شاید برای گروهی از خوانندگان شهروند خلاف عادت به نظر بیاید که در این اوضاع آشفته ی جهان و در دورانی که جان انسان بیش از هر روزگار دیگری بی بها به نظر می آید، شهروند و سردبیرش حرف و حدیث روزنامه نگاران زندانی در ایران خودمان را مسئله مهم و اصلی هفته کنند! گمان نکنید ما در درون شهروند میان خودمان همین بحث و جدل ها را نداریم، داریم و از میان همین ها در تحریریه به توافق نظر می کنیم که موضوع جلد این هفته چه باشد و یا من در یادداشت هفته به چه موضوعی بپردازم!

این هفته هم میان دو موضوع بخت اتفاق افتادن صلح در غزه و پایان کشتار بی رحمانه ی مردم این شهر و بچه های بی گناهش، و بلایی که حکومت خامنه ای بر سر روزنامه نگاران ایران بویژه زنان می آورد، رای گیری کردیم، من به آتش بس در غزه رای دادم و می خواستم از اهمیت و ضرورت او بنویسم، رای اکثریت بر شرایط سخت زنان روزنامه نگار ایران چرخید، استدلال هم این بود که جلد دو هفته پیش شهروند به موضوع جنگ اسرائیل و حماس اختصاص یافته بود، و اگر هم غیر این بود، چاره ای غیر از اطاعت رای بیشتر تحریریه نبود، این را نوشتم که دوستان مانند من اگر رأی شان غیر این بود بر ما گله نکنند.

اما بزرگترین زندان زنان روزنامه نگار و وب نگار ایرانی، تا جایی که من دیده ام گویا ۱۰ زن روزنامه نگار و فعال رسانه ای ایرانی و دو ملیتی (شهروندان ایرانی تبار آمریکایی، آلمانی و بریتانیایی) در زندان های ایران زندانی هستند که عبارتند از:

Journalists-S

۱- یگانه صالحی

۲- ساجده عرب سرخی

۳- مرضیه رسولی

۴- ریحانه طباطیایی

۵- صبا آذر پیک

۶- مهناز محمدی

۷- رویا صابری نژاد نیکبخت

۸- فریده شاهگلی

۹- نغمه شاهسوندی شیرازی

و یک عکاس آزاد ایرانی – امریکایی که همراه شوهرش دستگیر شده و خانواده اش نمی خواهند نامش فاش شود.

دو صبا و دو مادر

Saba_Azarpeyk1

صبا آذرپیک

مادر صبا آذرپیک در درددلی در ۶۰ روزگی زندانی شدن دخترش نوشته که، حکایت ها از ستم جمهوری اسلامی بر مادران و پدران و خویشان زندانی دارد:

امروز ۶١ روز از بازداشت دختر عزیزم صبای مهربانم می گذرد، طبق معمول از اول ساعت اداری مراجعه کردیم تا شاید به لطف خدا مژده آزادی صبا رو بشنویم و کار وثیقه را انجام دهیم، متاسفانه ساعت ٩.٣٠ مسئول حراست به ما گفت چرا آمدید، برید خانه و با تماس تلفنی پیگیری کنید. نزدیک ظهر هم که برای تماس با وکیل صبا به بیرون از دادسرا رفته بودیم در زمان برگشت به داخل، نگهبان گفت: گفتند که شما رو راه ندیم، تعجب کردیم و همکارشون گفتند امروز نه، از فردا گفتند راهتون ندیم، شک کردم. احساس کردم صبا قرار نیست که آزاد بشه حتما خبری دارن که می دونند باعث ناراحتی مان می شود! من نگران سلامتی صبا هستم و بیش از یک ماه است که صبا بازجویی نشده. نمی دونم پس از ۶١ روز دعا و قرآن و قسم دادن خدا به ائمه و رسولش، به ماه رحمتش، به عید بزرگش، دیگر به چه توکل کنم، نمی دونم، شک کردم، یا قدرت را خدا می بیند و یا…..! آیا ….؟ نمی دانم اینگونه می خواهند کافران را مسلمان کنند و یا من مسلمان را کافر؟

