side-effects-film

این هفته چه فیلمی ببینیم؟ 

شنبه گذشته، تیراندازی دیگری در یک مرکز خرید در ایالت مریلند آمریکا اتفاق افتاد. ترسناک است که چطور این  سری تیراندازی ها دیگر نه  تعجب برانگیز، بلکه فقط تأسف بار است. دلیلش هنوز مشخص نیست ولی مثل بیشتر اتفاقات از این قبیل، بیماری روحی روانی را فاکتور بزرگی در چرا و چگونگی حادثه می دانند. خبر دیگری که هفته پیش خواندم این بود که اختلالات روانی تهرانی ها ٨٠٠ برابر شد! بیشتر شدن مشکلات روحی، ساده ترین نتیجه اش، افزایش غیرقابل تصور مصرف انواع داروهایی است که برای آرامش اعصاب، کمبود خواب و افسردگی تجویز می شوند. تصادفا دیشب فیلمی دیدم با چنین سوژه ای.

“Side Effects” تریلری است که فکر می کنیم داستانش را می دانیم؛ عوارض جانبی مصرف داروهای ضد افسردگی، ولی این تمام داستان نیست. با شروع فیلم با امیلی آشنا می شویم، دختر جوانی که شوهرش بعد از چهار سال قرار است از زندان آزاد شود. پیش از آن زندگی خوبی داشته اند، همدیگر را دوست داشتند و ظاهرا همه چیز عالی بوده تا اینکه شوهرش به جرم دست داشتن در کارهای غیر قانونی در کمپانی اش، دستگیر می شود. امیلی که آن زمان باردار بوده، از ناراحتی و استرس، بچه را سقط می کند و مدتی به خاطر افسردگی تحت درمان قرار می گیرد. حالا شوهرش خانه است و به او قول می دهد که دوباره زندگی شان را بسازد ولی ما حتی سایه ای از خوشحالی هم در چهره امیلی نمی بینیم و همان می شود که چند روز بعدش، در پارکینگ خانه شان، ماشینش را به دیوار می کوبد تا خودش را از بین ببرد. وقتی در اورژانس به هوش می آید، به او می گویند که باید تحت نظر روانپزشک باشد. دکتر بنکس که پزشک معالجش است تصمیم دارد چند روز بستری اش کند ولی امیلی با توضیح شرایطش دکتر را راضی می کند که مرخص اش کند به شرط آنکه هر روز به مطب برود و تحت نظر بماند .

بنکس چندین دارو تجویز می کند و در جواب شوهر امیلی که می پرسد خواص داروها چیست، می گوید که داروهای افسردگی اساسا کارشان این است که به مغز فرمان بدهد که به شما نگوید که غمگین هستید!  بعد از مدتی امیلی به دکترش می گوید که داروها کار نمی کنند و او همواره به خودکشی فکر می کند. بنکس با دکتری که قبلا امیلی را تحت نظر داشته تماس می گیرد.  دکتر سابقش پیشنهاد استفاده از دارویی تازه را می دهد. وقتی بنکس می گوید که ولی هنوز کارآیی و عوارض داروی جدید مشخص نیست جواب می شنود که مردم تبلیغ این داروها را می بینند و باور می کنند و شاید با تلقین به خودشان، داروها برایشان کار می کند و ضرری نمی تواند داشته باشد.

در جایی که به ظاهر انرژی امیلی بیشتر می شود و میل جنسی اش برمی گردد و لبخند می زند، این تمام اثرات دارو نیست. شوهر امیلی نیمه شب ها با صدای بلند موزیک بیدار می شود و امیلی می گوید که آنقدر انرژی دارد که نمی تواند بخوابد و یا دوباره نیمه شب دیگری، شوهرش او را در آشپزخانه مشغول کار پیدا می کند و بعد از اینکه هرچه صدایش می زند جوابی نمی شنود، متوجه می شود که امیلی در واقع تمام این کارها را در خواب کرده و مشخص می شود که خوابگردی یکی از بزرگترین عوارض این دارو است.

بعد اتفاق وحشتناک و غیر قابل پیش بینی می افتد و بنکس در مسیری قرار می گیرد که صلاحیت و حرفه پزشکی اش زیر سئوال می رود و او برای اثبات بی گناهی اش دیوانه وار شروع به تحقیق می کند و اولین چیزی که تصادفا توجهش را جلب می کند چیست؟ ـ نگهبان پارکینگ با اطمینان به او می گوید شبی که امیلی با ماشین خودش را به دیوار کوبیده، اول کمربندش را بسته. شاید مهم نباشد، ولی کسی که قصد خودکشی دارد، چرا باید به فکر رعایت ایمنی باشد؟!

فیلم داستانی گیرا و مهیج دارد که از اول نمی توان پایانش را حدس زد. انگشت اتهام ، همه را به نوعی نشانه می گیرد بدون اینکه مقصری را معرفی کند و پیدا کردن مقصر آسان نیست. برای کسی که واقعا از افسردگی رنج می برد شاید بسیاری از داروها حیاتی باشند ولی آیا می توان گفت که تقصیر بیمار است که با علم به عوارض جانبی خطرناک دارو، باز به مصرف آن ادامه می دهد؟ آیا با توجه به احتیاج بیماران و میزان بالای تقاضا، شرکت های داروسازی تقصیر دارند که داروها را تهیه می کنند؟ و با در نظر گرفتن این دو مورد، آیا پزشک می تواند از تجویز دارو خودداری کند؟

چند شب پیش نوشته ای خواندم از نوجوانی که گفته بود احساس می کند دچار افسردگی شده، ولی چون والدینش همیشه نگاه بدی به اینجور مسائل دارند و به کل، مقوله افسردگی را قبول ندارند، جرات نمی کند که مشکلش را با آنها در میان بگذارد . داروها و روش های درمانی، چیزی هستند که بحث در موردشان بسیار است. چیزی که جای شک ندارد ولی این است که افسردگی، بیماری است، واقعی است و خطرناک تر از خیلی بیماری ها، چرا که فقط بیمار نیست که رنج می برد، خانواده، نزدیکان و گاهی یک جامعه و یک شهر ممکن است قربانی شوند.

https://www.youtube.com/watch?v=cEQDMFveSbQ

 

* مریم زوینی دانش آموخته رشته تغذیه است ولی کار او همواره ترجمه در حوزه ادبیات بوده و علاقه اش به ویژه به هنر سینماست.  هفت کتاب از ترجمه های او تا به حال در ایران منتشر شده است.