با “دل و جان” به آوای “عشق، شادی، آزادی” گوش بسپریم

سال ۱۳۸۸ به دلیل حوادث مربوط به انتخابات دوره ی دهم ریاست جمهوری در ایران، برای بسیاری از ما، سال منقلب کننده ای بود. شور و عشق  مردم  و بویژه جوانان برای آزادی صحنه های همدلانه ی زیبایی می آفرید که به سرعت جایش را به سرکوب وحشیانه آنها داد. صحنه هایی که با دیدنش بر صفحه ی مانیتور یا در خبرهای تلویزیون، برای ما دور ماندگان از وطن، آشوب و اندوهی بس عمیق به همراه داشت.

در آن زمان در سایت شهروند صفحه ای داشتیم که لینک ترانه ها و سرودهایی را که در پیوند با تظاهرات آزادیخواهانه ی مردم بود، یکجا گرد آورده بودیم.(این صفحه در سایت قبلی شهروند بود و متاسفانه با تغییر سایت دیگر در دسترس نیست) من در اینترنت به هر جا سر می کشیدم تا این ترانه یا سرودها را جمع آوری کنم. در یکی از این سرزدن هایم بود که به وبلاگ “آوازهای روزانه” برخوردم. نام فرد مشخصی بر آن نبود و کارش را خودآموز آواز ایرانی نوشته بود، اما در آن، ترانه هایی با حال و هوا و شوق آزادی یافتم. برای مدیر سایت ایمیل زدم و از کارهای باارزش اش سپاسگزاری کردم و از او خواستم به صفحه ی ترانه ـ سرودهای شهروند هم سر بزند.

علی تهرانی

علی تهرانی

پاسخ او به من شد آغاز آشنایی من با علی محمد تهرانی، که در آن زمان نه اسمش را می دانستم و نه اینکه اینقدر به ما در تورنتو نزدیک است، یعنی ساکن واترلو.

حالا پس از چهار سال از رد و بدل شدن آن ایمیل ها، او به من خبر داده که قرار است در تورنتو کنسرت داشته باشند. خوب چه بهتر از این که دوست نادیده ای که هنرش را دوست داشتی، اینجا در کنسرت از نزدیک می بینی و می شنوی.

علی محمد تهرانی متولد ١٣۴۴ اصفهان، فوق لیسانس  مهندسی برق و کامپیوتر را از دانشگاه علم و صنعت گرفته است. او در سال ۱۹۹۸ به کانادا مهاجرت کرد و در دانشگاه واترلو مشغول تحصیل شد و دکترای خود را در رشته ی “هوش مصنوعی” از این دانشگاه دریافت کرد.

برای آشنایی بیشتر با او و گروهش، گفت وگوی مرا با او بخوانید.

شما گروه کر “دل و جان” را بنیان گذاردید و سرپرست آن هستید، از سابقه ی هنری تان برایمان بگویید.

ـ در کودکی عاشق آواز سنتی بودم، در نوجوانی فراگیری آن را شروع کردم و در دوره جوانی  در دانشگاه آن را به صورت فوق برنامه  با روشی متفاوت آموزش دادم  و از آن در  فعالیت های اجتماعی بهره گرفتم. کار موسیقی من در ایران به چند کنسرت همراه با دوستان دوران دانشجویی که الان از بهترین موزیسین  های ایران هستند، و انتشار کتاب آموزش آواز ایرانی که نخستین   کتاب مدون آموزش آواز سنتی بود، خلاصه شد. در کانادا هم از سال ٢٠٠٣ به آموزش آواز فردی و جمعی مشغول بوده ام تا اینکه در ٢٠١١ گروه “دل و جان”  از دل آن زاده شد.

چرا خواستید گروه کر باشد و نه مثل سایر گروه ها که از چند نوازنده و یک خواننده تشکیل می شوند و راحت تر می توانند به شهرها و کشورهای مختلف برای اجرای کنسرت بروند.

ـ اینکه چرا کر، دلیل آن را همان موقع که در ایران  پی این کار بودم در قالب شعری گفته بودم:

ما چه می خواهیم از این بد روزگار/ جز وداد و همدلی و مهر یار

این هم آوایی برای همدلی است/ همدلی درمان هر مرده دلی است

دل چو با دیگر دلان همساز گشت/ دیو غم بر گرد او هرگز نگشت

زنده دل آن کس که با دیگر دلان/ همنوا گردید و شد از مقبلان

اما اینکه چرا نوازنده زیاد نداریم، برمی گردد به خاصیت شهر واترلو که هیچوقت نوازندگان پر و پا قرص زیادی نداشته است. کار کردن با شهر های دور هم چندان ساده نیست. همین حالا هم که با سامان عزیز که ساکن شهر تورونتو است کار می کنیم، کار آسانی نیست.

گروه دل و جان

گروه دل و جان

 چرا “دل و جان” ؟ چه شد که این اسم را انتخاب کردید؟

ـ در  گروه  “دل و جان”، واقعا  همه  از دل و جان مایه می گذارند و هر کاری می کنند از سر عشق است. دل و جانِ خود را  با شعر و موسیقی می پرورند و دلشان می خواهد که دل و جان دیگران را  هم بپرورانند.

