بخش سوم و پایانی
٣- حفظ حاکمیت و استقلال کشور به مثابه بالاترین ارزش: حاکمیت دولت را غالبا به صورت قدرت مافوق قدرت عالی مطلق و غیر مشروط تعبیر نمودهاند. البته حاکمیت مطلق به ویژه در عصر جدید وجود خارجی ندارد چرا که دولتها دیگر نمیتوانند تمامی امور شهروندان را تحت کنترل خود نگه دارند. از طرف دیگر منافع دولتها اقتضا میکند که آنها بخشی از حاکمیت خود را به نهادهای فرادولتی واگذار کنند. در عصر جدید حاکمیت، یک بعد خارجی نیز به خود گرفته است که همان بحث شناسایی حاکمیت میباشد؛ یعنی صرف تحقق قابلیت های داخلی کافی نیست، بلکه شناسایی جامعه بینالملل نیز لازم است. با این حال از منظر رئالیستی دولت ها بازیگران اصلی عرصه روابط بینالملل هستند و در رقابت آنها با همدیگر بقای آنها، عالیترین هدف آنهاست، بنابراین حاکمیت و استقلال بالاترین ارزش مورد توجه دولتهاست. در نظام بینالملل آنارشیک هیچ قدرت فائقهای وجود ندارد که بقای دولت – ملتها را تضمین نماید و هر کشوری نیز باید تمام تلاش خود را در راستای حفظ حاکمیت و استقلال خود که بقایش با آن تعریف میگردد به کار گیرد.
ابعاد درک موسع از مفهوم امنیت بینالملل با ورود به عصر جهانی شدن طی دهههای اخیر امنیت بینالملل تدریجا مفهوم وستفالیایی خود را از دست میدهد و مفهومی پساوستفالیایی جایگزین آن میگردد. تقریبا تا پایان دوره جنگ سرد دیدگاه سنتی و تقلیل گرایی رئالیستی، دیدگاه غالب تعریف کننده امنیت بینالملل بود اما با پایان جنگ سرد و تشدید فرآیند جهانی شدن، ارزشهای امنیتی نیز پیچیده و متکثر گشتهاند. در دیدگاه جدید بازیگران فروملی و فراملی نیز منشا تهدیدات میباشند؛ در مقصد تهدیدات نه صرفا دولتها بلکه بازیگران غیر دولتی نیز مورد توجه قرار میگیرند؛ امنیت بازیگران چنان به همدیگر گره میخورد که برخی از اصطلاحاتی چون امنیت جهانی یا امنیت بشری به جای امنیت بینالملل استفاده میکنند. حتی امنیت طبیعت و محیط زیست نیز حائز اهمیت میشود؛ ماهیت تهدیدات نه تنها نظامی بلکه، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حتی زیست محیطی است. از شاخصهای متعدد تهدید میتوان به مهاجرتهای بیرویه، مواد مخدر، شیوع بیماریهای مسری، گازهای گلخانهای، سلاح های کشتار جمعی، جرم و جنایت و تروریسم اشاره نمود. پاسخ ها فقط نظامی نیستند؛ می تواند پاسخ های متعددی برای تامین امنیت بازیگران و به طور کلی امنیت بینالملی در مفهوم جدید در نظر گرفته شود. در عرصه جهانی شدن ارزش هایی چون حقوق و نیازهای اساسی بشر و حفاظت از محیط زیست نیز اهمیت پیدا میکنند.
ب: دیدگاه مکاتب جدید به نظام بین الملل
مکتب نهادگرایی لیبرال و وابستگی متقابل:
در پایان قرن بیستم ما به وضوح شاهد پایان جنگ سرد، انحلال نظام دو قطبی، سقوط کمونیسم و تغییر بازیگران اصلی روابط بینالمللی بودیم.
