Nastaran-Adibrad

در پیوند با به کارگماردن طلاب در مدارس برای القای آموزه های دینی به کودکان

همانگونه که از اخبار رسیده از ایران به گوش می رسد، حکومت قصد دارد که با گماردن طلاب حوزه های علمیه در مدارس به القای آموزه های مذهبی به کودکان بپردازد و از این طریق به زعم خود پایه های باورهای مذهبی را ریشه دار کند. به نظر می رسد تجربه شکست خورده مربیان پرورشی، القای محتوای دینی در قالب درس پرورشی، رویگردانی روزافزون کودکان و نوجوانان از دروس عربی و دینی و بیگانگی نسل امروز با ابتدایی ترین مسایل مذهبی با وجود پرداخت هزینه های هنگفت مالی و روانی، هنوز حاکمیت را مجاب نساخته که این روش ها، پاسخگوی نیازهای نسل امروز نیست. حکومت هنوز درنیافته است که اقدامات ناموفق گذشته باعث شده است که دین از جایگاه پالاینده و رشد دهنده خود،  به سطح ابزاری برای کنترل و تهدید و ارعاب نزول یافته، لذا که بار دیگر بخت خود را برای سیطره باورهای مذهبی از دید خود، با روش های ناکارآمد گذشته، می آزماید.  در این نوشتار کوتاه سعی بر آن است که نقش دین و جایگاه آن در رشد روانی از دید “تحلیل رفتار متقابل” مورد بحث و بررسی قرار گیرد.

 

ساختار شخصیت انسان

از نظر دیدگاه تحلیل رفتار متقابل سه حالت کلی در انسان وجود دارد که شامل والد، بالغ و کودک است.

 

والد

والد تمام ضبط های مربوط به هزاران هزار پیامی است که در مغز ما وجود دارد. این پیام های والدی توسط پدر و مادر و یا جانشینان آن ها از دوران کودکی در ذهن ما نقش بسته اند. هنگام تسلط والد، ما همانند والدین خود صحبت می کنیم، عمل می کنیم و حتی می اندیشیم. این پیام ها تنها از طریق والدین به ما انتقال نیافته بلکه مدرسه، جامعه، مذهب و فرهنگ نیز به نوبه خود محتوای والد ما را تشکیل می دهند. این محتوا مثبت یا منفی بوده،  گاهی حمایتگر و یا کنترل گر و سرزنش کننده نیز هستند.

بالغ

 بالغ بخش اجرایی شخص است. در درون هرکس نیرویی نهفته است که می توان از آن تحت عنوان عقل، منطق و مصلحت برای برخورد با واقعیت ها نام برد. بالغ شخصیت ارتباطی به سن و میزان تحصیلات ندارد و شامل توجه به واقعیت موجود و جمع آوری اطلاعات، بررسی ونتیجه گیری منطقی می شود.

 

کودک

وقتی شخصی در موقعیت احساسی و هیجانی است در وضعیت کودک قرار دارد. این احساس می تواند مثبت یا منفی باشد. زمانی که فرد غمگین و یا هیجان زده است، گریه می کند و یا نا امید است کودک او  فراخوانده شده است  و نیز موقعی که فرد  به موفقیت دست می یابد، احساسات خوشایند موجود در کودک درون مثل نیروی خلاقیت، حس کنجکاوی، شوق جستجو و فهمیدن در فرد زنده می شود. کودک طبیعی درون ما، منبع اصلی حس زنده بودن، شور و شوق زیستن، معنویت و تجربه روحانی است.

