سخنرانی دکتر مهرداد درویش پور در خانه فرهنگ استکهلم
روز سه شنبه ۸ آپریل مهرداد درویش پور، پژوهشگر جنسیت و مهاجرت و استاد دانشگاه در سوئد درباره پژوهش جدید خود درباره مردانگی، برابری و مهاجرت در محل خانه فرهنگ شهر استکهلم سخنرانی کرد. این برنامه بخشی از کنفرانس دو روزه نهاد سوئدی به نام “خانه، درمان و مسکن” بود.
مهرداد درویش پور در آغاز سخنرانی خود گفت: “واژه مهاجر و یا “مرد مهاجر” و یا “خانواده مهاجر” تنها یک سازه اجتماعی است که می کوشد گروهی از مردم را به اعتبار خارجی تبار بودنشان، “مسئله دار” معرفی کند. در واقع استفاده از واژه “مهاجر” خیلی به قصد روشن ساختن پروسه مهاجرت صورت نمی گیرد، بلکه بیشتر واژه تحقیرآمیزی است که به قصد جاودانه ساختن جدایی “ما” از “آنها” صورت می گیرد. در دنیای واقعی مهاجر کسی است که به قصد زندگی از جایی به جای دیگر به قصد زندگی مهاجرت کرده است و زمانی که اجازه اقامت خود را دریافت می کند، به مهاجرت خود پایان داده و به شهروند تازه واردی بدل می شود، اما در افکار عمومی گویی مهاجرت یک پدیده جاودانه است که نه تنها هرگز پایان نمی پذیرد و فرد مهاجرتبار هرگز از این برچسب خلاص نمی شود، بلکه فرزندان او نیز به عنوان “نسل دوم مهاجر” خوانده می شوند! حال آن که آنان زاده همان سرزمین هستند و از جایی مهاجرت نکرده اند”.
وی اضافه کرد:«کسی به مهاجری که از نروژ و دانمارک مهاجرت می کند “مهاجر” نمی گوید و گویی “مهاجر” رنگ نژادی به خود گرفته است و بیشتر شامل رنگین پوستان و غیر سفیدپوستان می شود. جالب اینجاست که اگر مهاجر رنگین پوستی نیز نظیر بسیاری از قهرمانان ورزشی موجب افتخار کشور باشد، از زمره قهرمانان ملی کشور به شمار می رود و دیگر کسی به او مهاجر نمی گوید. اما اگر همان فرد به بزهکاری روی بیاورد، بلافاصله تبار خارجی او برجسته می شود! یعنی این که “ما” هنجار، خوب، برابری طلب، درستکار و… هستیم، اما “آنها” متفاوت، مشکل و مساله سازند. بنابراین در سازه اجتماعی از واژه “مهاجر” معمولا گروهی همگن از افرادی با فرهنگ متفاوت و اعتبار پائین اجتماعی مد نظر هستند که یا مشکل سازند، یا تهدیدی برای جامعه اند و یا افراد بیچاره و ضعیف و قربانی هستند که باید به آنان یاری رساند».
این پژوهشگر جنسیت و مهاجرت در ادامه صحبت های خود با اشاره به پیشداوری های خرد کننده به ویژه درباره مردان مهاجر گفت: «این پیشداوری ها باعث می شود اغلب آنان به عنوان تهدیدی برای جامعه، نماد بارز کجروی اجتماعی و یکسره سرکوبگر زنان معرفی شوند. در چنین شرایطی سوئد به عنوان جامعه ای مبتنی بر برابری زن و مرد و مردان سوئدی، برابری خواه و هنجارمند معرفی می شوند، در حالیکه “آن مردان دیگر” ـ یعنی مردان مهاجر تبارـ پدرسالار و “کجرو” شناخته می شوند. حال آنکه نه همه مردان سوئدی برابری طلبند و نه همه مردان مهاجرتبار، پدرسالارند. به عنوان نمونه بیشترین میزان بروز خشونت علیه زنان در سوئد در خانواده هایی است که در آن مردان سوئدی تبارند و زنان از آسیای جنوب شرقی آمده اند. در هر دو گروه مردان سوئدی تبار و مهاجر تبار تنوع بسیاری از افراد برابری طلب و پدرسالار به چشم می خورد و اصولا موقعیت طبقاتی، سن، مدت زمان مهاجرت، گرایش جنسی و پیشینه تربیتی فرد، به مراتب بیشتر از تعلق قومی توضیح دهنده رفتار و نگرش بسیار متفاوت در افراد است».