به اعتقاد رابرت ماندل از دیدگاه مفهومی، دگرگونی مزبور سه مرحله داشته است: تحدید حاکمیت ملی، افزایش وابستگی متقابل جهانی و بالاخره فزونی کشمکش های بینظم و هرج و مرج گونه، این طبقه بندی بدان معنی نیست که وقایع مزبور در همه جای جهان به یک اندازه توزیع شدهاند زیرا بدون تردید تغییرات جدید در مناطق مختلف با شدت و ضعف متفاوتی بروز نمودهاند. از میان مکاتب مختلفی که در این راستا نظریه پردازی کردهاند، نهادگرایی لیبرال و به ویژه وابستگی متقابل برجستهتر میباشند. وابستگی متقابل در ابعاد مختلفی قابل بررسی است که یکی از آنها وابستگی متقابل امنیتی است. در نظام مبتنی بر وابستگی متقابل، دولتها برجستگی سابق خود را از دست میدهند. وابستگی متقابل، بازیگران را زنجیروار به همدیگر متصل نموده است. بر همین اساس منشا تهدیدات نیز صرفا دولتها نیستند. در نگاه موسع به منشا تهدیدات، شاخص های متعددی مورد توجه قرار میگیرند که مهمترین آنها عبارتند از:
الف: با توجه به این که امنیت در مفهوم جدید ماهیت چند گانهای دارد، افراد نیز به تبع داشتن نقش ها و مناصب مختلف هر یک به نوعی مسئول حفظ امنیت جهان میباشند. برای مثال کشاورزی که بدون رویههای قانونی به کشت بیرویه مواد مخدر اقدام میکند به نوعی باعث اختلال در امنیت جهان میشود.
ب: گروه های فروملی با توجه با ماهیتی که دارند در قبال امنیت جهان مسئولند. گروه های فروملی قالب های مختلفی دارند. احزاب و گروه های تروریستی، باندهای قاچاق مواد مخدر و باندهای قاچاق دارو از جمله آنها میباشند. گروهی که هدف آن ترویج افکار تروریستی باشد هر توجیهی که داشته باشد یک گروه ضد امنیتی تلقی میشود. اقدامات هر یک از این گروهها در جهان امروز به راحتی میتواند امنیت جهان را تحت تاثیر قرار دهد.
ج: دولتها صرفا در بعد نظامی بررسی نمیشوند. دولتی ممکن است مسئول عقبماندگی کشورش باشد؛ یا این که از گروه های تروریستی خاص حمایت نماید؛ یا این که مسئول بیعدالتی فاحش در کشورش باشد یا این که مثل برخی قدرتها به مداخله مسلحانه بیرویه در امور داخلی کشورهای دیگر اقدام نماید. امروزه هر یک از این موارد منبع تهدیدات امنیت جهان تلقی میشوند . بنابراین دولت که در نگرش سنتی مسئول اولیه حفظ امنیت شهروندان تلقی میشد در نگرش جدید ممکن است خود تهدیدی نه تنها برای بازیگران خارجی بلکه برای شهروندان خود باشد.
د: بازیگران فراملی: از این بازیگران نیز میتوان به سازمان های فراملی تروریستی، باندهای فراملی قاچاق انسان، باندهای فراملی قاچاق مواد مخدر، باندهای فراملی قاچاق دارو، شرکت های چند ملیتیای که خواسته یا ناخواسته با اقدامات خود امنیت جهان را به خطر میاندازند و … اشاره نمود که در جهان امروز گسترش قابل توجهی یافتهاند. شرکت های چند ملیتی ممکن است مسئول اولیه بیعدالتی اقتصادی یا توسعه نیافتگی بخش هایی از جهان یا مسئول اولیه آلودگی محیط زیست بشری قلمداد شوند. سازمان ملل متحد و در راس آن شورای امنیت که به منظور حفظ صلح و امنیت بینالمللی تشکیل شده است اگر در نقش توجیهگر اقدامات تجاوز کارانه قدرت های بزرگ عمل کنند ممکن است خود منشا تهدید باشند. بنابراین در یک چنین عرصهای لازم است بازیگری که به نوعی خود را مسئول حفظ امنیت بینالملل میدانند با دقت و موشکافی بسیار عمل کنند، زیرا هر اقدام نسنجیدهای ممکن است باعث ظهور یک چالش امنیتی جدید شود. اقدامات قدرت های اقتصادی جهان در قالب سازمان هایی چون سازمان تجارت جهانی ممکن است به بیعدالتی بینالمللی و فقر کشورهای دیگر دامن زده و زمینه را برای خیزش جنبش های تروریستی یا بروز جنگ های داخلی یا بین المللی فراهم نماید.
