Forogh

گرچه تاریخ ادبیات ایران نام کمابیش ۴۰۰ شاعره را ثبت کرده است، بخش بزرگی از شعر و ادب ایران نه تنها ادبیات نرینه است بلکه گهگاه رجزخوانی علیه زنان نیز به شمار می‌رود.

زنان چون ناقصان عقل و دینند

چرا مردان ره آنان گزینند

                       «ناصرخسرو»

زن راست بنازد آنچه یازد

جز رزق نسازد آنچه بازد

                 «نظامی گنجوی»

راوندی در «راحه الصدور» داستان مردی و پسری و نوه اش را باز می‌گوید. شگفتا، آن که جوان تر می‌نماید پدربزرگ است. در پایان داستان این نکته آشکار می‌شود که او دارای همسری فرمانبردار است. حال آن که پسرش که هیات مردان میانسال را دارد با زنی زندگی می‌کند که گاه فرمانبردار است و گاه سلیطه. و سرانجام نوه او که پیر کهنسالی می‌نماید با زنی سرکش زندگی می‌کند.

نویسندگان ایران هرازگاهی نیز زنان را ستوده اند. اما فرتوری که آنها از چنین زنانی ساخته و پرداخته اند سیمای زنی است فرمانبر و کدبانو:

هزار آفرین بر زن خوب رای

که ما را به مردی شود رهنمای

                       «نظامی گنجوی»

نخستین شاعره پارسی گوی که نامش در تاریخ ادبیات ایران نوشته شده رابعه بنت کعب همدوره رودکی (سده دوازدهم) است. شعر رابعه از دیدگاه ایرمان (ایماژ) و تاشنیک (تکنیک) نرینه است:

عشق او باز اندر آوردم به بند

کوشش بسیار نامد سودمند

عشق دریایی کرانه ناپدید

کی توان کردن شنا ای هوشمند

این نگرش نرینه وار هنجاری است که دیگر شاعران زن نیز از آن پیروی می‌کنند. مهستی گنجوی،‌ عایشه سمرقندی، جهان ملک خاتون…

به راستی میان شعر قره‌العین و شاعران و شاعره‌های هم دوره او تفاوت چندانی دیده نمی‌شود. شعر پروین اعتصامی را می‌توان پند و اندرزهای پدربزرگی «مترقی و منورالفکر» در آستانه سده بیستم که چشم‌ها به سوی غرب دوخته شده بود، دانست.

با این همه نباید فراموش کنیم که در ادبیات غرب هم «زنانگی» سازه‌ای است تازه. ژرژ ساند و جورج الیوت نامواره های نرینه زنان دلیری است که دروازه جهان مردان را گشوده بودند و بی اجازه به درون آمده بودند.

در شعر نوین ایران فروغ فرخزاد نخستین شاعره ای است که در برابر برتری جویی مردانه به پا می‌خیزد و آوای زن ایرانی را به گوش می‌رساند. او به راستی شایسته پاژنام (عنوان) «پریشادخت شعر آدمیزادن» است. این نام را اخوان ثالث بر او گذاشته بود. فروغ گرچه کوتاه زیست (چهار کتاب شعر، یک فیلم به نام خانه سیاه است از شهرک جذامیان  و یک برگزیده شعر که پس از مرگ او به چاپ رسید) اثر ژرفی بر شاعران هم دوره خود به جا گذاشت.

او همچون دخترک نوباوه شورشگری که در دام عواطف دوران بلوغ است آغاز می‌کند. زبان و ایرمان شعر او در این دوره  پیروی از کهنه پردازان دوران خود او است. اما او به زودی نیما یوشیج را کشف می‌کند:

«نیما چشم مرا باز کرد و گفت نگاه کن! اما من یاد گرفتم که خودم ببینم. اما قبل از او شاملو بود. شاملو خیلی مهم بود.»

(از یک گفتگو با م. آزاد)

اما به باور من نیمای نوجو با نگرش تازه ولی زبانی کمابیش سخت و مهجور دشوار می‌توانست دل دخترک جوان را تسخیر کند. فروغ از این رو در آغاز شاعری خود همسایگی‌های نزدیکتری با نادرپور و شاملوی جوان نشان می‌دهد.

آه ای مردی که لبهای مرا

از شرار بوسه‌ها سوزانده ای

هیچ در عمق دو چشم خامشم

راز این دیوانگی را خوانده ای؟

                            «دیوان اسیر»

فروغ این دوره شورنده و احساساتی است. آنچنانکه در شعر «گرخدا بودم…» حتی به مرز شرک و کفر می‌رسد:

خسته از زهد خدایی نیمه شب در بستر ابلیس

در سراشیب خطایی تازه می‌جستم پناهی را

می‌گزیدم در بهای تلخ زرین خداوندی

لذت تاریک و درد‌آلود آغوش گناهی را

بی هیچ تردید و گمانی باید گفت فروغ با «تولدی دیگر»ش از نو زاده شد.

به آفتاب سلامی دوباره خواهم گفت

به جویبار که در من جاری بود

به ابرها که فکرهای طویلم بودند

به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من

از فصل‌های خشک گذر می‌کردند

به دسته های کلاغان

که عطر مزرعه‌های شبانه را

برای من به هدیه می‌آوردند

به مادرم که در آینه زندگی می‌کرد

و شکل پیری من بود.

سبک و شیوه‌ای که فروغ در تاریخ ادبیات زنانه ایران استوار ساخت همواره نام نامی او را خواهد داشت و در آثار شاعره‌های پس از او همچون زیبا کرباسی، گراناز موسوی و مریم هوله به زندگی خود ادامه خواهد داد.

*فروغ‌الزمان فرخزاد زادۀ ۸ دی، ۱۳۱۳  است. او در ۲۴ بهمن ۱۳۴۵ در ۳۲ سالگی بر اثر تصادف اتومبیل درگذشت.

توضیح نویسنده: این نوشته سالها پیش نخستین بار به انگلیسی نوشته و چاپ شده بود. این بازنویسی به فارسی از روی همان نوشته است با اندک تغییرهایی.