درویش پور در بخش دیگری از صحبت های خود به این مساله پرداخت که چگونه مهاجرت به کشوری دیگر می تواند پیامدهای متضاد برای بسیاری از مردان در بر داشته باشد. برای گروهی از مردان، مهاجرت امکانات و شرایط بهتری برای تحرک طبقاتی به سوی بالا از طریق تحصیل یا ارتقای شغلی ایجاد کرده، اما برای بسیاری از مردان، مهاجرت به معنای از دست دادن قدرت و تحرک طبقاتی به پائین بوده است. بسیاری از مردان موقعیت و اعتبار پیشین خود در سرزمین مادری را از دست داده اند و در جامعه جدید بیکار شده و یا به حاشیه رانده شده اند. این به معنای از دست دادن قدرت و منزلت اجتماعی است که می تواند خطر تقویت گرایشات پدرسالاری برای حفظ “هویت مردانه” را در آنان تقویت کند.
او دراین باره توضیح داد: «علاوه بر تحرک طبقاتی به پائین، خود مهاجرت نیز به تجربه کردن تبعیض نژادی برای مردانی که پیش تر خود را هنجار جامعه می دیدند، منجر شده و حتی می توان مدعی شد که مردان از تبعیض نژادی بیشتر رنج می برند. نه تنها از این رو که آنان نخستین باری است که طعم “آن دیگری” بودن را تجربه کرده و شوک ناشی از تبعیض نژادی در مردان بیش تر از زنان مهاجرتبار است بلکه نظر جامعه اکثریت نیز به مردان مهاجر منفی تر از زنان مهاجر است. از این رو هم شکاف طبقاتی و هم تبعیض، زهری علیه برابری طلبی هستند که می توانند الگوهای سنتی مردانگی را تقویت کند».
درویش پور همچنین به تغییرات فاحش در روابط قدرت بین مردان و زنان و والدین و کودکان در بسیاری از خانواده های مهاجر اشاره کرد. به گفته او بسیاری از زنان پس از مهاجرت از امکانات و حقوق جدیدی برخوردار می شوند، در حالی که مردان امتیازات پیشین خود را از دست داده اند. از آن جا که زنان خواسته ها و توقعات جدیدی پیش رو قرار می دهند، بسیاری از مردانی که به دلیل از دست دادن قدرت پیشین خود در روابط جنسیتی، قادر به تطبیق با شرایط جدید نیستند، به سمت تقویت ارزش های پدرسالارانه متمایل می شوند. آنان به عنوان پدر نیز از نفوذ و قدرت پیشین بر فرزندان خود برخوردار نیستند. این از دست دادن قدرت در حوزه های طبقاتی، قومی و جنسیتی، زمینه ی رشد مردانگی نوستالژیک و اتوریته گرا و بروز خشونت در میان مردان را می تواند افزایش دهد؛ مردانی که به عنوان مرد، پدر و یا شوهر در پی حفظ هویت “مردانگی” خود و اعمال سلطه اند، اما از نفوذ گذشته برخوردار نیستند.
این محقق جنسیت و قومیت با تاکید بر اینکه طول اقامت در جامعه جدید به خودی خود به تغییر نگرش برابری خواهانه مردان نمی انجامد و این مساله بیش از هر چیز به تغییر موقعیت اقتصادی و اجتماعی آنان بستگی دارد گفت:«بسیاری از جوانان نسل دوم مهاجر نیز علی رغم شرایط بهتری که با آن روبرویند، به دلیل حاشیه نشینی، تبعیض و نداشتن الگوی جدیدی از مردانگی می توانند همچون پدران خود عمل کرده و مانند پاره ای از آنان مذهبی تر، محافظه کارتر و پدرسالارتر شوند».