٢ ـ ماهیت پیچیده تهدیدات و پاسخ ها: باری بوزان تهدیدات امنیتی را در پنج بعد مورد بررسی قرار داده است. این ابعاد را میتوان بدین شکل توضیح داد:
الف) تهدیدات سیاسی: تهدیدات سیاسی در سطح داخلی به مسائلی چون فقدان دموکراسی و بیثباتی حکومت ها اشاره دارد، اما در سطح بینالمللی ساختار آنارشیک نظام بینالملل ایجادکننده تهدیدات تلقی میشود. به نظر میرسد این تهدیدات در ساختارهای سلسله مراتبی برجستهتر باشند. با توجه به نبود اقتدار فائقه مرکزی، قدرت هژمون به منظور پیگیری منافع خود با انحاء مختلف در امور داخلی کشورهای دیگر دخالت میکند. این دخالت نیز نظام بینالمللی را بحرانی میسازد. مسئله دیگری که بیشتر بعد نرم افزاری دارد و عمدتا در قالب پروسه جهانی شدن مطرح است، اضمحلال و سرکوب فرهنگ هاست که از جانب قدرتها اعمال میگردد. عدم توجه ابرقدرتها به رویههای قانونی و زیر پا گذاشتن حقوق بینالملل نیز نمونهای دیگر از این تهدیدات است. حال ممکن است چنین اقداماتی نیز تحت توجیهات امنیتی به عمل آید.
ب) تهدیدات اقتصادی: فقر و توسعه نیافتگی مهمترین چالش های اقتصادی میباشند که ممکن است ناشی از سوءمدیریت نظام سیاسی داخلی باشند یا این که از تخصیص ناعادلانه ثروت جهان در سطح بینالمللی نشأت بگیرند. نظریه پردازانی چون آندره گوندر فرانک و یا امانوئل والرشتاین معتقدند که ساختار نظام بینالملل که قدرت های اقتصادی برتر جهان طراح اصلی آن بودهاند، به شکلی میباشد که در آن مرکز به صورت مستمر، پیرامون را استثمار میکند. آنها پدیدههایی چون شرکت های چند ملیتی را نیز نمایندگان استعمار جدید میدانند که نیروی کار، منابع و بازار کشورهای پیرامونی را به انحصار خود درآورده و استثمار مینمایند.
ج) تهدیدات اجتماعی: تهدیدات اجتماعی و فرهنگی عمدتا ریشه در تهدیدات اقتصادی دارند و از طرف دیگر نیز با تهدیدات سیاسی مرتبطند. معضلاتی چون مهاجرت های بیرویه غیر قانونی، بیسوادی، مواد مخدر، جرم و جنایت و بزهکاری، فساد و … چالش های هستند که هر چند توجه کمتری بدانها شده است، اما پتانسیلی قوی برای رشد دارند. اکثر این بحران ها ریشه اقتصادی، یا سیاسی دارند و میتوانند به صورت تهدیدات سیاسی و اقتصادی تاثیر بگذارند.
د) تهدیدات نظامی: در گفتار پیشین به تهدیدات نظامی اشاره گردید. مداخلات نظامی و اقدامات تجاوزکارانه بارزترین مصادیق تهدیدات نظامی هستند. اما مسئلهای که در دهههای اخیر توجه بسیاری را به خود جلب نموده، تکثیر بیرویه انواع سلاحهای کشتار جمعی است که روز به روز بر پیچیدگی کیفیت تکنولوژیکی آنها افزوده میشود. به ویژه اگر این سلاحها در دست دولت های مستبد یا گروه های تروریستی قرار گیرند، شدت تهدیدات آنها بسیار بالاتر میرود.
د) تهدیدات زیست محیطی: این تهدیدات به معضلاتی چون سوراخ شدن لایه اوزن، گرم شدن تدریجی کره زمین، از بین رفتن تدریجی جنگلها، خشک شدن رودخانهها، آلودگی آب رودخانهها و دریاها به مواد شیمیایی، خشکسالی ها و … اشاره دارد که در بروز بسیاری از آنها خود انسانها به صورت مستقیم یا غیر مستقیم نقش داشته است.