جایگاه دین از نظر تحلیل رفتار متقابل

 

دین والد

دین والد، دینی است که در جایگاه والد کنترل گر،  سرزنش گر و یا نوازشگر قرار دارد.  این نوع دین، با این باور مشخص می شود که خداوند در آسمان ها نشسته و در یک دست چماق و در دست دیگر شیرینی دارد مانند پدری که فرزند خود را تادیب می کند. هر فرمانی را که کودک اجرا می کند شیرینی می دهد و نافرمانی را بسته به درجه نافرمانی تنبیه می کند با این تفاوت که وقتی خداوند در جایگاه والد قرار می گیرد اولا خودش حضور ندارد نماینده او در زمین هرگونه دلش بخواهد رفتار فرد را تعبیر و تفسیر و جزا و سزا می دهد، دوم این که تنبیهات نقد و تشویق های او نسیه و قابل وصول در آخرت است، و سوم این که گاهی بسیار خشن و نامهربان است و کمر به نابودی نافرمان می بندد. خداوند در این نوع باور دینی بسیار ترسناک و رعب آور است. این نوع جایگاه دین آکنده از احساس های ناخوب، گناه و سرزنش نسبت به خود و دیگران است.

باور دینی بالغانه

در این نوع باور دینی، علم دین مطرح است و کار فیلسوفان و دانشمندان است که دغدغه اثبات خداوند را دارند. کار آنها جمع آوری اطلاعات و ادله اثبات خدا و پاسخ گویی به سئوالات بشر در این زمینه است. خدای فلاسفه و دانشمندان خدایی است ساخته تفکر آنها و جستجوی احتمال یافتن خدا با استدلالات فلسفی و یا علمی.

باور دینی کودک

تجربه دینی به واقع کار کودک درون است چرا که منبع معنویت در وجود انسان، در بخش کودک طبیعی است. این همان تجربه ای است که انبیا و عرفا در مورد آن سخن می گویند. حضرت ابراهیم به همراه پروردگارش از سرزمین اور بیرون رفت. همه پیامبران و عرفا به گونه ای از احساس خدا حرف می زنند. حضرت علی هرگز خدای نادیده را نمی پرستد. موسی با خدا قدم می زند و با خدا حرف می زند. تجربه واقعی دین یعنی حس کردن خدا. این تجربه با نوعی احساس من خوب هستم  تو خوب هستی همراه است  و این تجربه هست که تغییر بنیادی در زندگی شخص ایجاد می کند. منبع این خدای زیبا و دوست داشتنی کودک درون است.

از دید “اریک برن” نظریه پرداز این مکتب، تجربه دینی، از یک احساس پاک و خالص کودکانه و یک تفکر و انعکاس بالغانه سرچشمه می گیرد. در این تجربه دینی، که معنویت یا عرفان نام دارد والد به طور کامل یا بیرون نگه داشته می شود و یا تجربه دینی کاملا خالی و پاک از آن می شود.

در نهایت این که:

 

حال با اقداماتی که این سی و چند ساله در جهت اسلامی کردن جامعه صورت گرفته از آنجا که دین در جایگاه والد نشسته است، به جای ایجاد حس تجربه دینی، منجر به نوعی خشم، سرکشی، نافرمانی و یا روی دیگر آن، خمودی و افسردگی گردیده است. این  وضعیت  به دنبال احساس من خوب نیستم تو خوب نیستی به وجود آمده است که از خدای در جایگاه والد به فرد القا می شود. در این نوع نگرش دینی، کار خدای خشن و انتقامجو این است که دایم انسان را با ایجاد نا امنی، حس گناه و احساس بد،  نسبت به خود و دیگران، کنترل کند.

تصمیم حضور طلاب در مدارس،  اشتباه فاحش دیگری است که نه تنها جامعه را از کارکرد واقعی تجربه دینی که همانا می تواند معنویت، کسب آرامش ، والایش انسان و منبع کنترل درونی باشد محروم نموده و در عوض به حس خمودی، بی تفاوتی، دین گریزی و حتی دین ستیزی بیشتر دامن می زند. پاسخ طبیعی انسان به این نوع القائات والدمآبانه سرکشی و یا خمودی است. دین زمانی می تواند به نجات جامعه کمک کند که کودک طبیعی انسان در فضایی امن و آرام و با  نظارت بالغ، معنویت را تجربه کند اگر نه آش همان، کاسه همان خواهد بود.

* دکتر نسترن ادیب راد مشاور خانواده و جوانان در ایران و کانادا، مولف و مترجم پنج جلد کتاب در این زمینه است.