o'connor-book

مطالعه و تحلیل ساختاری داستان کوتاه

فرانک اوکانر در جهان داستان از جمله نویسندگانی است که هم زمان در کنار آفرینش داستان، در زمینه تئوری ادبیات  داستانی، به ویژه در شناخت مبانی داستان کوتاه و نیز تفاوت آن با رمان  آثار درخور توجهی منتشر کرده است. او که در سال های پنجاه میلادی در دانشگاه های امریکا به عنوان استاد مهمان ادبیات داستانی تدریس می کرد، خود تحصیلات دانشگاهی نداشت. فرانک اوکانر در سال ۱۹۰۳ در ایرلند پا به زندگی گذاشت و نام “مایکل دوناوان” به خود گرفت. ایرلندی که در آن زمان  برای او چیزی جز فقر و زندان  به همراه نداشت. فقر او را از ادامه  تحصیل بازداشت و شرایط  سیاسی و اجتماعی آن زمان زادگاهش او را به “ارتش جمهوری خواه “و آن گاه به زندان کشاند. او بعدها به امریکا مهاجرت کرد و با چاپ چند داستان کوتاه در مجله  معتبر” نیویورکر” نام تازه خود” فرانک اوکانر” را بر سر زبان ها انداخت. داستان های کوتاه و نقدهای ادبی فرانک اوکانر در دهه سی و چهل،  او را  به عنوان استاد این رشته  وارد دانشگاه های امریکا کرد. کتاب “صدای تنها” در برگیرنده سخنرانی های او در دانشگاه استانفورد امریکا در سال ۱۹۶۱ است که در آن  مبانی نظری  و تحلیل ساختاری داستان کوتاه، همراه با نمونه های مشهور این نوع ادبی در جهان ادبیات مورد بررسی قرار می گیرد. در پایان این کتاب دویست و شصت صفحه ای، خلاصه ای از ۲۳ داستان مورد اشاره در متن  سخنرانی ها  ـ و بعدا کتاب ـ، به خواننده ارائه  شده است.

داستان کوتاه و جهان له شدگان

 اوکانر هسته تئوریک برآمدن داستان کوتاه و نفس پیدایی این قالب ادبی  را بر “دیده شدن انسان های حاشیه رانده” می گذارد. او ابتدا بین خاستگاه تکنیکی رمان و داستان کوتاه که چگونه هر دو تکنیک روایی”یکی بود و یکی نبود” را برگزیده اند این دو نوع داستانی را دارای  پیوند و مشابهت بنیادی می داند. او معتقد است که رمان و داستان کوتاه حاصل دوران علمی ـ انتقادی اند که در هر دو قابلیت های باورپذیری به یک اندازه مورد توجه بوده اند. منظور از باورپذیری یا “حقیقت مانندی” به اعتقاد او آن گونه که در گزارش روزنامه ها  دیده می شود  نیست، بلکه منظور عملی است ذهنی که برای حصول به حقیقت مانندی انجام می گیرد. سپس با  توجه به فرایند تحول درتکنیک و شکل داستان می افزاید: ” اما دیری نمی پاید که این ترفند حقیقت پذیری ـ باورپذیری یکی بود و یکی نبود ـ در رمان و داستان کوتاه کنار گذاشته می شود. چرا که داستان کوتاه به وجود آمده  بود تا  چون “هنر شخصی به معیارهای خواننده تنها، گوشه نشین و ایراد گیر” پاسخ دهد.