کلیه تهدیدات فوق الذکر با هم در تعامل بوده و بر هم تاثیر میگذارند بنابراین در مدیریت این تهدیدات و رفع آنها نیز نباید به یکی از آنها محدود شویم. به مقتضای ماهیت هر تهدیدی باید پاسخی متناسب انتخاب نماییم. در این راستا سیاست گذاریها نیز باید در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی و زیست محیطی تعریف شوند. نکتهای که همه محققان روی آن تاکید دارند این است که اقدام انفرادی در رفع تهدیداتی که بعد جهانی دارند، چندان ثمربخش نخواهد بود. رفع معضلات جهانی نیازمند همکاریهای جهانی است. امنیت جهانی مستلزم اقداماتی فراتر از مرزهای دولتهاست. امروز صیانت از انسانها به درون حاکمیتها محدود نمیگردد بنابراین هیچ نهاد یا گروهی نمیتواند در قبال ناامنی دیگران بیتفاوت باشد. جهانی شدن کلیه بازیگران را به صورت پیکرهای در آورده است که هیچ یک نمیتواند خود را تافته جدا بافته فرض کند. هر بازیگری (حتی فرد انسانی) که میتواند منشا تهدید باشد بر همین اساس مسئول حفظ امنیت جهان میباشد. بدین ترتیب جهانی شدن، جهانیان را به مسئولیت جهانی برای حفظ امنیت ملزم میسازد. همکاری جهانی در چارچوب نهادهای بینالمللی عنصر بسیار مهمی در تامین و حفظ امنیت بینالملل میباشد چنانچه در گفتار پیشین اشاره گردید رئالیستها به موفقیت چنین نهادهایی خوش بین نیستند.
آنها امنیت بینالملل را بر مبنای ساختار قدرت تحلیل میکنند و برآنند که امنیت بینالملل در نتیجه مهار متقابل قدرتها حاصل میشود. این در حالی است که نهادگرایان لیبرال (شامل کارکردگرایان، نوکارکردگرایان و طرفداران وابستگی متقابل) و نیز نهادگرایان نولیبرال معتقدند که همکاری اساسا در چارچوب همکاری بازیگران حول نهادهای بینالمللی صورت میگیرد. نهادهای بینالمللی روابط و همکاری های بازیگران را تنظیم و در عین حال شفاف میسازند. این نهادها میتوانند با تنظیم مسئولیت بازیگران در تامین امنیت بینالملل نقش موثری ایفا نمایند که باعث ایجاد دیدگاه متکثر در نظام بین الملل شده است، نگرش های موسع به امنیت بین الملل، این ارزشها را متکثر میبیند و نگاه تک بعدی به آنها را نارسا میداند. در چارچوب مزبور ارزش ها از مسائل متعددی چون حقوق و نیازهای اساسی بشر در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و زیست محیطی تشکیل میشوند به طوری که این ارزش ها در تعامل با یکدیگر و وابسته به همدیگر میباشند. در این چارچوب شاخص هایی چون مشارکت سیاسی، ثبات سیاسی، استقلال، رشد اقتصادی، توسعه یافتگی، رفع فساد و تبعیض های ناروا، دانش اندوزی و رفع بیسوادی، سلامت جسمی و روحی انسانها، سلامت محیط زیست بشری و … ارزش های متکثر امنیتی را در برمیگیرند بنابراین جهانی شدن به معنی یکدست شدن نیست. به عنوان مثال حتی رستوران مک دونالد نیز در هر کشوری که شعبه میزند نمیتواند ارزش های حاکم بر آن کشور را نادیده بگیرد. بنابراین در یک کشور اسلامی رستوران مک دونالد ناگزیر است مقررات مربوط به ذبح اسلامی را رعایت نماید. از این روی جهانی شدن به قول رابرتسون میدانی است که در آن جریان های جهانی و محلی با هم تعامل دارند. از طرف دیگر اقدام تروریستها از ظهور بازیگرانی حکایت دارد که به راحتی میتوانند موجودیت قدرتمندترین دولتهای جهان (امریکا) را در معرض تهدید قرار دهند و اصولا قدرت بازیگران جدید نیز تا حد زیادی متاثر از جهانی شدن است چرا که سلاح های مخرب در دسترس آنها و نیز قدرت سازماندهی فراملی آنها نمیتوانند خارج از حوزه جهانی شدن تعریف شوند.