برای اولین بار در تورنتو کنسرت دارید. ما که به واترلو، دورتر از اتاوا و مونترال نبودیم، چرا اینقدر دیر به یاد تورنتویی ها افتادید؟

ـ برنامه ریزی در یک شهر دور کار آسانی نیست مگر اینکه کس دیگری همه کارها را انجام بدهد و شما بروی برنامه را اجرا کنی. در اتاوا و مونترال به واسطه همت دوست عزیزی که خود جزو “دل و جان” بود و به اتاوا رفته بود  همه کارها انجام شد و فقط ما رفتیم و اجرا کردیم و برگشتیم. در تورنتو چنین شانسی نداشتیم و باید همه چیز را از صفر شروع می کردیم . تا اینکه یکی از دوستان عزیز ما ، خانم آفرین منصوری از بنیان گذاران گروه ICOT، دوست عزیزمان سامان شاهی را معرفی کردند و تازه آن موقع احساس کردیم که دستمان  به جایی بند است. سامان عزیز زحمت خیلی از کارها را کشیده است که اگر ما می خواستیم خودمان انجام بدهیم هر کدامش مستلزم سفری به تورنتو بود و کار را  سخت تر  می کرد.

در پوستر شما جمع بزرگی دیدم که بیشتر زنان آن را تشکیل می دهند، ضمن معرفی اعضای گروه، خوشحال می شویم دلیل بیشتر بودن تعداد زنان را هم بدانیم.

ـ در اجرای تورنتو اعضای گروه به ترتیب الفبا  از این قرار خواهند بود:

آذر شهبازی مقدم، افسون پژند، الهه مستقل، امیر ازهاری، بهنوش عامری، پریسا بهلولی، حسام ایران پرست، حمید فرامرزی، سعیده نادری، شیما  ایران پرست، طاهره حبیبی، فریبا لنگرودی، مجتبی رجبی، مونا  میرزایی، نادیا جمال، نسرین عالم فتحی، نغمه هجری

دلیل اینکه نه تنها در گروه آوازی ما بلکه  در بیشتر گروه های آوازی خانم ها بیشتر هستند نیاز به بررسی دقیق دارد، ولی اگر بخواهم یکی دو دلیل بگویم، یکی اینکه معمولا خانم ها برای هنر آواز  انگیزه و پشتکار بیشتری دارند و دیگر اینکه آواز جمعی نیاز به از خودگذشتگی دارد که باز در خانم  ها قوی تر است. از خودگذشتگی لازمه ی هرگونه فعالیت جمعی است وگرنه اختلاف سلیقه ها به سادگی هر  گروهی  را از پا در می آورد.

del-o-jaan-1

آیا اعضای گروه کر تعلیم آواز دیده اند یا تنها علاقمند به خواندن هستند و صدای خوبی دارند؟

ـ همه اعضای گروه بین ٣ تا ١٠ سال  آموزش موسیقی و آواز دیده اند.

عنوان کنسرتان هست “عشق، شادی و آزادی” این کلمات برایتان چه معنی دارد؟

ـ عشق برای ما  دو معنای عمده  دارد که به گونه ظریفی هم  با هم در ارتباط اند. یکی منتهای  دوست داشتن است تا جایی که فرد  در  معشوق خود محو شود و دیگر خود را  نبیند.

  دوم یک جور خاصی  از بودن است و یک  نگاه  خاص به هستی که همه چیز را بتوان معنی  دار دید. حافظ به زیبایی این دو مفهوم  را در دو  بیت می گوید:

“با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی/ تا بیخبر بمیرد در درد خودپرستی (یعنی عشق نقطه مقابل خودپرستی است)

عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید/ ناخوانده درس مقصود از کارگاه هستی  (یعنی عشق معنای هستی را می نمایاند)

مولانا هم ارتباط این دو معنی عشق را این گونه می گوید که:

عاشقی گر زین سر و گر زان سر است/ عاقبت ما را بدان سر رهبر است

یعنی عاشق شدن حتا زمینی اش که محو شدن در جمال یک فرد است، آدمی را از دام خودپرستی می رهاند و می تواند  آماده کند برای محو شدن در جمال هستی تا نه تنها یک چیز یا یک فرد بلکه همه چیز را زیبا ببیند.

البته عاشق شدن از این نوع، یک مسیر تکاملی است و نهایتا یک تجربه عارفانه است.

شادی از نگاه ما، صرف عیش  و طرب نیست که یک لحظه هست و یک لحظه نیست. شادی، یک جور خرسندی همیشگی است، یک جور شکایت نداشتن است، یک جور فراتر نشستن  از خوب و بد زندگیست. یک جور لذت بردن از لحظات است همان گونه که هست. از نوع بودن است نه از جنس شدن. از درون است نه از بیرون. این تلقی از شادی هم در یک مسیر تکاملی به دست می آید.

