هر که دید، بُرد … هرکه ندید، باخت!
این کوتاهترین فراز فراگیریست که میتوانم دربارهی کنسرت “جمعهها … فرهاد” به رهبری امیر رهبر و با هنرنمایی ۴۵ هنرمند جوان و ۲۲ خردسال ایرانی، جمعه شب ۱۹ آگوست در سالن مرکز هنرهای نمایشی ریچموندهیل به اجرا در آمد. یک شب کاملن استثنایی (از نگاه این قلم) با یک برنامه هنری ناب، یگانه و بی بدیل برای ایرانیان تورنتو!
چرا استثنایی؟ زیرا هر چه یادها و خاطرههایم را از بیست و پنج سال پیش تا امروز کاویدم، “کنسرت”ی با جامعیت و نوآوری “جمعهها… فرهاد” که هیچ، حتّا با نیم شباهتی به آن نیز در تورنتو ندیدم… مجموعه ترانههایی سالدیده با آرایش و پیرایشی نو، در بزرگداشت ترانه خوانی مبارز، به نیت شناساندن او به نسل امروز… که بسیار موفق از آب در آمد!
در “جمعهها… فرهاد” چه اتفاقی افتاد؟… سه خواننده از نسل امروز تقریبن همهی ترانههای فرهاد مهراد، خوانندهی نسل دیروز (۱۳۸۱ – ۱۳۲۲ خورشیدی)، را همراه با همسُرایی دو گروه همسرایان نسل امروز و نسل فردا (خردسال) به گونهای بسیار شایسته و جذاب به روی صحنه آوردند و هیجان آفریدند، هیجانی که تا واپسین لحظهی اجرا حضور داشت و بر احساس حاضران میبارید! اما این ترانههای دیروزی، به سبک کنسرتهای دیگر، تنها بازخوانی نشد، و دهها آرایهی هنری و چشمگیر آنها را همراهی میکرد، و نمایش “سایهها” که شعری را تصویرسازی میکرد، یکی از آنها بود.
بر روی هم بیست ترانه از زنده یاد فرهاد، با حفظ سبک و سیاق خودش همراه با ارکستر اجرا شد. همه نوازندگان از روی نت کارشان را انجام میدادند. از سر کنجکاوی از یکی از دست اندرکاران پشت صحنه پرسیدم: “این کتاب های نت که در برابر چشم نوازندگان ورق میخورَد از چه منبعی فراهم آمده؟ از ایران تهیه شده؟”؛ و پاسخ حیرت آوری شنیدم: “همه را رهبر برنامه – آقای امیر رهبر – با گوش سپردن به نوار ترانهها نوشته و برای ارکستر تنظیم کرده!” نکتهی شگفت آوری بود. چه همت و پشتکاری! روز بعد موضوع را با خود آقای امیر رهبر در میان گذاردم، گفتند: “درسته، چون هیچ نت نوشته شده ای از کارها در دست نیست و ضبط های موجود هم اکثرا کیفیت پائینی دارند با دشواری و از راه گوش دادن، نت ها رو نوشتم و برای ارکستر تا اونجا که می شد، با حفظ امانت آقای منفردزاده، تنظیمها رو نوشتم. چند کار رو هم به اجبار با تنظیم های خودم اجرا کردیم…”
“جمعهها… فرهاد” نُه ماه وقت خورده! انگیزه؟ …. جز عشق چه میتواند باشد. کاری که عاشقانه نباشد چنین محصولی به بار نمیآورد… محال است! رهبر پروژه، همهی موفقیت آن را مدیون عشق، همکاری، همدلی، و کار همراه با دلسوزی گروهها و هنرمندان و یاران پشت و روی صحنه میداند.
“جمعهها… فرهاد” ویژگیهایی داشت که آن را شایسته ی صفت “بی بدیل” میسازد:
برای نخستین بار شاهد بودیم که یک برنامهی فرهنگی ایرانی در ساعت مقرر آغاز شد و بی وقفه و بی هیچگونه آشفتگی پیش رفت!
راوی برنامه و زندگی فرهاد کارش را با مهارتی کم نظیر و شیرین و بیانی شیوا انجام داد، بدانگونه که حتا لحظهای هم کسالت آور نشد.
نظم، ناگسستگی، یکپارچگی، و هماهنگی اجزای برنامه چشمگیر بود. کار سادهای نیست که شما ۶۷ نفر خُرد و کلان را در گذر ۳ ساعت در لحظههای معین روی صحنه بیاورید که نقشهای کوچک و بزرگ اما با اهمیت یکسانی را اجرا کنند بی آن که گسست یا خللی در یکپارچگی و هماهنگی و موزونی کل برنامه وارد شود. آشکارست که چنین محصولی خون دل و زحمت بسیار برده است.
یک “ساعت” را پیش رویتان مجسم کنید. ظاهری ساده و زیبا دارد و عقربه های سه گانه اش با سرعت های متفاوت ولی آهنگین و موزون می چرخند و وقت را نمایش میدهند، اما در پشت جلوهی ظاهری آن، ده ها جزء خرد و بزرگ، از پیچ و چرخ دنده و فنرگرفته تا کوارتز و سیم و … هر یک کاری جزیی و ساده یا دشوار ولی با دقت و به موقع انجام میدهند که حاصل جمع کار دسته جمعی آنها می شود وقت درست… و وای که یک جزء کارش را درست انجام ندهد و کل کار غلط از آب درآید – میتواند فاجعه آفرین شود.
“جمعهها… فرهاد” با ۶۷ نفر روی صحنه، و نمیدانم چند نفر پشت صحنه، از دیدگاه دقت برنامه ریزی، وحدت در تلاش، و نظم اجرا و مدیریت، و نهایتن تولید عالی، به نظر این ناچیز یک شاه غزل بود!
آفرین بر همت همهی دست اندرکاران “جمعهها… فرهاد”.
با این گروه عظیم هنرمندان دست اندر کار و شمار بسیار بالای پشتیبانان مالی و قلمی و قدمی، این برنامه (اسمش را بگذارید “کنسرت”(، چه می خواست بگوید و چه پیامی به ما بدهد؟
شبی بود به حقیقت استثنایی، هنر ناب، مدیریت بی نظیر، همدلی یاران و یکپارچه بودن برنامه و از همه مهم تر معرفی هنرمندی که جاودانه است به نسل جوان تر . دست یکایک دست اندرکاران را می بوسم و آرزوی موفقیت برای آقای رهبر و یارانشان دارم.
عکس ها: مهرداد توکلیان