امروزه دو دیگاه کلی وجود دارد از جمله دیدگاهی که همچنان روی محوریت مفاهیم وستفالیایی تاکید دارند. برای مثال پس از فروپاشی اتحاد شوروی نورئالیست هایی چون والتز و میرشایمر آینده امنیت جهان را نگران کننده دیدهاند. از آنجا که بازدارندگی متقابل هستهای بین ایالات متحده و اتحاد شوروی سطح بالای ثبات بینالمللی در دوره پس از جنگ جهانی دوم را تبیین میکرد پایان نظام دو قطبی میتواند سایه شومی را بر آینده امنیت بینالمللی بگستراند. نظر به این که هیچ جایگزینی روشنی برای اتحاد شوروی وجود ندارد که بتواند موازنه قدرت استراتژیک سابق را بازگرداند جهان در حال ورود به عصر جدید و در عین حال خطرناکی از عدم قطعیت است .این در حالی است که در همین مقطع در کنار نگرش های بدبینانه مزبور، طیف متعددی از تئوریسین های روابط بینالمللی وجود دارد که به آینده جهان خوشبین میباشند. لیبرال هایی چون فوکویاما پس از فروپاشی اتحاد شوروی بر آن بودهاند که از آنجا که با شکست کمونیسم زمینه برای گسترش دموکراسی ها بهتر فراهم گردیده است پس آینده امنیتی جهان امیدوار کننده است چرا که دموکراسیها هرگز با یکدیگر نمیجنگند. از این رو با گذشت زمان شاهد گسترش همکاری میان بازیگران مختلف به ویژه دولت ها خواهیم بود و جهان آینده با صلح و ثبات همراه خواهد بود. البته حادثه ١١ سپتامبر با برجسته کردن جو جنگی در نظام بینالملل تا حدی در راستای افکار نورئالیست ها عمل کرد، اما با همه این احوال جهانی که امروزه در آن زندگی میکنیم به خاطر داشتن ویژگی های منحصر به فردی چون بحران جدی در محیط زیست، انباشت سلاح های کشتار جمعی توسط برخی دولتها و … نیازمند همکاری جدی بازیگران به ویژه دولتها در جهت رفع چالش های امنیتی است. صلح منفی دوران وستفالیایی امروزه جوابگو نیست، بلکه جهان امروز نیازمند صلح مثبت است. صلح مثبت مستلزم تحقق عدالت اجتماعی از طریق فراهم سازی فرصتهای حتی الامکان برابر، توزیع عادلانه و منصفانه قدرت و منابع، حمایت برابر و اجرای کامل قانون حامی عدالت اجتماعی است. صلح مثبت صلح نهادینهای است که در آن احتمال بروز تنش و جنگ به پایینترین حد ممکن میرسد.
اصلاح طلبی دوم و راه پیشرو:
در دوره اول اصلاح طلبی با توجه به تجربه ۸ سال ریاست جمهوری آقای خاتمی و همچنین عملکرد اصول گرایان به ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد اساسا شناخت بهتری از مشکلات جامعه آشکار ساختند. در نتیجه در دوره دوم، اصلاح طلبان بهتر می توانند رابطه خود را با جهان غرب (اروپا و امریکا) و همچنین با جهان شرق (روسیه وچین) تعریف کنند. به عنوان مثال می توانند از موازنه مثبت استفاده کنند یعنی هم از غرب امتیاز بگیرند و هم از شرق و منافع کشور را حفظ کرده و منافع بیشتری راکسب کنند.