 با این سخن، اوکانر به سراغ داستان معروف شنل اثر گوگول می رود. و با  دقت به  شخص” آکاکی آکا کیویچ” به تئوری اصلی خود که “داستان کوتاه هیچ وقت قهرمانی نداشته” نزدیک می شود. از سویی، موضوع همذات پنداری با آدم های داستان کوتاه را با این تاکید که در آن”هیچ شخصیتی نیست که خواننده بتواند با او همذات پنداری کند”به زیر سئوال می برد و نظریه خود  داستان کوتاه هم چون جهان له شدگان را مطرح می کند:”داستان کوتاه هیچ وقت قهرمان نداشته است در عوض گروهی آدم های له شده دارد. شخصیت آدم های له شده از نویسنده ای به نویسنده دیگر و از نسلی به نسل دیگر تفاوت می کند. آن ها ممکن است کارمندان گوگول، رعیت های تورگنیف، روسپیان موپاسان، پزشکان و معلمان چخوف و خیالبافان شروود اندرسن باشند که همیشه در رویای فرار به سر می برند”. این رویای فرار نکته ای ست که اوکانر آن را در دیگر آثار مهم  داستان کوتاه، مورد دقت قرار می دهد. داستان مادر نوشته شروود اندرسن نمونه ای است که اوکانر با دقت بر  نقش “فرار”، آن را  هم یکی از ویژگی های  داستان کوتاه و به تعبیری   چون یکی از مولفه های سرشتی داستان کوتاه می داند، چرا که فرار از پی شکست اتفاق می افتد. منظور او از شکست خوردگان یا  له شدگان،  آنانی نیست که  صرفا  به “فلاکت مادی” رسیده اند: “آدم های له شده، فقط له شده مادی نیستند، بعضی ممکن است  مثل کشیشان فاسد داستان های امریکایی”جی. اف. پاورز” فاقد اعتبار اخلاقی” باشند.

به تعبیر او، گوگول برای اولین بار این آدم مورد نظر داستان کوتاه با مشخصات یاد شده را وارد این شکل ادبی کرد. در داستان معروف شنل “مرد حقیر” وارد ادبیات داستانی کوتاه می شود:”همه چیز آکاکی آکاکیویچ، از نام بی معنایش گرفته، تا شغل بی معنایش به یک اندازه حقیر است. با این وجود گوگول به این بی معنایی نور خاصی می تاباند.

 اوکانر با این باور است که نگرش مردمان له شده در داستان در هر مکان و زمان اتفاق می افتد. فرقی نمی کند که کجا و چه زمانی باشد؛ خانه به دوشان، هنرمندان، آرمان گراهای تنها، خیالبافان و کشیشان فاسد ـ با  جست وجو و نشان دادن نمونه های مورد نظر در آثار گوگول،  موپاسان، تورگنیف،  چخوف، جویس، و  سلینجر و همینگوی، بابل  و دیگران، به موارد مطرح شده خود پاسخ می دهد. او با تعریف داستان زیبای “دهانم زیبا، چشمان سبز” اثر سلینجر، به این نتیجه می رسد که  شک دارد که رمان  بتواند تاثیر “شوهر فریب خورده در این داستان  را تاب بیاورد”. و یا این که؛ ” اگر فرض کنیم داستان کوتاه “تپه هایی همچون فیل های سفید”ارنست همینگوی رمان باشد، مهارتی که همینگوی در حذف شرح های غیرضروری به کار برده،  چیزی برای رمان شدن باقی نمی ماند.” اوکانر به تناسب شناخت و تسلط خود بر تاریخ داستان کوتاه، تمرکز خود را بر داستان های کوتاه  نویسندگان انگلیسی زبان امریکا و انگلستان و ایرلند(زادگاهش) و آثار کوتاه داستان نویسان روسیه می گذارد. او با همه ی علاقه ای که به داستان های کوتاه چخوف دارد  و او را مهم ترین داستان کوتاه نویس طول تاریخ این نوع ادبی می داند،  در عین حال معتقد است داستان کوتاه:  بیش از هر جایی در امریکا توانسته است رو به تکامل  بگذارد:”امریکایی ها چنان از عهده نوشتن داستان کوتاه برآمدند که گویی هنر ملی امریکاست.” عوامل  مختلفی در تکامل داستان کوتاه در امریکا  نقش داشته اند اما یک مورد که همان تئوری مردمان له شده است از نگاه اوکانر از اهمیت بیشتری برخوردار است:”قطعا دلایل متعدد دیگری هم وجود دارد و یکی از آن ها این است که جمعیت امریکا را عموما انسان های له شده تشکیل می دهند.” در داستان کوتاه امریکایی، در آن نمونه هایی که به باور او شاهکارند، چیزی به نام “ضد رمان” با قدرت و صلابت داستان کوتاه وجود دارند. عناصر هنریی که  به تمامی معنی در خدمت داستان کوتاهند. یکی از  نمونه های درخشان  آثار جی.دی. سلینجر است.”او همان کسی است که آثارش ضد رمان است، یعنی همان چیزی که قرار است باشد.” و او همان کسی است که  به سخن اوکانر محصول ازدواج ایرلندی و یهودی است. یعنی “آمیزه ای از انسان های له شده”.

