روى سخنم با مسعود کیمیائى است. وقتى ساعتى پیش فیلم “هیس، دخترها فریاد نمىزنند!” ساختهى شجاعانهى “پوران درخشنده” را دیدم، احساس کردم تا چیزى ننویسم آرام نخواهم شد. عنوان آن چیز (!) در آغاز “نامه سرگشاده به کیمیائى” بود. ساعتى بعد که فرصت نوشتن دست داد، البته عنوانش را مناسب نیافتم.
لابد شنیدهاید که مسعود کیمیائى از سوى هیئت انتخاب فیلم براى نمایندگى سینماى ایران در اسکار امسال، متنى “ادبى ـ هنرى” منتشر کرد که گرچه فهمش نیاز به دانش سینمائى و ادبى بالاتر از بضاعت من داشت، ولى کموبیش دستم آمد که مىخواست بگوید چرا فیلم “گذشته” را براى معرفى به اسکار بر فیلم “دربند”، که هنوز شانس دیدنش را نیافتهام، ترجیح داده است.
دلیلش هر چه بود حالا که فیلم گذشته در اولین الک کردنها از رقابت اسکار حذف شده دیگر ارزش بازگوئى ندارد (من در دو مطلب جداگانه نظرم را در مورد این فیلم، و در مورد انتخاب نابجاى آن به عنوان نماینده سینماى ایران ابراز کردهام: “گذشته فرهادى و بدآموزى جشنوارهها” و “کلاه شرعى مرسوم در المپیک به اسکار هم سرایت کرد!”).
تا آن جا که از گزارشات همان هئیت انتخاب براى اسکار در ایران بر مىآید فیلم “هیس، دخترها فریاد نمىزنند!” تا روز نهائى یکى از گزینهها براى ارسال به رقابت اسکار بوده است.
گرچه فیلم دربند “پرویز شهبازى” را ندیدهام، که مدعى اصلى نمایندگى فیلم ایرانى براى ارسال به اسکار بود، ولى حالا که فیلم پوران درخشنده را دیدهام، بیش از پیش از عمل غیرمسئولانه و غیرهنرمندانهى هیئت انتخابى که کیمیائى سخنگویش بود در شگفت شدم.
پوران درخشنده در این فیلم روى موضوعى دست مىگذارد که کمتر کسى شهامت و دانش لازم را براى پرداختن به آن دارد: کودک آزارى جنسى.
حتى در سینماى غرب که سدى دولتى و اجتماعى و اخلاقى در مقابل فیلمسازان براى پرداختن به سوژههایى از این دست وجود ندارد باز به این دلیل ساده که پرداختن به چنین سوژهاى نیاز به دانش و بررسى و تحقیق دارد و شانس تجارى از آب درآوردنش پائین است، از آن فاصله مىگیرند. آن وقت خانم فیلمسازى در کشورى مثل ایران اسلامى با همهى محدودیتهاى شناختهشدهاش براى زنان و سوژه هاى اجتماعى، دست به چنین کارى مىبرد و فیلمى گیرا و پرمحتوا از آن مىسازد، و این هیئت چشم بر جذابیتهاى چنین فیلمى براى معرفىاش به اسکار مىبندد.
تردید ندارم که اگر فیلم گذشته پشتوانهاى به قدرت تهیهکننده فرانسوى و پخشکننده امریکایىاش نداشت نمىتوانست حق یک فیلم ایرانى، چه “دربند”، چه “هیس…” و چه فیلمى دیگر را به این راحتى از آن خود کند. نه خود فیلم گذشته و نه حتى موقعیت بسیار والاى سازندهى خلاق و برجستهی آن، “اصغر فرهادى”، براى توجیه این بدهبستان غیرهنرى کافى نمی بود.
بگذریم!
“هیس…” با صحنهاى گیرا، پیش از نامنگارى فیلم، آغاز مىشود: داماد جوانى با دسته گلى در دست در انتظار عروس ایستاده است، اما وقتى انتظار بهپایان مىرسد رنگ از چهرهاش مىپرد و دسته گل با دست لرزانش از کادر تصویر بیرون می لغزد.
عروس در لباس عروسى مرتکب قتل شده و قصهى این حادثهى غریب صحنهبهصحنه بهگیرایى باز مىشود. عروس در کودکى با بى توجهى والدین خود مورد سوءاستفاده جنسى رانندهشان قرار گرفته و همچنان که خود در دادگاه مىگوید در همان هشتسالگى کشته شده بىآن که کسى به دنبال قاتلش گشته باشد.
خیال ندارم خلاصه قصه فیلم را بازنویسى کنم. از درازنویسى هم گریزانم. همینقدر مىنویسم که فیلم نیشترى دردناک به دُملى چرکین در جامعه ایران مىزند که مسببیناش مادرها و پدرها و معلمان و ناظمها و … و تمام کسانىاند که حامل عقبماندهترین افکار و آراء اجتماع مایند و آن را عین اخلاق و “آبرو” مىدانند. پاسداران اخلاق و آبرودارى منحطى که خود اولین قربانیان آنند.
و فیلمساز به زیبائى و با دقت عمق نگاه این قربانیانى که خود حامى متجاوزان به فرزندان خویشند را مىکاود. کاش همین نگاه ژرف و هنرمندانه در صحنههاى پایانى فیلم هم وجود مىداشت؛ آنجا که مسئله قصاص و پرداخت دیه براى نجات از چوبه دار مطرح شد: یک واقعیت اجتماعى دردناک در ایران اسلامزده که به مضحکه پهلو می زند.
باز کردن آنچه سربسته نوشتم به درازنویسى خواهد انجامید که از آن در پرهیزم! به همین بسنده مىکنم که بگویم به نگاه من پوران درخشنده در پرداخت صحنههاى مرتبت با جستجو براى یافتن برادر مقتول، “ولى دَم!”، بیننده را بىدلیل به این سو و آن سو مىکشاند و او را از تفکر به آنچه فیلم در ذهنش برانگیخته باز میدارد.
اگر سخنگوى هیئت انتخاب ـ مسعود کیمیائى را مىگویم ـ همین ضعف کوچک فیلم را که مورد انتقاد من است، دلیل بر کنار گذاشتن “هیس…” در مقابل “گذشته” عنوان کند، آن وقت با صداى بلند به او خواهم گفت: هیس! آدمها دروغ نمىگویند!
باقى مىماند برپا شدن، و برداشتن کلاه از سر براى “پوران درخشنده”، این بانوى هنرمند شجاع و آگاه سینماى وطنم، ایران.