شهروند ۱۲۷۰
پرچم سه رنگ ایران، به قول هموطنان ارمنی مان، گاماس گاماس دارد تغییر رنگ می دهد و در نقاطی که آقای احمدی نژاد سخنرانی دارند، قسمت سبز آن به طور خودجوش! آبی می شود.
سایت عصر نو که این مسئله را پی گیری کرده، یادآوری نموده است که: “بر اساس اصل هجدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی، رنگ پرچم رسمی ایران سبز و سفید و سرخ با علامت مخصوص جمهوری اسلامی و شعار الله و اکبر است” اما خب، می بینیم که دارند رنگ پرچم را یواش یواش عوض می کنند، جوری که صدای یکی از نمایندگان مجلس هم هفته پیش در آمد.
خبرنگار شهروند که هر لحظه لازم بداند می تواند با رئیس جمهور مصاحبه کند، از ایشان پرسید قربان چرا دارید کم کم رنگ پرچم را تغییر می دهید؟
آقای احمدی نژاد پاسخ دادند برای اینکه اگر یکمرتبه رنگش را عوض کنیم، ممکن است مردمی که چنان پرچمی به نظرشان غریبه می آید، مرا با رئیس جمهور یک کشور دیگر عوضی بگیرند!
خبرنگار ما پرسید آیا اصولاً لازم است که رنگ پرچم عوض بشود؟
ایشان جواب دادند ما اتاق فکری دایرکرده ایم که دائماً برای بهبود زندگی مردم نقشه می کشد. مثلا روز۹ دی که به روز ساندیس معروف است، به توصیه این اتاق، به تظاهرکنندگانی که با بدبختی جمع وجور کرده بودیم ساندیس دادیم، ولی خیلی از شرکت کنندگان در این مراسم می گفتند این نوشابه مزه تظاهرات زورکی و فرمایشی میداد. این بود که روز۲۲ بهمن خوراکی های دیگری به ساندیس خورها دادیم که از تظاهرات دلزده نشوند.
خبرنگار ما پرسید قربان این چه ربطی دارد به تغییر رنگ پرچم؟
ایشان فرمودند الان می فهمی، و از خبرنگار ما پرسیدند: این مثلا جنبشی که بعضی ها راه انداخته اند، اسمش چیه؟ همین جنبشی که رنگش سفید نیست، سرخ هم نیست….
خبرنگار ما گفت، منظورتان جنبش سبز است؟
آقای احمدی نژاد جواب دادند آره. برای از بین بردن این جنبش مزاحم، اتاق فکر ما پیشنهاد کرده است که اصولا رنگ سبز را از صفحه روزگار محو کنیم و ما از پرچم ایران شروع کرده ایم.
خبرنگار ما لحظه ای فکرکرد و گفت کار سختی است قربان. اگر بخواهید رنگ سبز را از بین ببرید، به طور مثال باید تمام منطقه سرسبز گیلان و مازندران را از ایران جدا کنید و به ناچار تحویل مشتری دست به نقدی مثل آمریکای جهانخوار بدهید.
آقای احمدی نژاد فرمودند اتفاقاً خود من هم همین را گفتم وگفتم این شدنی نیست. بروبچه ها پیشنهاد کردند بیائیم در مقابل جنبش سبز، یک جنبش آبی پررنگ درست کنیم که سبز را از سکه بیندازد. و پیشنهاد کردند اگر یواش یواش هر چیزی را که سبز است، آبی کنیم، مثل همین پرچم، مردم یک روز صبح که از خواب بیدار شدند، می بینند جنبش شان آبی شده و اون ممه رو لولو برده است!
خبرنگار ما پرسید به جای این کار، بهتر نیست اسم هر چیزی را که سبز است عوض کنید که کم هزینه تر باشد؟
آقای احمدی نژاد با خنده فرمودند، تو هم حرف ها می زنی ها … مثلا اسم “سبزی خوردن” را بگذاریم “آبی خوردن” ؟
خبرنگار ما گفت، خیر قربان، قاطی سبزی خوردن تربچه هم هست که قرمزرنگ است و پیازچه هم هست که سفید رنگ است. می توانید با یک براندازی نرم، اسم سبزی خوردن را از صفحه روزگار حذف کنید و مثلا بگذارید تربچه و اعوان و انصارش. البته (تربچه و بستگان) یا (پیازچه و همراهان) هم بد نیست!
آقای احمدی نژاد فرمودند فکرت بچه گانه است. به فرض اینکه ما اسم سبزی خوردن را گذاشتیم پیازچه و همراهان، مردم که سر سفره می بینند همراهان پیازچه همه سبز هستند؟ بنابر این جنبش سبز فراموش یا ریشه کن نمی شود. ما داریم کار بهتری می کنیم.
