«یکی از موضوع‌هایی که همیشه انسان با آن درگیر بوده، سفر است. در واقع اگر سفر وجود نداشت، آن چه ما به آن جهان می‌گوییم و ناگزیر به آن می‌اندیشیم، برای ما وجود خارجی نداشت. به زبان دیگر، اگر سفر نبود، کارکرد حضور انسان ملموس نبود؛ ما بودیم در معنای دیگری؛ ما بودیم در وضعیت دیگری؛ ما بودیم به شکلی که آغاز و پایانش برای‌مان متصور نیست. نمی‌دانیم چه گونه و چه طور؟

«سفر، همراه است با کنش و واکنش توأم با شناخت و حافظه. آغاز سفر، نیازمند آگاهی، دانش، انتخاب و برنامه‌ریزی است، پایان سفر، همراه است با شناسایی و حافظه‌ی حاصل از  تجربه‌های آن. به بیان دیگر، سفر هدف‌مند است و در آن واقعیت کنش‌مندی نشسته است که در یک متن کنش‌مند پویا نیز وجود دارد. هر جا به جایی، چه در متن چه در بیرون از آن سفر محسوب نمی‌شود.

عباس شکری (راست) ـ منصور کوشان عباس شکری در کنار زنده یاد منصور کوشان

عباس شکری (راست) در کنار زنده یاد منصور کوشان

«یکی از سفرهای عینی، که به ما امکان تجربه و درک عینی نمی‌دهد و ما ناگزیر به شناخت آن از راه سفر ذهنی خود هستیم، تولد هر کدام از ما است. در واقع نخستین حافظه‌ی فردی ما، از سفر ناخواسته‌ی آدمی، جا به جایی، از زهدان امن مادر، به گهواره‌ی ناامن این جهان است. این تجربه‌ای است که همه‌ی ما آن را گذرانده‌ایم، اما متأسفانه خاطره‌ای از آن به یاد نداریم. بعضی از ما که کنجکاو بوده‌ایم، پرسش‌هایی داشته‌ایم و مادر، دایه، ماما یا کسی که حضور داشته است، آن لحظه‌ی نامبارک را، فریاد اعتراض ما را، برایمان بازگو کرده است. پس، از نخستین سفرمان هیچ خاطره‌ی عینی نداریم و همه‌ی عمر ناگزیر در حسرت آن می‌کوشیم تجربه‌ی همانندی به وجود بیاوریم، اما ممکن نیست. گاه به کمک تخیل، روایت‌های متنی و آگاهی‌های علمی به چه‌گونگی این نخستین سفر نزدیک می‌شویم، اما بیش از آن که به شناخت و درک کیفی آن برسیم، تنها به دریافت‌های کمی یا چه‌گونگی انجام آن آگاه می‌گردیم. چرا که هیچ تجربه‌ای همانند گذر از جهان زهدان مادر به جهان خاکی برابر نیست. شاید تنها تجربه‌ی همانند با آن، گذر از این جهانِ زندگی، به آن جهانِ مرگ باشد که باز هیچ کدام از ما تجربه‌ای از آن نداریم. آن چه از سفر به جهان بعد از مرگ می‌شناسیم، باز تنها سفر ذهنی است. آن هم سفری ذهنی، بدون جایگزین کردن تمامی عنصرهای آن به عنصرهای یک سفر عینی در درازای زندگی‌مان از تولد تا مرگ.

«همان گونه که از تجربه‌ی سفر از زهدان مادر به جهان زمینی، متن‌های فراوانی در دست نیست، از سفر به جهان بعد از مرگ، یعنی جهان زیرزمینی نیز، متن‌های بسیار کمی موجود است. به بیان دیگر، در بسیاری از روایت‌های کهن چه‌گونگی تولد و مرگ انسان در چه‌گونگی روایت آفرینش کیهان و آخر زمان تنیده شده است. انگار امری به عمد راویان کهن استوره‌ها را بر آن داشته است تا از روایت مستقیم تولد و مرگ انسان بپرهیزند و کنش و واکنش پیرامون این دو را در برآمدن یا فرورفتن جهان هستی یا عنصرهای نمادین آن‌ها بنمایانند. بدون این که متنی به صراحت کنش زادن یا مرتبه‌های آن، ـ از نطفه بستن تا تولد ـ را امری قدسی و روایت‌نشدنی بنامد یا روایت آن را ناشایست (گناه) بداند، به طور غریبی از روایت مستقیم آن پرهیز شده است.

