شیرکو بی کس
تداوم عشق
مینگارم با برگی
و میخوانم جنگلی را
میبینم قطرهای
و میشنوم دریایی را
بر کفنم دانهیی گندم
و خرمنی در درونم
تاری از گیسوی یار به یادگار
و عشقی در جانم
اینک
تنها
تنهای تنها مصراعی از شعر نابی در کنارم
و کردستان در جوارم
***
آوتیک ایساهاکیان
کوه آرارت
بر فراز قله باستانی آرارات
قرنها همچون ثانیههایی آمده
و گذشته اند
تندرهای بیشماری شمشیر آسا
بر تارک آن فرود آمده
و گذشته اند
دیدگان نسلهایی که از مرگ در بیم بودند
به قبله درخشانش نظر افکنده
و گذشته اند
اکنون کوته زمانی نوبت از آن توست
تو نیز بر سیمای پرشکوهش نگاهی بیفکن
و بگذر!
(از مجموعه فرستادگان روشنایی: کانون شاعران جهان، به انتخاب سید علی صالحی)