سرانجام مذاکرات ژنو ۲ هم مثل ژنو یک بی نتیجه به پایان رسید و اخضر ابراهیمی از مردم سوریه که نتوانسته است برای آنها کاری بکند، عذر خواست.
پس از عذرخواهی آقای ابراهیمی، پرزیدنت اسد به خبرنگار ما تلفن کرد و گفت برعکس آنچه نماینده سازمان ملل گفته این کنفرانس بسیار سودمند و نتیجه بخش بود و کشورهای حامی بنده به این نتیجه رسیدند که بهتراست من بمانم و مردم سوریه بروند!
خبرنگار ما پرسید در آن صورت جنابعالی در یک کشور ویران و خالی از سکنه چه خواهید کرد؟
پرزیدنت در حالی که به زبان عربی غش غش می خندید گفت تو چقدر ساده ای پسر…؟
وقتی می شود کلم و کاهو و گوجه فرنگی را بسته بندی کرد و از کشورهای دیگر وارد کرد، نمی شود آدمیزاد را که احتیاجی هم به بسته بندی ندارد، وارد کرد؟
کشورهای حامی بنده قرار گذاشته اند پس از آن که آخرین نفر سوری از کشور خارج یا کشته شد، شروع به جایگزین کردن مردم از بین رفته کنند.
الان چین و شوروی هر دو با تراکم جمعیت روبرو هستند. ایران هم که آن قدر آدم زیادی دارد که آقای احمدی نژاد گفت ۵ میلیون نفرش باید از تهران بروند. ما این آدم های زیادی را از کشورهای دیگر وارد می کنیم، به آن ها آموزش می دهیم که اگر می خواهند زنده بمانند باید طرفدار من باشند و ول شان می کنیم توی شهر برای خودشان بچرخند….
بدیهی است زمان زیادی نمی گذرد که سوریه بار دیگر زندگی را از سر می گیرد، شهر از شعف و شادی پر می شود و فریاد زنده باد اسد گوش فلک را کر می کند!
نکته
دوستی پرسید خبر داری زندان های ایران خالی شده؟
پرسیدم ازکجا فهمیدی؟
جواب داد از اونجا که آقای روحانی گفته مردم می توانند با صدای بلند از مسئولان انتقاد کنند!
فرودگاه بدون هواپیما؟
شهریار مشیری، مدیرعامل منطقه آزاد قشم در گفتگو با روزنامه شرق خبرهایی از سرقت و چپاول در دوران حکومت پاک ترین دولت تاریخ! داده است که باید خواند و لذت برد
یکی از این خبرها فروختن فرودگاه قشم با برج مراقبتش یک جاست. همان داستان آش با جاش! این فرودگاه را آن طوری که ایشان گفته اند به یک دهم قیمت فروخته اند به یک شخصی که خیرش را ببیند.
پریروزکسی که فرودگاه را خریده است و رفته بود تحویل بگیرد، تلفن کرده بود به خبرنگار ما که پس هواپیما هاش کوش؟!
ایشان می گفت درسته که من این فرودگاه را به یک دهم قیمت خریده ام، اما کلاه سرم رفته. آدم فرودگاه را می خرد به خاطر هواپیماهایش. می خرد که از بلند شدن و نشستن هواپیماهایش لذت ببرد. فرودگاهی که هواپیما نداشته باشد درحقیقت یک بیابان گنده است و مفت هم نمی ارزد.
خبرنگار ما به ایشان قول داده با درج این خبر از مسئولان بخواهد حداقل چهار پنج تا ایرباس هم به ایشان بدهند که دلش خوش باشد. گناه دارد طفلکی!
رکورد خالکوبی شکسته شد
یک زوج آرژانتینی که سه چهارم بدن خود را خالکوبی کرده اند، رکود گینس را به نام خود ثبت کردند.
گابریلا ۴۲ ساله و ویکتور ۴۳ ساله که هر دو اهل بوینسآیرس آرژانتین هستند، به ترتیب ۶۵ و ۹۰ درصد بدنشان را خالکوبی کردهاند.
خالکوبی یا ” تاتو” مثل سرطان، بیماری قرن بیست ویکم است وگرچه به آن خطرناکی نیست ولی بد جوری دارد همه را مبتلا می کند.
اخیراً یک جامعه شناس به فکر افتاده است که ببیند هنوز کسی در دنیا هست که بدنش را خالکوبی نکرده باشد؟ و اگر هست ، چه مرضش است که اینکار را نکرده؟!