چطور می‌توانند من را از مادرم جدا کنند

و صبا دختر کوچک ساجده عرب سرخی هم هنگام که مسئولان زندان به او اجازه ی ملاقات با مادرش را نمی دهند در گفت و گویی چنین داد دل می گوید:

هفته پیش مامان مریم روز بعد از ملاقات رفته بود که برای ما ملاقات حضوری بگیرد. بعد همه را نوشته بودند ولی امروز که رفتیم گفتند اسم صبا را خط زده اند. بعد من اینقدر گریه کردم و گفتم که اینها چطور رویشان می شود که اسم خدا را بزنند به در و پنجره و قرآن بگذارند بخواند؟ چطوری رویشان می شود که یک بچه را از مادرش جدا کردند و ملاقات حضوری نمی دهند؟ و بعد چطوری رویشان می شود که بچه خودشان را بغل کنند؟

یک کم حالم بد بود اما مامانم را که دیدم آروم شدم. قدیما می گذاشتند که حداقل در همان ملاقات کابینی بچه های مثلا اندازه من برویم پشت شیشه و مادرمان را ببینیم و سریع برگردیم. اما حتی این را هم نگذاشتند. خیلی فرق کرده و همش می خواهند اذیت کنند.

من می خواستم نقاشی برای مامان بکشم، بعد باید نقاشی را اونجا نشون می دادیم. یعنی یک دستگاهی می گرفتند که چیزی توش نباشه! آخه مگه لای کاغذ چیزی میشه قایم کرد؟!

آره، دلم خیلی تنگ شده. اما خب باید تحمل کنم، چون مامانم یک قهرمانه و به من هم گفته صبا تو هم باید مثل من قهرمان باشی.

وقتی رفتیم اونجا همین ها رو هم به اونها گفتم و من داشتم شر شر گریه می کردم و اصلا نتونستم جلوش رو بگیرم. تو همون راهرو هم من داشتم همینطور گریه می کردم. به همه اجازه ملاقات داده بودند به غیر از من.

اما من نمی دونم چرا. آخه اینها بی گناه رفتند اون تو. مامان من و خیلی زندانی های دیگه هم هستند که بی گناه رفتند. به جای اینکه برن آدمهایی که خلافکارند رو بگیرن، اومدن آدم هایی که بی گناه هستند رو گرفتند.

حالا واقعا خیلی اذیت می کنند. یعنی اینقدر من گریه کرده بودم که مامان مریم می گفت نگاه کنید ببینید بچه داره گریه می کنه، بعد شما نمی گذارید؟ همین ملاقات کابینی هم که امروز گذاشتند بریم هم به زور گذاشتن من برم.

نمی دونم، انشاءالله که عاقل بشن. هم پدربزرگم رو گرفتن، هم خاله مو گرفتن، هم مامانمو گرفتن. واسه مامان مریمم که حکم تعلیقی گذاشتند، برای خاله ام هم حکم تعلیقی دادند.

هم من، هم دختر خاله ام شبها یک خواب هایی می بینیم. مثلا من خواب دیدم که یک روز همه خانواده رو گرفتند. دختر خاله ام هم دقیقا یک خواب مثل من دیده بود. فقط یک تیکه اش فرق داشت: اینکه همه توی خونه بودند، بعد پلیس ها میان همه رو دستگیر می کنند، حتی من و محیا رو.

حالا اون که خاله شه، من که مامانمه ببین چقدر سخته… اما من باید تحمل کنم، همونطور که مامانم داره تحمل می کنه. من باید مث مامانم قهرمان باشم.

این ها دو نمونه از دهها مثالی است که این روزها دخترها و مادرها در ایران با آن روبرو هستند، و بویژه زنان روزنامه نگار که در میان ۶۵ روزنامه نگار زندانی شرایط به مراتب دشوارتری را تجربه می کنند.

