خاموشی صدای اینترنتی شعر معاصر ایران و جهان؛ پادکست شعر و فون
دختران شهر به روستا فکر می کنند
دختران روستا در آرزوی شهر می میرند
مردان کوچک، به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند
مردان بزرگ در آرزوی آرامش مردان کوچک می میرند
کدام پل در کجای جهان شکسته است
که هیچ کس به خانه اش نمی رسد
گروس عبدالملکیان
یکی از از پدیده های نوین اینترنتی که در معرفی شعر معاصر ایران و جهان به زبان فارسی، خوب و خوش درخشید،”پادکست شعر و فون” بود که پس از پخش تنها بیست و دو شماره، به خاموشی گرایید. هرچند طرفداران ادبیات فارسی هنوز نتوانسته اند به طور مستقل ابزارهای نوین اینترنتی را به خدمت شعر و انواع ادبیات درآورند و از این نظر فعالیتشان چندان قابل توجه نیست، اما مجله دو هفتگی صدای شعر ایران و جهان، پادکست شعر و فون از نمونه های درخشان صدای مستقل شعر فارسی در اینترنت بود که دو شاعر و مترجم نوجوی ایرانی لیلا فرجامی و مانا آقایی آن را به شیوه ای حرفه ای اداره می کردند. نبوغ هنری و تکنیکی این دو هنرمند جوان سبب شده بود تا در کوتاه زمانی، این ابزار و رسانه مجازی بتواند نظر بسیاری از دوستداران فارسی زبان شعر را در سراسر دنیا به سوی خود جلب کند. انتخاب های مناسب و خوب از شعر امروز فارسی و شاعران جهان، تنظیم حرفه ای موسیقی، و خواندن شعر با صدایی تاثیرگذار، از امتیازهای برجسته ی پادکست شعر و فون بود. این پادکست در شماره اول خود با صدای مانا آقایی اعلام کرده بود “هر دو هفته یک بار به مدت پانزده دقیقه و در هر نوبت چهار شاعر را به شما معرفی کرده و سروده های آنان را به سمع شما خواهیم رساند.” در شماره نخست دو شاعر ایرانی: بیژن نجدی و بیژن الهی و دو شاعر عرب غاده السمان و محمود درویش معرفی و اشعارشان خوانده شد. اما دیری نگذشت که مدت زمان برنامه پادکست شعر و فون به بیست دقیقه افزایش و معرفی شعر و شاعر به دو نفر کاهش یافت.
شعر و فون پس از چند شماره، در صفحه اینترنتی خود، زمینه فعالیت و هدف نشر و پخشش را این گونه اعلام کرد: «”پادکست شعروفون: صدای شعر ایران و جهان”، پادکستیست مستقل و غیرانتفاعی که در اردیبهشتماه ۱۳۹۰ توسط دو شاعر و مترجم ایرانی ـ مانا آقایی و لیلا فرجامی ـ پایه گذاری شده و هر دو هفته یکبار با برنامهای جدید به زبان فارسی به روز میگردد.
پادکست شعروفون با هدف آشنا کردن مخاطبان با شعر ایران و جهان، معرفی استعدادهای جوان شعر ایران به شنوندگان و ایجاد پیوند عمیقتر و گستردهتر شاعران و نویسندگان ایرانی با ادبیات جهان از طریق ترجمه و معرفی آثار معاصر، راه اندازی شده و با هزینه و امکانات شخصی اداره میشود.
پادکست شعروفون در هر برنامه یک شاعر ایرانی و یک شاعر غیرایرانی را معرفی کرده و آثاری از آنان را اجرا میکند. مدت زمان هر برنامه پانزده تا بیست دقیقه میباشد.»
در بیست و دو شماره از پادکست شعر و فون شاعرانی چون رویا زرین، علی رضا عباسی، مجیب مهرداد، کتایون ریز خراط، روشنک بیگناه، لیلا فرجامی، گروس عبدالملکیان، نازنین نظام شهیدی، الهام اسلامی، کمال رفعت صفایی … و سونی آکین، عبدالله پشیو، بی دائو، ادیت سودرگران، فوهیرا گولار، دنیس لورتف ، میشل ول بک … به همراه شعرهایشان به شنوندگان دوستدار شعر معرفی شدند. این رسانه مستقل و موفق شعر که از استکهلم و لس آنجلس، محل اقامت دو شاعر و مجری آن به گوش شعر دوستان فارسی زبان پراکنده در جهان می رسید، چیزی حدود یک سال است که از ادامه بازمانده و تا کنون پادکست دیگری در آن سطح نتوانسته است جای خالی اش را پر کند. بجز نمونه بالا از اشعار گروس عبدالملکیان، سه شعر دیگر از اشعار پخش شده در پادکست شعر و فون را به امید بازگشت این رسانه اختصاصی شعر به فضای مجازی، می خوانیم:
۱
شعری از سونای آکین – شاعر ترک
در کناره راه
برکه های باران را قلک می پنداشتم
و هر روز
سکه های تو جیبیم را می ریختم در دل آبگیر
اکنون بیشتر از هر کسی
از دریا طلب کارم
۲
شعری از رویا زرین
آغاز حافظه تاریخ
از لابلای پرهای کلاغ
ربطی به آداب عاشقی نداشت
پناهم درخت شد
و مار تنها محبوبی نبود که از آستینم گذشت
چقدر آدمی می تواند این باشد که نبود
چه خوب که گریه راه خودش را بلد است
بغلم کن درخت
۳
شعری از علی رضا عباسی
سال ها برادرانت چهار چشمی مراقب بودند
بی آن که نگاه کنی
گفتی دوستت دارم
دیگر کسی مراقب نیست
در چشم هایم نگاه می کنی و می گویی
دوستت ندارم
ششم ژانویه ۲۰۱۴
آقای علی صدیقی گرامی،از لطف و توجه حضرتعالی به مجموعه ی شعروفون صمیمانه سپاسگزارم.
شعروفون به علت مشغولیتهای حرفه ای فراوان برای دو بنیانگذار و مدیرش فعلاً در حال استراحت است اما شاید در آینده فعالیت خودش را از سر آغاز بگیرد. از اینکه فرصت و موهبت خواندن و ارائه ی اشعار شاعران برجسته ی ایران و جهان با من بود بسیار خرسندم و فکر می کنم که دریچه ی روشنی به تبادل مخاطبین با شاعران خوب کشورمان باز شده بود. باز هم روزی شاید… با احترام و قدردانی، لیلا فرجامی