با این همه درویش پور از وجود گروه مردان برابری طلب در میان مهاجران سخن گفت و افزود: «جامعه جدید برای کسانی که تحرک طبقاتی رو به بالایی داشته و پیشتر نیز از زمینه های برابری طلبی، مدرن، سکولار و تحصیل کرده تری برخوردار بوده اند، شرایط بهتری برای رشد اندیشه های برابری طلبانه ایجاد کرده است. بسیاری از این افراد در کشور خود به دلیل طرز تلقی و زندگی متفاوت در نوعی “تبعید درونی” به سر برده یا توسط ارزش های حاکم پس زده شده اند. آنان با مهاجرت به غرب، در واقع به سرزمین “خود” آمده اند که به رغم تجربه تبعیض نژادی با ارزش های حاکم بر آن احساس نزدیکی بیشتری می کنند».
وی در پایان بر سه نوع رویکرد در برخورد به بحران “مردانگی” تاکید کرد که در میان مهاجران نیز نمایان است. ۱ـ نگاه نوستالژیک، قهقرایی و منفی به تغییر رل جنسیتی و نگرانی از “فمینیستی شدن” جامعه که به تشدید نگاه محافظه کارانه پدرسالار در این گروه انجامیده است. این گروه در میان مردان امریکایی، سوئدی و دیگر کشورهای غربی نیز بسیارند ۲ـ گروه مردان آلترناتیو، برابری طلب و فمینیست، که با این تغییرات خود را وفق داده و بیشتر الگوی های جدیدتری از مردانگی را به نمایش می گذارند. این الگوها نه بر خشونت ورزی و اتوریته طلبی، بلکه احترام، دوستی و برابری استوار هستند. حتی پاره ای از این مردان خود فمینیست های فعالی هستند که در شبکه های مردان علیه خشونت و دیگر حوزه ها فعالانه علیه مردسالاری مبارزه می کنند. ۳ـ گروه مردان “ناپایدار” و اهل مذاکره که گرچه در مقایسه با گذشته نظر مساعدتری به برابری داشته و در کار خانگی و نگهداری از کودکان فعال ترند، اما همچنان قادر به تطبیق خود با رل تغییر یافته زنان نیستند و گاهی به پیش و گاه به پس می روند. این گروه همواره در کشمکشی از تلاش برای تغییر رفتار خود و ناکافی یافتن این رفتار و حتی واکنش منفی نسبت به میزان رشد این تغییرات در نوسانند. به گفته درویش پور هر سه گروه در میان مردان مهاجرتبار نیز به چشم می خورند، اما در تحقیقات او گروه کوچکتری از مردان مهاجر برابری طلب بوده و گروه مردان نوستالژیک به مراتب گسترده تر بوده اند. گروه اصلی شامل مردانی هستند که در دسته سوم قرار می گیرند.
این استاد دانشگاه همچنین واکنش مردان مهاجر به از دست دادن قدرت پیشین خود را متفاوت دانست و گفت:« اما تصویر رسانه ها و پیشداوری ها در مورد مردان خارجی نیز در این رویکردها موثر است. هر چه این مردان پس از مهاجرت با تغییرات مثبت تری در موقعیت طبقاتی خود روبرو شوند، احتمال برخورد مثبت تر آنان به برابری بیشتر است. با اینهمه میزان افزایش قدرت زنان عامل اصلی در وادار ساختن مردان به تطبیق خود با امر برابری است. از این رو اتخاذ سیاستی که با کاهش شکاف طبقاتی و بهبود موقعیت اقتصادی، رویارویی فعال با تبعیض قومی، بهبود موقعیت زنان و افزایش حقوق کودکان همراه باشد، پایه گسترش برابری طلبی و تغییر الگوهای مردانگی سنتی و افزایش الگوی “مرد نوین” خواهد بود».