خبرنگار ما پرسید، چه کاری؟
آقای احمدی نژاد فرمودند، ما داریم سبزی خوردن آبی رنگ تولید می کنیم!
خبرنگار ما که دهانش از تعجب بازمانده بود پرسید، چه جوری؟
آقای احمدی نژاد با لبخندی پیروزمندانه جواب دادند: اون دختره رو یادت میاد که توی زیرزمین منزلشون اورانیوم غنی می کرد؟
خبرنگار ما ذوق زده گفت، بله قربان، حالش چه طوره؟
آقای احمدی نژاد بدون آنکه به سئوال بی موقع خبرنگار ما جوابی بدهد فرمودند: چون اورانیوم به اندازه کافی داریم، اون دختره رو مامورکرده ایم که سبزی خوردن آبی رنگ درست کنه.
خبرنگار ما حیرت زده پرسید، آخه چه شکلی؟
آقای احمدی نژاد فرمودند دختر مبتکریه. توی اون یک وجب زیرزمین همه جورکاری می کنه. به محض اینکه بهش گفتیم، رفت چند تا قوطی رنگ آبی و چند تا قلم موی باریک خرید، مادربزرگش و بچه های خواهرش را هم کشید به کار، دارند دسته جمعی توی زیرزمین منزلشان سبزی خوردن ها را رنگ می کنند. نعنا ترخون درست کرده به رنگ آسمون که جون میده واسه پای دیزی آبگوشت!
رئیس جمهور در حالی که به دوردستها خیره شده بود و آینده را در نظر مجسم می کرد گفت: به لطف خدا، کارشون که به تولید انبوه رسید، سبزی خوردن های آبی رنگ را می ریزیم توی بازار و قال قضیه جنبش سبز را می کَنیم!
خط فقر دیگه چیه؟
صادق محصولی وزیر رفاه و تامین اجتماعی و میلیاردر معروف، در مصاحبه با ایلنا گفت من هیچ کدام از آمارهائی را که در مورد خط فقر اعلام می شود، قبول ندارم چون کارشناسی نیست و خط فقر هر منطقه با منطقه دیگر فرق می کند.
آقای محصولی برای خبرنگار شهروند که متوجه منظور ایشان نشده بود توضیح داد و گفت ببین داداش، در منطقه ای که من زندگی می کنم، یک انسان هرچقدر هم که فقیر و نادار باشد، حداقل ۱۶۰ میلیارد تومان را دارد. آیا این صحیح است کسی را که ۱۶۰ میلیارد تومان پول در حسابش هست فقیر بنامیم؟
خبرنگار ما مظلومانه و صادقانه جواب داد، نه ، صحیح نیست.
و آقای وزیر لبخند زنان گفت: د منهم همین را میگم دیگه!
چرا تحت فشار؟
وکیل دو نفر ازکسانی که ماه پیش اعدام شدند در مصاحبه ای اعلام کرد این دو جوان تحت فشار اعتراف کرده بودند.
یکی از مسئولان زندان به خبرنگار ما که در اینمورد پرس وجو می کرد گفت ما اول یک قلم وکاغذ به این گونه افراد می دهیم و می گوئیم اعتراف کنید که ما محارب هستیم. می پرسند محارب یعنی چی؟ یک ساعت وقت تلف میکنیم تا حالی شان می کنیم، تازه می گویند اگر اینجوریه، به خدا ما محارب نیستیم.
می گوئیم پس به زبان خوش بنویسید که جاسوس هستیم. می پرسند یعنی مثل جیمزباند؟ می گوئیم تقریباً. جواب می دهند باید توی فیلم هم بازی کنیم؟ چقدر دستمزد می دهید؟ ناچار از خیر این قضیه هم می گذریم و می گوئیم بنویسید که برانداز هستیم. چپ چپ و از زیرچشم بند، ما را برانداز می کنند و می گویند با چشم بند که نمی شود کسی را براندازکرد!
ازشان می خواهیم قبول کنند که برای تشویش اذهان عمومی اقدام کرده اند. جواب می دهند به خدا اگر ما کسی را تشویق اذهان عمومی کرده باشیم . اینها تهمته.