با این وجود، می دانیم که چه در زمان زندگی اوکانر و چه پس از او، داستان کوتاه در کشورهای مختلف ـ مثلا فرانسه ـ در مواردی، به سوی حذف بعضی از قواعد  تئوریک او در حوزه تکنیک و هم  خلاف پسندهای زیبایی شناختی او  پیش رفته است. در همان زمان، داستان نو و به تعبیری ضد داستان فرانسوی با آثاری از “ناتالی ساروت” و “آلن رب گری” و چند تن دیگر  به خارج از باورهای اوکانر رسید و در یک مرحله به موج داستانی تبدیل شد و بعدها،  اگر چه نه همه موارد آن، بلکه بخشی از آن توانست وارد بدنه داستان  جهان شده و  ماندگار گردد. از این رو اوکانر در برابر این پرسش احتمالی، پاسخ می دهد: “خوانندگان حتما تا به حال متوجه شده اند که من از فرانسه صحبتی نکردم. چون چیز زیادی درباره اش نمی دانم.” با این وجود اوکانر از آن محدوده جغرافیایی و اجتماعی ای که خود درباره  وجود قدرتمند داستان کوتاه سخن می گوید، هم چنان ارزش های داستانی او با قدرت وجود دارد و شاخصه های تعیین شده او هنوز کاربرد داستانی  قدرتمندی دارند.

 در تئوری اوکانر داستان  کوتاه به سه عنصر نیازمند است: “شرح”، “گسترش” و “نمایش”. بنا به تعریف او شرح را می توانیم به این شکل نشان دهیم “جان فورتسکیو در فلان شهر به کار مشاور حقوقی اشتغال داشت” و  گسترش را: “روزی خانم فورتسکیو  به شوهرش گفت که می خواهد  او را به خاطر مرد دیگری ترک کند” و نمایش را به این صورت: “آقای فورتسکیو به او گفت: تو هرگز چنین کاری نخواهی کرد”.

  داستان کوتاه رمان؛ تفاوت ها 

 داستان کوتاه و رمان از منبعی واحد سرچشمه می گیرند و در عین حال دو شکل ادبی متفاوتند. در شکل رمان بی تردید اندازه و حجم آن تعیین کننده است، اما از این نظر “در داستان کوتاه هیچ ضابطه خاصی  وجود ندارد.” اوکانر ضمن اشاره به وجه اشتراک و تفاوت یاد شده  تاکید می کند تفاوت این دو نوع ادبی بیش تر از این که در شکلشان باشد در منطقشان است. به سخن اوکانر تفاوت داستان کوتاه با رمان تفاوت داستان نویسی ناب و داستان نویسی کاربردی است. این سخن، نگاه  اوکانر به هنر داستان  نویسی  را  به مثابه یک اتفاق صناعی نزدیک می کند:”در داستان نویسی ـ کوتاه ـ استادی بر غریزه ارجحیت دارد”. در این میان او عنصر زمان  را از جمله عناصر مهم  در هر دو قالب داستانی می داند،  اما  کاربرد زمان در منطق هر کدام  دوگانه و معکوس است. “عنصر زمان مهم ترین سرمایه رمان است. جلو رفتن شخصیت یا حادثه با زمان همان طور که در زندگی می بینیم شکل اصلی رمان را تشکیل می دهد و رمان نویس می تواند با قبول خطر آن را نقض کند.” رمان  این گونه زمان را در اختیار دارد و  در عوض داستان کوتاه با زمان جدال دارد و  ضد زمان است. و در آن “چیزی به عنوان شکل اصلی” مطرح نیست، چارچوب کارش هیچگاه کل زندگی انسان نیست.” از این گذشته  از نگاه اوکانر رمان شکل ابتدایی تری نسبت به داستان کوتاه دارد و به قصه کودکان نزدیک است. رمان فرصت مقدمه چینی را به نویسنده می دهد اما داستان کوتاه نویس “اجازه چنین مقدمه ای را ندارد. در واقع خواننده داستان کوتاه را نمی توان وا داشت تا در انتظار چیزی بماند” مورد مهم  دیگر تفاوت بین رمان و داستان کوتاه از نظر اوکانر موضوع شخصیت در این دو قالب است. در شخصیت پردازی رمان حس خواننده به سوی همذات پنداری هدایت می شود، اما در داستان کوتاه که برآمده “از آگاهی عمیق از تنهایی انسان” عموما  له شده است، فرصت همذات پنداری را از خواننده سلب می کند. در هر رمان به تعبیر او حداقل یک شخصیت باید” از جنبه ای تجسم تلقی خود خواننده از خودش باشد” . او با همین نگاه به رمان و داستان کوتاه در ضدیت با یک منتقد روس که یکی از داستان های نویسنده محبوب اوکانر،” تورگنیف” به نام “پونین و باربورین” را رمان می داند، استدلال می کند که این داستان چون نتوانسته در ایجاد شخصیت، خواننده را به همذات پنداری بکشاند، رمان نیست. او می گوید”این اثر رمان نیست زیرا به روش رمان کلیت ندارد. دو شخصیت عنوان داستان ـ پونین و باربورین ـ به خاطر خیلی خاص بودن خود شخصیتی نیستند که احتمالا خواننده با آن ها همذات پنداری کند. آن دو بسیار نامتعارف و بسیار باور نکردنی اند.

