذاییه می آید و می گوید طرف هر روز نان لواش تازه وکوبیده می خورد. و نصف مملکت دلشان می خواهد جای طرف باشند. بعد یکی که ده تا پست و مقام دارد ولی رسما هیچکاره است می گوید اصلا باید اعدام شود. و مجلس قانونگذاری که از بس قانون رنده کرده اند خسته شده اند و در حال گرفتن قولنج همدیگرند، خطاب به همان آقایی که خیلی خرش می رود می گویند که شما خودش را ناراحت نکن، اعدامش کنید، خیالتان از بابت قانون تخت تخت باشد.

طرح از مانا نیستانی

طرح از مانا نیستانی

۳

در کشورهای فلک زده غربی رئیس و روسا مجبورند به خاطر چهارتا رای ناقابل هزار رقم فیلم بازی کنند. فی المثل نخست وزیرشان با دوچرخه به محل کارش می رود و عکس اش در رسانه چاپ می شود و کلی پز می دهد اما از آن طرف اهل منزل با ملاقه می کوبند توی ملاجش که خاک بر سرت فلانی فلان جا هشت سال رئیس جمهور بوده با یک کاپشن قهوه ای میلیاردها دلار را غیب کرده و فک و فامیلش هر روز شیرجه می زنند توی حوض پر از امکانیات اما تو هنوز نمی توانی با موتور سیکلت یک دور ما را توی شهر بگردانی. تازه اگر هوس کند شلوارش دوتا بشود که کارش با کرام الکاتبین خواهد بود. مثل بیلی بیچاره که توی کاخ سفید پیتزا را با مخلفاتش گذاشت توی دهان لیلی و خشتک اش را کشیدند روی سرش. و بعد از کلی بی آبرویی گفتند چون باعث شدی اقتصاد خوب بشود و همه دو تا قران کاسب شویم این بار می بخشیم ات. اما در مملکتی که دمکراسی مثل شپش از سروکول مسئولین بالا می رود سردار رشید اسلام روز روشن شش تا خانم را لخت می کند و قربه الی الله میخ اسلام را چنان به زمین فرو می کند که از آنطرف کره زمین می زند بیرون، آب از آب تکان نمی خورد. تازه اهل ریا نبوده والا مثل نمازخوانان اوایل انقلاب که در پیاده روها نماز را اقامه می کردند، در فضای باز مجاهدت می کرد.

 

۴

در ممالک بدبخت پیشرفته، که یک مثقال دمکراسی گیر فلک نمی آید، دولت صبح لایحه می دهد به مجلس، قبل از ظهر تصویب می کنند. می شود قانون و مردم نیز محلی از اعراب ندارند. اما در کشوری که دمکراسی را لول لول سر هر چهارراه می فروشند، هنوز دولت لایحه را ننوشته، هزار گروه دلواپس تظاهرات می کنند و شهر بهم می ریزد. بعدش امامان جمعه که مجانا وکالت امت همیشه در صحنه را مادام العمر بر عهده دارند می گویند: دولت موظف است به دغدغه دلواپس ها توجه کند. مراجع و آیاتِ عظام نیز فریادشان به آسمان بلند می شود، پس ماهاها چی؟ مگر ما دل نداریم؟ خلاصه با هزار مکافات لایحه را می برند پارلمان. چند ماه سر فوریتش بحث می شود. کیهان و رسالت گرد و خاک می کنند و خطاب به نماینده ها می گویند نترسید هوایتان را داریم و قداره شان را می کوبند جلو در پارلمان. سرانجام چند تا وزیر قربانی می شوند و لایحه تصویب می شود. تازه وقتی از تصویب گذشت، دولت می گوید این که لایحه ما نیست. مجلس بی توجه به اعتراض دولت لایحه را می فرستد شورای نگهبان و جناب جنتی لایحه را می گذارد وسط پایش، عبایش را می زند کنار و خودش را خلاص می کند. و به سرایدار می گوید این اوراق نجس را با انبر بنداز تو سطل آشغال. دولت گریه کنان می رود پیش رهبر و رهبر شورای نگهبان را دور می زند و می گوید بروید اجرا کنید و صدایش را در نیاورید. و درِ گوش رئیس جمهور می گوید: دمکراسی همین گرفتاری ها را دارد بنابراین اگر می خواهی کارت راه بیفتد بودجه دلواپس ها را زیادتر کن. چهارده میلیارد بده مصباح. سی و سی میلیارد بده به اون حوزه، سیصد میلیارد هم بده به این حوزه الباقی اش را هم نگهدار تا بگویم به کی بدهی….

* اسد مذنبی طنزنویس و از همکاران تحریریه شهروند است. مطالب طنز او علاوه بر شهروند، در سایت های گوناگون اینترنتی نیز منتشر می شود. اسد مذنبی تاکنون دو کتاب طنز منتشر کرده است.

tanzasad@gmail.com