شما جای ما باشید به کسی که نه می داند برانداز چیست و نه جاسوس کیست و تشویش اذهان عمومی را با تشویق اذهان عمومی عوضی می گیرد، فشار وارد نمی کنید؟
مدارک تازه رئیس جمهور
شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد، در پایان نشست خود در ژنو اعلام کرد ایران آزادی زندانیان سیاسی، تعیین نماینده برای رسیدگی به شکنجه و اعزام بازرسان بین المللی برای تحقیق درباره خشونت های پس از انتخابات را رد کرده، اما خود را برای عضویت در مجمع حقوق بشر سازمان ملل نامزد کرده است.
(همان ماجرای یکی را توی ده راه نمی دادند، سراغ خانه کدخدا را می گرفت!)
برای عضویت در این مجمع البته آقای احمدی نژاد دست خالی هم نامزد نشده وکلی مدرک رو کرده است که به قول معروف مو لای درزش نمی رود.
ایشان برای ثابت کردن این ادعا که در هیچ کشوری حقوق بشر به اندازه ایران رعایت نمی شود، جمعی از خبرنگاران داخلی و خارجی را به حضور پذیرفتند و با لودگی خاص خودشان گفتند، چهارزانو بنشینید، می خواهم بهتان ثابت کنم که حقوق بشر چیست و نوازنده آن کیست.
سپس از اولین خبرنگاری که جلوتر از همه نشسته بود پرسیدند شما من را به عنوان یک بشر قبول دارید یا نه؟
خبرنگار قرمز شد و با ادب خاص خودش جواب داد این چه سئوالی است قربان؟ بر منکرش لعنت.
آقای احمدی نژاد پرسید آیا تا به حال شنیده یا خوانده اید که من بخواهم جائی حرف بزنم و پاسداران یا بسیجی ها جلوی من را گرفته باشند؟
خبرنگارگفت، خیر قربان، نه خوانده ام و نه شنیده ام.
احمدی نژاد پرسید، تابه حال شنیده اید کسی بیاید به کامپیوتر من دست بزند یا اینترنت مرا سانسورکند؟
خبرنگارگفت، کی جرأت چنین کاری را دارد قربان؟
آقای احمدی نژاد جواب داد، پس قبول بفرمائید اینکه مخالفان و فریب خوردگان ادعا می کنند در ایران آزادی بیان نیست، و اینترنت سانسور می شود، ادعای پوچی بیش نیست!
خبرنگارکه خنده اش گرفته بود برای رد گم کردن، دستمالی جلوی دهانش گرفت و الکی شروع کرد به سرفه کردن.
آقای احمدی نژاد گفت، من برای اینکه عظمت آزادی بیان در ایران را به دنیا ثابت کنم، بارها چشمم را هم گذاشته ام و هرچه از دهانم درآمده به سران کشورهای جهان گفته ام، اما می بینید که سور و مور و گنده درحضور شما نشسته ام. نه دستگیر شده ام، نه زندانی شده ام و نه کسی بالاتر از گل به من گفته است. اگر این آزادی بیان نیست، پس چیست؟!
وی سپس از خبرنگار دیگری پرسید شما روزنامه یا مجله ای سراغ دارید که مقاله ای از من را چاپ نکرده باشد؟
خبرنگار جواب داد، اتفاقاً همه مطبوعات منتظرند که جنابعالی مطلبی بنویسید تا تیتر اول مجله یا روزنامه شان بکنند.
آقای احمدی نژاد از او پرسید، پس قبول می کنی اینکه می گویند مطبوعات در ایران سانسور می شوند حرف مفتی بیش نیست؟
این خبرنگار هم اتفاقاً به سرفه افتاد و با گرفتن دستمالی جلوی دهانش از مهلکه گریخت.
آقای احمدی نژاد از خبرنگار بعدی پرسید، شما حتماً شنیده اید که من تابه حال بارها از آقای کروبی که هشت سال رئیس مجلس بوده، از آقای موسوی که هشت سال نخست وزیر بوده یا از آقای رفسنجانی که هشت سال رئیس جمهور بوده، با تندترین کلمات انتقاد کرده ام؟
خبرنگارواب داد، بله قربان، هم شنیده ام و هم خوانده ام.
آقای احمدی نژاد پرسید، آیا بعدش کسی من را بازداشت کرده؟
خبرنگار زرنگ که از قبل دستمالش را آماده کرده بود، معلوم نشد چرا ناگهان به سرفه افتاد و دستمال آماده را گرفت جلوی صورتش، حالا سرفه نکن وکی بکن!
آقای احمدی نژاد از یک خانم خبرنگار پرسید خانم شما بارها دیده اید که من لباس کردی، لری، ترکی و حتی کاپشن پاره پوشیده ام؟
خانم خبرنگارجواب داد، بله قربان دیده ام، چقدر هم اون لباس ها بهتون می اومد.
