What Maisie Knew برداشتی مدرن از کتاب هنری جیمز با همین اسم است. داستان دخترکی ظریف و هفت ساله به نام میسی، که با جدا شدن پدر و مادرش، بین دعوا و لجبازی آن دو گیر می افتد و با چشمانی که عمقشان بی انتهاست، فقط می ایستد و تماشا می کند که چطور دو نفری که قرار است از همه بیشتر دوستش بدارند و در برابر همه چیز محافظتش کنند، آنقدر روی خواسته های خود متمرکز هستند که گاهی وجود کوچک او را به کل فراموش می کنند.
سوزانا و بیل، زوجی بسیار موفق هستند. موفق و خودمحور. سوزانا خواننده راک است و وقتی خانه است، بیشتر وقتش صرف ضبط موزیک، سیگار کشیدن و داد زدن سر وکیلش می گذرد.
بیل، بیزنس می کند و بیشتر وقتش در سفر می گذرد و نمی تواند دو جمله با کسی صحبت کند بی آن که موبایلش هر چند دقیقه زنگ بزند. هیچ کدام لزوما آدم های بدی نیستند. فقط خودخواه هستند با لیستی از اولویت ها – و با این که خودشان چنین نظری ندارند، واقعیت این است که دخترشان در بالای آن لیست جا ندارد.
ما داستان را با چشمان میسی دنبال می کنیم. همقد او، از پایین به دنیای شلوغ و جنون آمیز بزرگ ترها نگاه می کنیم و بدون این که اختیار یا حق انتخابی داشته باشیم، از این دست به آن دست و از این خانه به آن خانه کشیده می شویم. همه چیز از آنجا بدتر می شود که کار سوزانا و بیل به دادگاه کشیده می شود و بیل برای این که نشان دهد که پدر مسئولی است، با مارگو ازدواج می کند و تلاشش این است که سرپرستی کامل میسی را در اختیار بگیرد. مارگو ساده تر از آن است که متوجه شود بیل از او سوءاستفاده کرده، میسی کوچکتر از آن است که متوجه انگیزه پدرش از این کار شود و سوزانا آن قدر عصبانی است که او هم فقط برای تلافی، با پسر جوانی که فقط چند بار ملاقات کرده ازدواج می کند. بهترین نتیجه این دیوانه بازی ها، پدر و مادر ناخوانده ای است که در زندگی میسی پیدا می شوند. لینکلن، شوهر تازه و جوان مادرش هیچ تجربه ای با بچه ها ندارد، حتی نمی داند که وقتی با دخترکی شش ساله قرار است از چهارراه های شلوغ نیویورک رد بشوی، باید دستش را بگیری. ولی میسی و لینکلن کم کم با هم رابطه ای می سازند که حسادت سوزانا را برمی انگیزد و باعث می شود که پسر جوان را از خانه شان براند. در تمام اتفاقاتی که طی داستان برای میسی می افتد، او صبورانه همه را می بیند و می گذراند بدون این که یک بار اعتراض کند و تنها باری که قطره اشکی در تنهایی از چشمش می چکد، چنان قلبتان را می شکند که دردش را احساس می کنید.
“میسی چه می دانست؟” فیلم زیبا و فوق العاده ای است. با این که هنرپیشه های بسیار خوبی نظیر جولین مور در آن بازی می کنند ولی بازی دختر کوچک نقش میسی به تنهایی فیلم را تبدیل به یکی از بهترین فیلم ها در لیست منتقدان کرده است و به شما اطمینان می دهم که شما هم از دیدنش به همان اندازه لذت خواهید برد.
هنری جیمز کتابش را در سال ١٨٩٧ نوشت. و چقدر جای تامل دارد که این داستان، بعد از این همه سال، هنوز هم داستانی است که میلیون ها نفر زندگی اش می کنند. داستان کودکانی که به جای هر چیز، تبدیل می شوند به وسیله انتقام زن و مردی که خودخواهانه و یا شاید ناآگاهانه، با هم نبودنشان را، با ریش کردن تنها طناب مشترک باقی مانده بینشان تلافی می کنند – کودکشان.
https://www.youtube.com/watch?v=WQ5ea24Rn-A
* مریم زوینی دانش آموخته رشته تغذیه است ولی کار او همواره ترجمه در حوزه ادبیات بوده و علاقه اش به ویژه به هنر سینماست. هفت کتاب از ترجمه های او تا به حال در ایران منتشر شده است.