ما ایرانیان برای سخن از سال نو گفتن، عادت هایی داریم که در گفتار و نوشتارمان خود نشان می دهد. تا حرف سال نو می شود، می گوییم، یا می نویسیم، سال نو می شود، زمین نفس می کشد، سبزه سر بر می آورد، زمستان رخت سفر می بندد.
در کانادا اما این گونه سال نو نمی شود. همه ساله همینطور است. یعنی برف می بارد و زمین از سفیدی برف مانند ماه می شود، و اگر مثل من شب زنده دار باشی شب که بشکند، بوی و روی صبح که بیاید، زمین شهرهای این سوی دنیا چنان دل انگیز می شود که آدم دلش می خواهد وسوسه ی خواب را کنار نهد و تا می تواند از این زمین زیبا و روشن و رشک انگیز لذت ببرد.
همیشه اما این طور نمی شود. گاهی هم زمین یخ می زند، درختان یخ می زنند، دریچه ها و دارهای تر و خشک یخ می ز
نند، درختان بار سنگین یخ را طاقت نمی آورند، سر به سوی زمین خم می کنند، گاه اما در سر به زیر شدن سیمی چیزی سر راهشان سبز می شود و برق خانه و خیابانِ هزاران شهروند از جمله همکاران ما را قطع می کند و زندگی برای برخی سوز سرما و تاریکی و بی آبی و بی آسانسوری می شود، و ما باقی که از تماشای الماس ها بر شاخه ها و برگ های درختان دیوانه می شویم، نمی دانیم چطور این شادی را به روی آن چند ده هزار نفر هیچ، که به روی همکاران خودمان نیاوریم!
می بینید، یخ بندان برای یکی می شود دیدنی ترین پدیده ی طبیعت و برای یکی خاطره ی بد سرما و بی آبی و بی برقی و بی آسانسوری!
داشتم از سال نو می گفتم از سال یخ زده ی ۲۰۱۴، از درختانی که به جای میوه الماس بر شاخه دارند، از زمینی که یخ زده است و در دل سرد یخینش هم زندگی به زیبایی جاری ست.
ما در کانادا آموخته ایم که سال تنها به هنگام بهار و گل و شکوفه و رفتن سرما نیست که نو می شود، در برف و یخ بندان و درختان سر بر زمین ساییده هم سال می تواند نو شود، می تواند با نو شدنش دل آدم را به شادی و شادکامی بکشاند، و زمین در زیر یخ و سرما سودای سر زندگی در دل داشته باشد و ما دو بار در هر سال از این حس ستایش انگیز زاده شدن و زندگی را نو کردن بهره ببریم.
سال نو زمستانی نیز زیبایی های ویژه ی خودش را دارد. زمین نورانی اش به ماهِ آسمان فخر می فروشد و جای زمین و آسمان عوض می شود و آدم از انبوه زیبایی نمی داند چگونه چشمش را پر کند، دلش را پر کند، جانش را پر کند و باور داشته باشد که سال در سرما و گرما نیست که عوض می شود، در جان و جهان ماست که سال و روزگار عوض می شود، در دستِ بر تن معشوق است که روزگار رنگ دیگر پیدا می کند، از تن یار در دل بیقرار ماست که دنیا معنا پیدا می کند، در نگاه به یکدیگر است، در شوق به با هم بودن است، در خیال های خوب برای هم داشتن و بافتن است که سال نو می شود. در دوستی و دلدادگی است که دنیا دگرگون می شود و سال نو.
اگر دنیا یخ بزند، اگر ما همه ی پتوهای زمین را بر خویش بپیچیم یا نپیچیم، جهان جلوه ی دیگر پیدا می کند. سال نو در یخبندان، سالم و تازه می ماند مانند سیب گلاب در یخچال.
سال نو و تعطیلات بر شما خجسته باد!
بر همکاران و یاران شهروند هم مبارک باد این سال و همه سال به فرمایش سعدی!