در ایران زیر سلطه ی جمهوری اسلامی هر وقت حکومت در برابر نیروها و یا کشورهای خارجی کرنش می کند و یا مجبور به امتیاز دادن می گردد، برای جبران شکست های خود عرصه بر نیروهای مردمی و بویژه زندانیان سیاسی تنگ تر می کند و اصولن شرایط ویژه ای را بر نویسندگان و روزنامه نگاران و اهل اندیشه و سیاست حاکم می گرداند تا هم توجه را از کرنش های خود منحرف کند، و هم بخت اعتراض به عقب نشینی های باور نکردنی حتی با معیارهای خودش را به منتقدان ندهد.

این تاکتیک نخ نما از ماجرای جنگ ایران و عراق در دهه ی نخست انقلاب تاکنون به همین شیوه عمل کرده است. این را تنها ما ایرانیان و یا به قول حاکمان ایران مخالفان ایرانی حکومت نیستند که می گویند و یا به کرات گفته اند، جیم بوملا، رئیس فدراسیون بین المللی روزنامه‌نگاران نیز روز سه شنبه با انتشار بیانیه ای در همین ارتباط گفته بود:

“گفتگوها در خصوص برنامه هسته‌ای باعث بهبود روابط بین المللی ایران شده است، اما این در حالی است که رسانه‌های مستقل زیر فشار هستند و روزنامه نگاران به راحتی به خاطر بیان حقیقت زندانی می‌شوند.”

و افزوده است:

“آقای روحانی، رئیس جمهوری ایران قول داد وقتی به قدرت رسید تغییرات مثبتی را ایجاد کند، اما واقعیت وضعیت رسانه‌ها در ایران بسیار متفاوت از آن حرفها است.”

فدراسیون بین المللی روزنامه نگاران از دوستداران و علاقمندان این سازمان خواسته است که با توجه به وضعیت وخیم روزنامه نگاران زندانی از جمله خانم صبا آذرپیک نامه هایی به زبان های مختلف به خامنه ای و صادق لاریجانی نوشته و به این اوضاع تاسف بار روزنامه نگاران زندانی ایران اعتراض کنند!

در همین پیوند به بریده ای از بیانه ی سازمان دیده­بان حقوق بشر توجه فرمایید:

«اریک گلداشتاین معاون بخش خاورمیانه و شمال آفریقا در سازمان دیده­بان حقوق بشر گفت: رکورد بی پایان و منفی ایران در رابطه با آزادی مطبوعات و این سیل دستگیری­ها یک هشدار پر مخاطره است. بر عهده دستگاه قضائی ایران است که سریعا بررسی و تحقیقات لازم را به عمل آورد و بازداشت شدگان را آزاد کند. مگر اینکه شواهدی متقن و مسلم حاکی از ارتکاب جرائمی جدی توسط این افراد وجود داشته باشد، نه اینکه آن­ها صرفا از حق آزادی بیان خود استفاده کرده باشند.»

از سوی دیگر با اینکه خبر به مرخصی آمدن سعید متین پور خبر خوش و خوبی است، اما هنوز و همچنان هم دلیل دستگیری و هم زندانی شدن او مورد اعتراض ایشان و دیگر کوششگران حقوق بشر و روزنامه نگاران مستقل است.

و این همه نشان از بدتر شدن مدام اوضاع زندگی و کار روزنامه نگاران و اندیشمندان اجتماعی و سیاسی در ایران امروز دارد. برخی از مفسران و تحلیلگران حکومتی استدلال می کنند که نیروهای راست نظام برای بی اعتبار کردن دولت آقای روحانی دست به چنین بگیر و ببندی می زنند، که این نیز نمی تواند دلیلی موجه برای این همه ظلم به مردم ایران و مشخصا روزنامه نگاران ایرانی باشد. ریئس جمهوری که نتواند از حقوق شهروندی مردم ایران دفاع و حمایت کند، و نظامی که برای استقرار افکار و اعتقادات و منافعش زندگی مردم را به معامله بنشیند به چه کار ایران و ایرانی می خورد؟

به راستی اگر در این ارتباط اقدام فوری و موثری انجام نشود شوربختانه مردم ایران به طور عام و بویژه همکاران نازنین ما شب ها و روزهای سخت تر و عذاب آورتری را تجربه خواهند کرد!