 از سوی دیگر نگاه جامعه شناختی اوکانر که همواره در بررسی آثار مورد علاقه داستانی اش جایگاه مشخصی دارد، درباره وجود و تداوم رمان نیز  آشکار است. به  باور او رمان محصول یک جامعه متعادل است. اوکانر با  پذیرش مواردی که نظریه او با  تولید رمان در جوامعی نامتعادل نقض می شود در مجموع بر این تاکید دارد:”به جرات می توان  گفت که بدون داشتن تصوری از جامعه متعادل نوشتن رمان غیر ممکن است چرا که در جوامع نامتعادل همه چیز به هم ریخته است و هر اتفاقی یک امر عادی است.” بی تردید فهم تعادل از منظر اوکانر ثبات اجتماعی است. با این تعریف شاید  بتوان فرضیه تعادل اجتماعی را به پیش از پیدایش رمان هم  تعمیم داد  و آن را هم چون عاملی  مهم در رشد هنر و ادبیات موثر دانست. از این نظر، دوره درخشان ادبیات انگلستان در عصر الیزابت  اول  را می توان حاصل تعادل و  تداوم  حکومت پنجاه ساله  او در حمایت از هنر دانست. در آن  دوره ادبیات و هنر انگلستان با چهره هایی چون شکسپیر  و مارلو  به شکوفایی بی مانندی رسید  و  پس از آن  رو به افول نهاد .