«برای کنش مرگ نیز روایت‌های صریح و دقیقی در دست نیست. نمی‌توان از طریق خوانش استوره‌های حماسی، متن‌های دینی، افسانه‌ها، یا ادبیات و هنر به شناخت درست و دقیقی از جهان بعد از مرگ رسید. متن‌هایی از این دست، پیش از آن که خواننده را به شناخت عینی یا سفر ذهنی ـ عینی از موقعیت زاده شدن یا مردن برسانند، به سفری شهودی می‌برند. به بیان دیگر، خواننده با خواندن در باره‌ی گذر از جهان زهدان مادر به جهان زندگی و از جهان زندگی به جهان مرگ، به درکی کلی بر مبنای حس و شعور و تخیل خود می‌رسد. خواننده در نهایت از ارتباطی شهودی یا سفری ذهنی، به ارتباطی پذیرفتنی یا سفری عینی می‌رسد که ممکن است با هیچ منطق و استدلالی توجیه‌پذیر نباشد. از این رو متن‌های مورد پژوهش، اثرهایی هستند که از سویی حاصل سفر ذهنی و عینی به وجودآورندگان آن‌ها است و از سوی دیگر  حاصل سفر عینی ـ ذهنی آن‌ها. متن‌هایی که از سویی سفر ذهنی ما را ممکن می‌گردانند، به ما معنای هستی‌مان را می‌شناسانند و تجربه‌ای را در اختیارمان می‌گذارند و از سوی دیگر ما را با سفر ذهنی و عینی پدیدآورندگان و هستیِ آن‌ها آشنا می‌کنند.»۱

بر اساس آنچه آمد، از یک سو سفر منصور کوشان هم عینی است و هم ذهنی و از سوی دیگر، این سفر تنها عینی است و نه ذهنی. می‌گویم این سفر عینی است و نه ذهنی، چون در واقع او از جهان زندگی به جهان مرگ سفر کرده و ما او را به طور فیزیکی نخواهیم دید، اما اگر این تعریف سفر را بپذیریم که: ” سفر، همراه است با کنش و واکنش توأم با شناخت و حافظه. آغاز سفر، نیازمند آگاهی، دانش، انتخاب و برنامه‌ریزی است، پایان سفر، همراه است با شناسایی و حافظه‌ی حاصل از  تجربه‌های آن. به بیان دیگر، سفر هدف‌مند است و در آن واقعیت کنش‌مندی نشسته است که در یک متن کنش‌مند پویا نیز وجود دارد. هر جا به جایی، چه در متن چه در بیرون از آن سفر محسوب نمی‌شود “، بنابراین، منصور کوشان در ذهن ما هست و این ماندگاری برآمد تجربه‌های شناخته شده او است در ذهن امروز و فردای نسلی که هست و خواهد آمد. ولی در مورد اول که می‌گویم سفر او هم ذهنی است و هم عینی، در واقع او از دنیای زندگی پای به دنیای مرگ گذاشته و در نظر ما غایب است، اما از سوی دیگر او از جهان  عینی به جهان ذهنی ما سفر کرده و در خانه دل و جان‌مان ساکن شده. یعنی او با گذار از راه واژه، جاده‌ی ابریشمی ساخته که متن آن واژه است و در سفری ذهنی که به هنگام خواندن آنها برای هر مخاطبی رقم می‌زند، از راه ذهن با او همراه می‌شویم و در سفرهای عینی او در حیات که همان تجربه‌ها و نوشته‌های‌اش هستند، همراه می‌شویم.

پس، او سفر کرده و نکرده. هست و نیست. این سفر هم عینی است و هم ذهنی، یا نه، تنها عینی است. انگار دارم وارد دنیای شهودی می‌شوم و از عینیت مرگ و زندگی فاصله می‌گیرم. گویا حسی غریب به من می‌گوید که او اصلن سفر نکرده. هست، اما از دید من و تو پنهان. پنهان در لابلای واژه‌هایی که برای ما به یادگار گذاشته. اما حسی دیگر که بیشتر عینی است به من می‌گوید که او سفر کرده. سفر به دنیای متن و واژه. واژه‌هایی که طی پانزده سال زندگی در تبعید اجباری، و چهل سال کار نوشتن، چشم‌اندازی دور را ساخته که باید برای شناخت آنها راهی سفری دور نیز شد. سفری به دنیای ذهنی او تا به عینیت جهان‌اش نیز نزدیک شد. جهانی که بیش از پنجاه جلد کتاب که آخرین‌اش رمان «شاهد» است،  در دو عرصه عینی و ذهنی، ما را گام به گام با خود به پس پشت کوچه‌هایی خواهند برد که منصور کوشان پیشامرگ نیز هم عینی و هم ذهنی تجربه‌شان کرده بوده است. چگونگی این تجربه را هم خودش در پاسخ یکی از دوستان در فیس‌بوک چنین توضیح می‌دهد:

«از زمانی که ناگزیر به زندگی در تبعید شده‌ام تا امروز؛ یعنی در این فاصله‌ی ۱۳ سال نامبارک، بیش از ۲۰ اثر کوتاه و بلند نوشته‌ام که بعضی از آن‌ها پیش از این منتشر شده‌اند. مثل رمان‌های “عشق‌های شیطان” و “زنان فراموش شده” (نشر آرش)، “تثلیث جادو” و “دهان خاموش” (نشر باران) یا نقد و بررسی‌هایی مانند “ایران، ایرانی و ما” (نشر آرش)، “حدیث تشنه و آب” (نشر باران)، “فراسوی متن، فراسوی شگرد” و “هستی‌شناسی شعر فارسی جلد ۱” (نشر نوروز هنر).