در بعد دیپلماسی عمومی می توانند با نهادهای مختلف بین المللی رابطه ایجاد کنند و فرهنگ کشور را به جهانیان معرفی نمایند و همچنین با کاهش جو امنیتی در کشور و دادن مجوز به آژانس های مسافرتی برای ایجاد تورهای سیاحتی و زیارتی به کشور ایران می توانند فرهنگ و تمدن کشورمان را به صورت صلح آمیز به جهانیان معرفی کند و دیدگاه منفی که نسبت به کشور ما وجود دارد کمرنگ کنند، همان کاری را که کشورهای اسلامی پیشرو در حال انجام آن هستند مثل کشورهای مالزی- ترکیه- امارات(دبی) که نه تنها از طریق توریست زیر بناهای اقتصادی کشور خود را تقویت کرده و ایجاد شغل کرده اند و… بلکه فرهنگ خود (جشنها، تنوع غذایی و …) را به جهانیان معرفی کرده و اظهار داشتند که میتوان هم در زیر سایه جامعه اسلامی با جهان در رابطه بود و هم اسلام صلح جو را گسترش داد، لذا کشور ایران هم میتواند از تجربیات آن کشورها استفاده کند که با رشد توریست هم باعث تقویت و رشد صنایع غذایی، صنایع دستی، صنایع ساخت وساز و… می شود و هم نیز با برگزاری مسابقات ورزشی در سطوح مختلف ( داخلی، منطقه ای و بین المللی) میتواند باعث ایجاد و توسعه اماکن ورزشی با استانداردهای بین المللی شود و همچنین منجر به رشد ورزش و معرفی ورزشکاران در سطح جهانی گردد.
از آنجا که بحث جهان گرایی وتجارت بین المللی ایجاد شده است و دیگر استقلال دولتها به عنوان وستفالی آن مطرح نیست و از وابستگی متقابل و پساوستفالی آن بیان می شود و از آنجا که جهان کوچک شده و هر تاثیری در هر جایی از جهان حتی محیط زیست تاثیر خودش را بر نقاط دیگر جهان می گذارد دیگر نمی توان خود را جدا از جهان فرض کرد و کشورهایی که با دیدگاه سنتی خود عمل می کنند و این ضرورت را درک نکردند عملا نتوانستند به رشد قابل توجه در زمینه های مختلف برسند مثل کره شمالی در مقایسه با کره جنوبی حتی مقایسه عربستان با کشورهای اسلامی مثل مالزی- ترکیه و دبی.
در مبحث انرژی هسته ای نیز اگر ایران بخواهد از انرژی هسته ای خود با کمترین هزینه دفاع کند می بایست با جهان ارتباط خوبی را برقرار نماید تا دیدگاه های منفی نسبت به ایران کمتر شود که ایجاد شفافیت و باز شدن مرزها به ایران قدرت بیشتری می دهد تا بتواند از منافع خود به بهترین شکل ممکن دفاع نماید و میدان بازی را از جهان غرب برباید .
در بعد داخلی نیز می بایستی از کابینه قوی استفاده کند و نه تنها مشکلات اقتصادی را به حداقل تقلیل دهد بلکه می بایست در ابعاد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی به صورت مطلوب عمل کند که این امر مستلزم داشتن وزرات فرهنگ قوی، استفاده از افراد متخصص به عنوان روسای دانشگاه ها، ایجاد فضای باز برای روزنامه نگاران و دادن مجوز به روزنامه های حامی دولت و منتقد آن که با ایجاد نقدها جامعه و دولت مسیر خودش را به بهترین شکل طی کند. در بعد اقتصادی راه اندازی سازمان برنامه و بودجه و دادن استقلال بیشتر به بانک مرکزی، استفاده از وزیر کارامد و متخصص در وزارتخانه اقتصاد و دارایی و همچنین تقویت اتاق بازرگانی با منصوب کردن افراد متخصص در ایجاد بهبودی وضعیت کشور موثر است.
در واقع نهادینه شدن مدنیت در جامعه باعث ثبات جامعه خواهد شد.
حال یا جناب آقای روحانی در قالب اعتدال گرایی و اصلاح طلبی عمل کرده و موفق می شود که باور مردم را به نظام جمهوری اسلامی بازگردانده یا اینکه موفق نمی شود که در این صورت عملا به مردم و جامعه نشان خواهد داد که تکثرگرایی در کشور معنا ندارد چه در قالب اصول گرایی و چه در قالب اصلاح طلبی کاری جلو نخواهد برد که در نتیجه آن یا مردم دلسرد شده و نسبت به کنش های اجتماعی منفعل می شوند و یا اینکه مردم را در مقابله با خود می بینند که ممکن است عواقب جبران ناپذیری را برای جامعه به همراه داشته باشد.
*علی نظری نفوتی کارشناس ارشد روابط بین الملل است.