 خدایگان داستان کوتاه

 اوکانر در این درس گفتارهای دانشگاهی خود که  در همین کتاب  تحت عنوان “صدای تنها” منتشر شده، از نویسندگانی  چون: تورگنیف، گی دوموپاسان، چخوف، رودیارد کیپلینگ، جیمز جویس، کاترین مانسفلد، دی . اچ . لارنس، ارنست همینگوی،  ا. ای کوپارد، ایزاک بابل، مری لوین، نام می برد که شاهکار (به تاکید او اگر اساسا شاهکاری وجود داشته باشد) آفریده اند. در این کتاب هر کدام از این نویسندگان با یک یا چند نمونه داستان کوتاه مورد ستایش و بررسی قرار می گیرند، اما به غیر از این، نویسندگانی چون لیام فلاهرتی، شروود اندرسن ، جی. دی. سلینجر و چند تن دیگر نیز بارها به عنوان مهم ترین پدیدآورندگان داستان کوتاه نام برده می شود:” اما از نظر نگارش، بهترین نمونه داستان نویسان امریکایی، جی. دی . سلینجر است. نه تنها  به این دلیل که باعث تحول در خود شکل شده است،کاری که هیچ کس از زمان چخوف انجام نداده یا به این دلیل که آثارش ضد رمان است، یعنی همان چیزی که قرار است باشد…” اما در بخش اختصاصی سخنان اوکانر مربوط به یک نویسنده و آثارش، او در  کنار ستایش  دایمی از چخوف؛ از نویسنده هم وطن چخوف و متقدم او” تورگنیف” نیز به عنوان محبوب ترین نویسنده خود یاد می کند:”خاطرات شکارچی” را به حق می توانیم برجسته ترین کتاب داستان کوتاه بدانیم که تاکنون نوشته شده است.” یکی از دلایل ستودن تورگنیف ـ حداقل در یک داستان، چمنزار بی ژین ـ  استفاده از تکنیک ضد اوج اوست که اوکانر آن را  ذوق هنری اعلای  تورگنیف می داند. در بخش دوم بررسی های آثار، اوکانر داستان های گی دومو پاسان را  به عنوان بهترین های “مضمون های روستایی” در ردیف شاهکارهای داستان کوتاه جهان دسته بندی می کند. داستان” تپل و موپلی” یا “تپلی” داستانی است که اوکانر آن را بی تردید شاهکار می داند: “این اثر بدون تردید یک شاهکار است، اما اثر دلپذیری نیست. از خواندن آن نسبت به خودمان یا هم نوعانمان احساس خوبی پیدا نمی کنیم. با این وجود یک شاهکار است”. از سوی دیگر مفهوم له شدگان، بیش از همه  در آثار موپاسان  مصداق می یابد. او “مردمان له شده ی جنسی قرن نوزده را با چهره هایی از فاحشه ها، دخترانی با کودکان نامشروع و خود کودکان نامشروع”، بیش از همه به ثبت رسانده است. در بخش های دیگر کتاب، آثار چخوف، تحت عنوان برده زاده،  آثار “رودیارد کیپلینگ” با عنوانی برگرفته از غزل سرای رومانتیک انگلیسی “جان کیتس” :تو و چه کس دیگری؟ در  آثار جیمز جویس و بیش از همه  داستان ها  “مردگان”، “عربی” ،”خواهران” و داستان های “دوبلینی ها”،  جویس نویسنده ای بزرگ و صاحب سبک دانسته می شود که اوکانر خود را در به کارگیری صناعت داستانی او ناموفق، اما همینگوی را در این راه موفق می داند. اوکانر مضمون له شدگی انسانی را  در آثار کاترین مانسفیلد و دی. اچ. لارنس نیز دنبال می کند و از آنان که هر کدام به نحوی به تجربه های عشقی و جنسی نامتعارف و همجنس گرایی نظر داشته اند؛ آثارشان در ردیف له شدگان جنسی قرار می دهد. در مورد همینگوی، اوکانر معتقد است که هیچ نویسنده ای در قرن بیستم از نظر تکنیکی مثل او تجهیز نشده است. “او قادر بود هر چیز کوچک و بی ارزش را با استفاده از مهارتش  تبدیل به چیزی کند که  ما هم چنان تحسینش می کنیم” نماید. در صفحات دیگری از کتاب، داستان های نویسنده انگلیسی ـ ا. ای. کوپاردـ  تحت عنوان”بهای آزادی”، و  دو نویسنده دیگر ایساک بابل  نویسنده یهودی تبار روسیه استالینی و داستان های نویسنده ایرلندی مری لوین  به عنوان برگزیدگان اوکانر در بهترین های داستان کوتاه  جهان جای می گیرند. در مورد ایساک بابل  اوکانر معتقد است “قصه های اودسا” او بهترین آثارش به حساب می آیند. داستان های بابل از نظر اوکانر از قدرت هنری و تکنیکی مشابه و نزدیک به کارهای همینگوی است با این تاکید که این دو نمی توانستند متاثر از هم  باشند،  اما  هر دو  در کسب مهارت های هنر داستان نویسی از  فلوبر  به خوبی  تاثیر گرفته اند.