«از سال ۲۰۰۵ به این سو نیز تصمیم گرفتم دیگر کتابی در خارج از کشور، به دلیل پخش نامناسب و کتاب‌فروشی‌های نامطمئن منتشر نکنم. از این رو کتاب‌هایی را که فکر می‌کردم امکان انتشار در ایران را دارند، برای ناشران داخلی فرستادم که به جز “زنان فراموش شده”، بقیه در محاق سانسور ماندند و کتاب‌هایی را که امیدی به انتشار آن‌ها نداشتم، در کشوی میزم یا در فایل کامپیوتری نگه داشتم تا این که به دعوت دوستم حسین رحمت، همکاری با نشر H&S Media را پذیرفتم. چرا که دیگر مشکل پخش و بدحسابی کتابفروش وجود نداشت. هر کس در هر کجا، مگر ایران، می‌تواند به راحتی با بهایی ارزان کتاب دلخواهش را تهیه کند و نویسنده و ناشر می‌توانند روی حق التألیف و فروش اثر مطمئن باشند.

و اما چرا در میان آثار منتشر شده داستان و رمان نیست یا چرا پژوهش و … و مهم‌تر از همه، چه گونه این همه اثر و چرا …؟

«بودن در تبعید، زندگی از راه نوشتن و فروش اثر به زبان فارسی را ناممکن کرد. پس، ناگزیر من به حرفه‌ی جوانی خود بازگشتم. نوشتن نمایش‌نامه و طراحی و کارگردانی آن. به این معنا که شب‌ها به فارسی می‌اندیشیدم و می‌نوشتم و روزها با گروه بازیگران نروژی و در آغاز به کمک مترجمان، آن‌ها را به نروژی ترجمه می‌کردم. از این رو دست کم می‌بایستی سالی دو تا سه نمایشنامه می‌نوشتم یا کارگردانی می‌کردم تا بتوانم زندگی سامان یافته‌ای داشته باشم. پس از آن جا که در فاصله‌ی ۵ سال، ۵ نمایش‌نامه نوشتم و ۷ اثر را کارگردانی کردم و خسته شدم و از ترجمه‌ها هم ناراضی بودم و نوشتن داستان و رمان نیز در این میان سخت بود، به ناگزیر تصمیم گرفتم به جای کار تئاتر، فقط بنویسم. فکر کردم حاصل اجرای نمایش، خوب یا بد، تنها نصیب نروژی‌ها می‌شود، در صورتی که از نوشته، همه، به ویژه فارسی‌زبانان می‌توانند استفاده کنند. پس، چون برای نوشتن رمان نمی‌توانستم بودجه‌ای قابل توجه درخواست کنم، هر سال با تصویب یک یا دو کار پژوهشی و دریافت بودجه‌ی لازم، شب‌ها داستان و رمان نوشتم و روزها، طرح‌های پژوهشی را دنبال کردم. این شد که بعد از این چند سال، تعداد زیادی کتاب آماده‌ی انتشار ماند. البته، به جز اثرهایی که منتشر کرده‌ام، چند مجموعه‌ی داستان و دو رمان بلند نیز آماده‌ی انتشارند، که در فرصت مناسب آن‌ها را هم برای انتشار به نشر H&S Media خواهم داد.

«اگر چه در برابر دست کم هر شبانه روز ۱۰ تا ۱۶ساعت کار، نوشتن و نوشتن و خواندن و خواندن، یا روزی نهایت ۳ صفحه دست‌آورد، حجم نوشته‌های من چندان نیز رضایت‌بخش نیست، اما امیدوارم که این هموطن پاسخ لازم را دریافته باشد.»

 در کنار این پنجاه جلد کتاب نیز منصور کوشان، فصلنامه «جُنگ زمان» را در پنج سال گذشته و بدون وقفه منتشر کرده است که اکنون آخرین شماره‌ی آن که مطلب‌های آن را خودش نیز انتخاب، ویرایش و آماده کرده بود، پیش رو دارید. این سومین بار است که در بخش “پیش‌خوانی” این مجله، نام من؛ دو بار در کنار نام او و یک بار هم در شماره نوزده که سردبیر میهمان بودم، به تنهایی، آمده است. زمانی که او برنده جایزه اوسیتسکی شد، با او گفتگویی داشتم که بعدها، در «جُنگ زمان» در بخش پیش‌خوانی چاپ شد و سومی هم همین شماره است که آرزو داشتم همیشه بماند و من هم با او همکاری کنم و نه این که آخرین پیش‌خوانی فصل‌نامه «جُنگ زمان» را بنویسم.

در هر حال، به تصمیم خانواده، شماره بیست «جُنگ زمان» آخرین شماره آن است و همین جا از طرف خانواده، از همه‌ی کسانی که طی این پنج سال با منصور کوشان همراه بوده و نگذاشتند در این کار تنها باشد، سپاس‌گزاری می‌کنم و امیدوارم که در سفرهای ذهنی‌شان که بررسی اثرهای به یادگار مانده از او است، همراه باشند در سفرهای عینی‌ او به جهان ذهن.

۱)       برگرفته از کتاب سفر عینی سفر ذهنی، نشر H&S Media در لندن.

* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در اروپا است.

Abbasshokri @gmail.com