رئیس جمهور پرسید، آیا هرگز شنیده اید اداره منکرات به لباس یا آرایش موی سر من ایراد گرفته باشد؟
خانم خبرنگارکه اتفاقاً به سرفه افتاده بود، روسری اش را کشید جلوی صورتش. طفلک یک جوری سرفه می کرد که آدم خیال می کرد سیاه سرفه داره!
آقای احمدی نژاد به خبرنگاران خارجی گفت، نمی خواهم فقط از خودم مایه بگذارم که خیال کنید خودستائی می کنم. در میان ۷۵ میلیون بشری که در این مملکت زندگی می کنند، بشرهائی داریم که بشرتر از دیگرانند. در حقیقت نمونه اند و گل سرسبد بشریت هستند. همین آقای لاریجانی که رابطه اش با من چندان هم خوب نیست، نمونه اش.
ایشان یکی دو هفته پیش رئیس جمهور آمریکا را که مثلا ابرقدرت دنیاست، کاکا سیاه نامید. آیا ما ایشان را گرفتیم؟ کتک زدیم؟ محاکمه یا حتی جریمه کردیم؟ درکجای دنیا چنین آزادی اندیشه و بیانی وجود دارد؟!
پس از آنکه مترجم فرمایشات آقای احمدی نژاد را برای خبرنگاران خارجی ترجمه کرد، معلوم نشد چرا همگی ناگهان به سرفه افتادند و هرکدام دستمالی جلوی صورت خود گرفتند؟
آقای احمدی نژاد با لبخند ادامه داد: ما در ایران آزادی مطلق داریم و حقوق بشر در بالاترین حد خود رعایت می شود. برایتان مثالی می زنم :
شما همه آقای محصولی وزیر رفاه را می شناسید؟
خبرنگاران جواب دادند، البته.
آقای احمدی نژاد گفت، آیا تا به حال ما یکقران از پولهای ایشان را توقیف کرده یا حتی از ایشان پرسیده ایم که شما چطوری ظرف ۱۰ سال ۱۶۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ تومن پول درآورده اید؟
خبرنگاران گفتند، خیرقربان، نپرسیده اید. آقای احمدی نژاد جواب داد، بما چه که چنین سئوالی بکنیم. مگر ما فضول کار مردم هستیم؟ آیا ما هرگز به یک معلم یا یک کارگرگفته ایم که چرا زیرخط فقر زندگی می کنی؟ مملکت آزاد است و همه آزادند هرکجا که دلشان می خواهد زندگی کنند. یکی دوست دارد برود لواسان برای خودش ویلای ۱۰ میلیارد تومانی بسازد، یکی هم دوست دارد در جنوب شهر با زن و پنج تا بچه قد و نیمقدش توی دو تا اتاق اجاره ای زندگی کند، وقتی دوست دارد اینجوری زندگی کند، چکارش داریم؟!
ایشان سپس از خبرنگار جوانی که درکناری نشسته بود پرسید شما حتماً مرحوم خلخالی را می شناختید؟
خبرنگار جواب داد، بله قربان، امیدوارم خدا از سر تقصیراتش بگذرد.
احمدی نژاد پرسید، می دانید که او خیلی ها را اعدام کرد؟ خبرنگارگفت، بله قربان می دانم. رئیس جمهورپرسید، آیا ما مزاحم ایشان شدیم، جلوی کارش، یا جلوی سخنرانی هایش را گرفتیم یا ازگل بالاتر به اوگفتیم؟ او حتی وقتی می خواست خاطراتش را بنویسد، برایش تسهیلات هم فراهم کردیم . آیا اسم این کار آزادی عمل، آزادی اندیشه، آزادی بیان و آزادی انتشارکتاب نیست؟
خبرنگاران در حال سرفه کردن، با حرکات سر و چشم و ابرواشاره کردند که چرا!
آقای احمدی نژاد با لبخندی حاکی از رضایت گفت حالا که به شما ثابت شد در این مملکت حقوق بشر بیشتر از همه جای دنیا رعایت می شود و آزادی بیشتر از همه جاست، بروید و این نکته را به مراکز خبری خود مخابره کنید بلکه سیاستمداران دنیا خجالت بکشند.
خبرنگاران از جا بلند شدند که بروند اما آقای احمدی نژاد گفت، صبرکنید، برای اینکه شما ها به زحمت نیفتید و وقت تان تلف نشود، برادران قبلا متن گزارش هائی را که می دانیم شما می خواهید بنویسید برایتان آماده کرده اند، کافی است به زبان خوش به اتاق بغلی بروید و آنچه برایتان نوشته ایم گزارش کنید. به سلامت!
* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.