یادآوری دو نکته درباره ترجمه و توضیح مترجم

 با آن که مترجم کتاب  ـ شهلا فیلسوفی ـ در مجموع زبان خوب و راحتی را در ترجمه این متن نیمه تئوریک برگزیده اما  یک اشتباه  در ترجمه اش وجود دارد که  یادآوری آن خالی از فایده نخواهد بود. این اشتباه نشان می دهد لااقل مترجم در صفحاتی از کتاب از فهم متن غافل مانده است. این مورد به یک داستان  سالنجر به نام”فرانی” بر می گردد. در  صفحاتی از کتاب (۴۵، ۴۶)  نویسنده ـ اوکانر ـ درباره ویژگی های سه داستان سلینجر حرف می زند که هر کدام پیچیدگی های هنری خاص خودشان را دارند. در داستان “فرانی”دختری به همین نام دارای مشکل روحی است. “برای ملاقات با  مرد جوانی که عاشقش است  به دیدن مسابقه ای در دانشکده ای می رود  و در دستشویی زنانه از پا  درمی آید و با خود می گوید: خدایا به من رحم کن.” در همین جا اوکانر  برای این که نشان دهد که این داستان  در کلاس های نقد او همواره در میان دانشجویان مناقشه برانگیز بوده، می گوید:”این سه داستان ما را درگیر مشکلی جدی در زمینه نقد کرده است. وقتی فرانی ظاهر می شود، دانشجویان و استادان در بحث  این که  حامله است یا نه به دو دسته تقسیم می شوند.” با پایان این جمله مترجم با  پانویس (۳) خواننده را به پایین صفحه ارجاع می دهد و می نویسد: ” ۳- در ترجمه فارسی این کتاب که توسط آقای میلاد زکریا انجام شده است، چنین مطلبی مشاهده نشد. م”

 با این  ارجاع معلوم می شود مترجم تصور کرده است آن چه را که اوکانر درباره کلاس نقد خود در دانشگاه می گوید  که درباره حاملگی فرانی دانشجویان به دو دسته می شوند را به عنوان جزیی از داستان پذیرفته و از این رو به مترجم فارسی داستان سالینجر گوشزد می کند که او (میلاد زکریا)  چنان مطلبی را نتوانسته در ترجمه رعایت کند و ازآن غفلت ورزیده! مورد دیگری که به کار مترجم مربوط است توضیحی در پانویس  صفحه ۵۱  کتاب مترجم در برابر “سرف های روسیه” برای مفهوم سرف با شماره (۱) خواننده را به پایین صفحه می کشد: سرف، دهقان قرون وسطا که با زمین خرید و فروش می شد. در این  توضیح جای دو اشکال دیده می شود. اول این که قرون وسطا  با این توضیح ناقص، به یک صورت بندی طبقاتی و اجتماعی معنی می شود و از سوی دیگر موضوع رعیت  روسی ـ سرف  ـ به کل دوران قرون وسطا که اهمیت آن در اروپای منهای روسیه  بیش تر است  تعمیم داده می شود! در نظام  فئودالی روسیه هر چند  قدرت سیاسی  امپراتور و دربار از قدرت کلیسای ارتودکس تاثیر آشکار داشته اما به آن مفهومی که در اروپای غربی  به معنای قرون وسطا و حاکمیت کلیسا یاد می شود نیست. در ادبیات سیاسی و اجتماعی، قرون وسطا سمبل دوران پیشارنسانس  با مفهوم  تفتیش عقاید  و دوران وحشت کلیسایی است و در شناخت مناسبات، خود”قرون وسطی” در موقعیت و دوران نظام فئودالی جای می گیرد. از طرف دیگر مسئله دهقانی روسیه با مشخصه سرف تا  مدت های تقریبا طولانی پس رنسانس اروپا، در روسیه باقی ماند. به عبارت دیگر معضل رعیت  روسیه که با نام سرواژ یا سرف شناخته می شد مربوط به دوران قرون وسطا نیست و تعریف “سرف، دهقان قرون وسطا که با زمین خرید و فروش می شد” ناقص و نادرست است.

 مشخصات کتاب:

 صدای تنها

مطالعه و تحلیل ساختاری داستان کوتاه

 نویسنده، فرانک اوکانر

 مترجم، شهلا فیلسوفی

ناشر، اشاره ـ تهران

هفتم  اسفند ۱۳۹۲ / نروژ