این آقا تازگی ها به هر دختر خانمی که می رسد خیلی صمیمانه می پرسد عزیزم، شما هنوز جای سالمی توی بدنتان هست؟ منظورم اینه که جائی تون هست که هنوز خالکوبی نکرده باشید؟ میشه ببینم؟!
به گفته این جامعه شناس معروف که اسمش را نمی دانم ! دولت ها می خواهند خالکوبی را هم مثل سربازی اجباری کنند و قوانینی وضع کنند که اگر جوانی یافت شود که بدنش سالم باشد، به ضرب کتک و شلاق، سیاه وکبودش کنند تا دیگر از این غلط ها نکند!
او می گوید جوان فرهیخته در قرن بیست ویکم، جوانی است که یک جاهائیش را خالکوبی کرده باشد که دیگران به عقل شان نرسیده باشد مثلا …..(خبرنگار ما که معمولا دچار شرم حضور می شود درِ دهان جامعه شناس مورد بحث را گرفت و نگذاشت مثال بزند !)
جامعه شناس مادرمرده وقتی توانست نفسی تازه کند، گفت منظورم داخل لاله گوش بود نه آنجاهائی که شما فکر کردید!
این جامعه شناس به خبرنگار ما گفت من از این تحقیقات منظورسوئی ندارم و فقط دلم می خواهد بدانم جوان های این دوره و زمانه چه دشمنی با بدن های صحیح و سالم دارند ودلم می خواهد از خدا بپرسم چرا قبل از خلقت اینگونه افراد آنها را خالکوبی نمی کند که مجبور باشند هم درد و سوزش را تحمل کنند و هم هزاران دلار خرج خالکوبی بدن شان کنند؟
نگاهی طنزآمیز به تاریخ
زیانی که به انگلیس مادرمرده وارد شد!
داشتم کتاب تحقیقی و ارزشمند “نگاهی به شاه” نوشته عباس میلانی را می خواندم که بی اختیار یاد همسایه مان در تهران پارس افتادم.
نمی دانم هرکس این کتاب را بخواند یاد همسایه شان در تهرانپارس می افتد یا این ماجرا فقط برای من اتفاق افتاده است؟!
یادش بخیر، چهل سال پیش در خیابان زرین تهرانپارس زندگی می کردیم و یک همسایه مهربان داشتیم که زرتشتی بود.
یکی از شب های تابستان دزد رفته بود خانه شان و هر چه داشتند و نداشتند جمع کرده بود که ببرد که چیزی از دستش افتاده بود و صاحبخانه را که روی پشت بام خوابیده بود، بیدار کرده بود. دزد را با کمک همسایه ها گرفته بودند و تحویل ژاندارمری محل داده بودند و و و…
روز بعد همسایه زرتشتی مان با خنده برایمان تعریف می کرد که دزد به این پرروئی ندیده بودم. توی ژاندارمری یک چیزی هم طلبکار شده بود و می گفت سرکار اگه این ها این قدر خوابشان سبک نبود و با یک تق کوچک بیدار نمی شدند، الان نه شما مجبور بودین این همه کاغذ ماغذ را سیاه کنین و نه من اینجور به دردسر افتاده بودم!
و همین حکایت بود که مرا یاد قرارداد ایران با کنسرسیوم نفت انداخت.
دکتر میلانی شرح داده است که پس از کودتای ۲۸ مرداد و فشارهای آمریکا و انگلیس به شاه، بالاخره قرار شد علاوه بر قرارداد کنسرسیوم که سهم قابل توجهی از نفت ایران به انگلیس ها می رسید، بابت فرصت های از دست رفته ای که موجب زیان انگلیس ها در دوران نخست وزیری دکترمصدق شده بود! (شبیه همان خسارتی که همسایه زرتشتی ما به دزد زده بود و اموالش را از او پس گرفته بود)، ایران ۲۱ میلیون پوند به انگلیس ها خسارت بدهد. طفلکی انگلیسی ها قسم می خوردند که: به ابوالفضل خسارت وارده به ما خیلی بیشتر از این حرف هاست و حد اقل دوبرابر این مبلغ است، ولی خب، ۲۱ میلیون پوند هم از هیچی بهتره!
آدم از دید آقا دزده که به قضیه نگاه کند می بیند او هم یک جورهایی حق داشته. اگر همسایه زرتشتی ما خوابش سبک نبود و زود بیدار نشده بود، آن همه ضرر به دزد مادرمرده وارد نمی شد!
* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.