نامه خوانندگان
در یک بعد از ظهر تعطیل به ظاهر آرام در خانه نشسته بودم و به اخبار گوش می دادم، از آنچه به طور مرتب از صبح آن روز شنیده بودم لبریز شده بودم، وحشت در هر گوشه موج می زد اخبار پر از مرگ و مرگ و مرگ بود. گویا این تنها چیزی بود که در دنیا اتفاق می افتاد تا خود را بیشتر در آینه مرگ ببینیم تا زندگی، آمده ایم تا دنیایی بسازیم پر از قتل و جنگ و تباهی که تنها تجربه مکرر در آن مرگ است. نیامده ایم که حیات را در آغوش بکشیم، زندگی کنیم و “جهان را به قدر همت و فرصت خویش معنا بخشیم “(۱).
جنگ اسراییل و فلسطین دوباره در صدر اخبار نشسته بود. از پسرم خواستم که کانال تلویزیون را عوض کند از اینهمه تحجر و خشک مغزی خسته بودم. به او گفتم از زمانی که توانسته ام خبری را در جهان بفهمم اسراییل و فلسطین با هم درگیر بوده اند. فقط مدت زمانی بعد از صلح کمپ دیوید اینگونه به نظر می رسید که مناقشات این دو ملت ص
ورت وحشتبار جنگی مهیب را
از دست داده و به درگیری های منطقه ای تبدیل شده است و حال دوباره نظاره گر همان هستیم که سال های مدیدی پیش شاهد بوده ایم. گویا زمان بر ما نگذشته است و این دو به نقطه ای که سالها قبل بوده اند به توحش جنگ برگشته اند و هنوز دچار این معلولیت ذهنی هستند که نمی توانند بفهمند که با دامن زدن به جنگ به کدامین ناکجا آباد روانند؟
شروع مناقشات بین فلسطین و اسراییل به اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیست باز می گردد، زمانی که جنبش های ملی شکل گرفت، شامل ناسیونالیسم عرب و صهیونیسم که به عنوان ایده ای مذهبی جنبش بازگشت به صهیون بود و در این سالها بود که به دنبال تحت تعقیب واقع شدن یهودیان در روسیه و سراسر اروپای آن زمان و نفرت و تبعیض علیه آنان ایده بازگشت به سرزمین اسراییل و بازسازی دوباره ملت یهود مورد بحث قرار گرفت و بعدها به دنبال کشتار یهودیان توسط هیتلر شدت بیشتر یافت. اینچنین است که این جنگ تاریخ یکصد و چند ساله ای را به دوش می کشد بدون هیچ ترقی و تحولی در یافتن راه حل اساسی برای مسئله. آیا باید تا همیشه تاریخ جنگید و به راستی راه حل بحران در حذف یکی از طرفین قرار گرفته است؟ آیا باید انسان های دیگری قربانی این جنگ بی پایان شوند تا نهایتا به حل مسئله دست یافت؟ اگر به واقع چنین می بود یکصد و اندی تاریخ مناقشات باید تاکنون راه به جایی برده بود. رهایی در متعصبانه پای فشردن بر راه حل اشتباه نیست بلکه در پذیرش اشتباه و انتخاب راه کارهای بهتر است.
در این سالها نسل های جدیدی از هر دو طرف متولد شده اند که نه هیچ اختیاری در انتخاب داشته اند و نه هیچ ایده ای درباره آنچه اتفاق افتاده است، تنها جرمشان این بوده که در آن محیط و تحت آن شرایط اجتماعی، فرهنگی و جغرافیایی به دنیا آمده و پرورش یافته اند. کودکانی بی گناه که به جای لذت بردن از زندگی، بازی، شادی و برخورداری از امنیت و آرامش، از سرحضور متحجرانی مذهبی چنان وحشت مهیبی را تجربه می کنند. در یکسو دولت اسرائیل که اعتبار بین المللی نه چندان نیکی را برای خود دست و پا کرده و در سوی دیگر حماس و گروه های بنیادگرا که با به مسلخ بردن غیر نظامیان و کودکان ماسک مظلومیت بر چهره نشانده اند. در هر صورت هم دولت اسرائیل و هم وجود حماس در مصدر امور زائیده نوع تفکر آن جامعه است و صد البته بسیاری نیز گرفتار جهل دیگران ناگزیر قربانی این فاجعه هستند. دولت ها و قدرت های مرکزی در هر جامعه توسط افکار عموم جامعه شکل گرفته است و نمایانگر چنان نحوه تفکری است حتی اگر چه در ظاهر عموم مردم به مخالفت با آن برخیزند. قاعدتاً این مطلب در ظاهر ناهمگون به نظر می رسد، ولی در حقیقت در این مسئله چیزی فراتر از انتخابات و رای گیری و بحث های روشنفکرانه قرار گرفته است و آن تفکراتی است نهان شده در پستوی ذهن یک ملت که نقشی اساسی در انتخاب ایفا می کند.
به هرترتیب، این جنگ مصیبت بار نیازمند اذهانی روشن و دیدگاه هایی نو برخاسته از درون این دو ملت است تا بلکه گرهی از این بغض و کینه تاریخی بگشاید و راهی پر از درک و تفاهم متقابل و مذاکره را در پیش گیرد و اگرنه کمک های مجازی و تلاش های بین المللی فقط می تواند به تغییری موقتی انجامیده و مانند آنچه در گذشته دیده ایم کمکی به حل اساسی مسئله نخواهد کرد. چنان که بعد از سی و پنج سال که از قرارداد صلح کمپ دیوید می گذرد دوباره شاهد جنگ و خشونت در منطقه در ابعاد وسیع و وحشتناکی هستیم. البته در سال های اخیر شکل گیری جنبش های طرفدار صلح در هر دو سو نشان از تغییرات چشمگیری در تعبیر، تفسیر و برآورد این مسئله دارد. افکاری که می خواهند بدون خشمی کور و در آشتی و صلح به حل بحران بپردازند. گرچه به ثمر نشستن این تغییرات راهی دراز در بر خواهد داشت و یک شبه به وقوع نخواهد پیوست ولی نوید دهنده آینده ای روشن برای به پایان رسیدن یک جنگ به ظاهر بی پایان است.
پانویس:
۱- از شعر “در آستانه”ی احمد شاملو