اگر چه عشق و شادی، فردی هم ممکن است به دست آیند  ولی آدم ها ناگزیر از زندگی در  کنار هم  هستند و گاهی به راحتی راه نفس کشیدن هم دیگر را می بندند  و دریچه های عشق و شادی را بر هم دیگر  مسدود می کنند. آنجاست که آزادی ارزش خود را به رخ می کشد و آزادی خواهی می شود  یک آرمان و یک وظیفه که نگذارد انسانی دست و پای ذهن و احساس  انسان دیگری را ببندد. آزادی یعنی شاد و عاشق  باشیم  و بخواهیم و بگذاریم که دیگران هم شاد باشند و عاشق آنگونه که می خواهند.

del-o-jaan-S

از کنسرت تورنتو بگویید. چه ترانه هایی اجرا می کنید؟ آیا ساخته های خودتان هست یا بازخوانی ترانه های مشهورند؟

ـ آوازها  و ترانه های ما عاشقانه، عارفانه، شادی جویانه و آزادی خواهانه اند با سروده هایی از عارف بزرگ ابولحسن خرقانی گرفته تا شاعر معاصر آزادیخواه، شهید پروانه فروهر. این آوازها و ترانه ها همه ساخته یا پرداخته خود ما هستند، به جز یکی که کار فوق العاده ایست از خانم آفرین منصوری بر روی شعر درد مشترک شاملو.

آیا کار پیشبرد گروه را به تنهایی انجام می دهید یا همکارانی هم دارید؟

ـ مهمترین  همکار من  در آموزش و پیشبرد این گروه خانم نرگس منجذب بودند از کشور ازبکستان که خواننده بسیار متبحر و نیز نوازنده پیانو هستند، و در همه اجراهای ما تا کنون همراه ما بوده اند ولی در این اجرا  متاسفانه نیستند. همچنین باید از دوست دور از دسترسم محسن میرجلیلی که در آلمان بسیاری از این قطعات را برای ما تنظیم کرده نام ببرم که بدون همکاری او امکان اجرای برنامه در تورنتو نمی بود. مایلم  بقیه همکارانم را هم نام ببرم ولی می بینم که  همه بچه های گروه دل و جان، و نیز سامان عزیز به نحوی کار مهمی کرده اند که متاسفانه ذکر آن به درازا می کشد.

چرا درآمد کنسرت را برای  کودکان کار در ایران می فرستید و چگونه؟

تابلویی که دوستان علی تهرانی از یک کودک کار به او هدیه دادند

تابلویی که دوستان علی تهرانی از یک کودک کار به او هدیه دادند

ـ روزی که من از ایران آمدم دوستان هم آوایم یک ساعت به من دادند با آرم موسسه هم آوا (محل کارهای فرهنگی هنری ما) و یک قاب عکس از یکی از دختران کار. شاید پیام شان این بود که حواسم هم به زمان باشد که تند می گذرد و هم به مسئولیت هایی که بر عهده دارم. الان که  بعد از ١۶ سال با هم آواییان نسل جدید به صحنه می آییم شاید بهترین فرصت باشد برای ادای دین هم به بچه هایی که ماندند و همه به نوعی به جامعه ی آسیب زده ایران خدمت کردند و هم به کودکان کاری که اکنون مادران کار شده اند و فرزندان کار بیشتری زاده اند. به هر حال ما احساس می کنیم که  در سرنوشت دردناک آنها  نقشی داریم چون به جای اینکه بمانیم و کمکشان کنیم، در پی زندگی بهتر،  آسوده تر و با استانداردهای بهتر تنهایشان گذاشتیم و آمدیم، و شرایط به گونه ای شد که نتوانستیم هم  بازگردیم. الان فرصتی دست داده است  برای انجام کاری ولو کوچک.

اینکه چگونه عواید را به دستشان برسانیم، خوشبختانه یکی از بچه های سابق  دل و جان که به ایران بازگشته، از طریق انجمن حمایت از حقوق کودک که از نهادهای غیردولتی مشغول ارایه خدمت به کودکان کار است و در کنار تأمین نیازهای اولیه آنها، بهشان موسیقی یاد می دهد، برایشان کنسرت می گذارد و خلاصه آنچه ما در خیال می پرورده ایم  او در عمل بدان مشغول است.

رساندن عواید این کنسرت به دست او و همکارانش، دست و بال آنها را برای ارایه خدمات بیشتر باز می کند. شاید چه دیدید روزی توانستیم آنها را نیز برای اجرای برنامه به تورنتو بیاوریم.

سپاسگزارم و منتظرم تا آوای “عشق، شادی، آزادی” در کنسرت شما بر دل و جانم بنشیند.

 

برای آشنایی بیشتر با علی محمد تهرانی و گروه “دل و جان” از لینک های زیر استفاده کنید:

http://songsdaily.com/blogs/songsdaily/

https://www.facebook.com/DelOJanChoir

صفحه انجمن حمایت از حقوق کودک

https://fa-ir.facebook.com/irsprc

کنسرت گروه “دل و جان” روز شنبه ۱۹اپریل ساعت ۷ تا ۹ شب در سالن مدرسه ارل هگ برگزار می شود.

Earl Haig School of Art -100 Princess Ave, North York, Toronto
Online Ticket:
http://delojan.brownpapertickets.com/