Nargess-Alikaee

ماه فرتوت

نیمی دیگر از خود را

از دست داد

ماه فرتوت

قلبی که بر پنجره ترسیم  کردم

با گرمای خاموش خانه فرو ریخت

اینک

گربه های  کز کرده  زیر شیروانی

گزمه ها ی کوچه

و عاشقانه هایی که

در گوش عشاق فرو می ریزند

همه و همه

شب را از نیمه عبور می دهند.

من یا او

تا آخر دنیا می تواند

روی پاهایم بایستد این مترسک

چه کسی نان دیگری را می خورد

من می گویم

من یا او

او می نویسد.

انسان خاموش

شکست خورد

در آفرینش

هر یک در محوطه ای از سکوت و

فراموشی ایستاده ایم

انسان خاموش

اما

ایمن نیست.

البرز و دماوند

عریان تر از آب و آیینه

عریانتر از توفان

که همه چیز را با خود می برد

دل از

دل کندن می کنی

بریدن کار تو نیست

که به عشق آمدی

جایی در بلند ترین نقطه

گفتی تبت

می گویم تبت

بگویی هیمالیا

می گویم هیمالیا

و به یادت می آورم

البرز و دماوند را.

معنای واقعی

نه آزادی پرنده ها

معنی آزادی ست

نه سقوط مترسک ها

سقوط مترسک هاست

تنها ویرانه ها

معنای واقعی خود را دارند .

کلمات گرسنه

کلمات گرسنه

خواب نان می بینند

من خواب گرسنه ای

که خورده می شود

کلمات گرسنه

من گرسنه

و صبحی که پاک می کند

از چشم خورشید

سرمه را

گرم نگه می دارد

زمین گرسنه را

گرسنه.

 بشقاب زمستانی

در بشقاب زمستانی ماند

نه آبی نوشید

نه نانی به دهان برد

تنها ایستاد

و نگاه کرد

تن سپردگی ام را به کلمات

اینک در تمام فصل ها

شمع روشن می کند

تا از اسطوره چشمت

به خواب برگردم.

کدام خانه

پنجره

از کدام خانه حرف می زند

هر شب این پیاده روها

در من می خوابند و

بیدار می شوند

این روایت من و لحظه هاست

پیر نمی شوند

تا خاکشان کنم.

سکاندار

سکاندار این زندگی

به نوح نمی رسد

دوباره شاعر شده ام

دوست دارم بنویسم

می نویسم

دوست دارم برقصم

می رقصم

دوست دارم

دوست دارم

دوست دارم

کلمه ها تمام نمی شوند

می خواهم از چشم هایت ماهی بگیرم

می گیرم

بعد خودم را برمی دارم

بسترم را با نگاهم گرم می کنم

تا به استقلال برسم

زندگی بدون تو آری

بدون من هرگز .

گهواره را می تکاندم

چشم ام به پنجره است

با برودت سردخانه

ماه منجمد

از زادگاهم دورش کنید

جیغ می کشم  و

فرو می ریزم

پیش از آمدنش زنده بودم

هنوز شناور بود این کشتی

در بازوان زندگی

گهواره را می تکاندم

هنوز من در کلمات

کلمات هنوز در من

جیغ جیغ

پیش از آمدنش

نبض زندگی هنوز مرا می نواخت

کلماتم هر روز می رقصیدند

پیش از آمدنش .