کلویى Chloe
آتوم اگویان، کانادا، ۲۰۰۹
آتوم اگویان کانادایىترین فیلمساز کانادا است. بهرغم موفقیتهاى جهانىاش او هنوز با اصرار و علاقه در این کشور مانده است و وسوسه هالیوود اغوایش نکرده است. این وفادارى را در آخرین فیلمش «کلویى» یکبار دیگر با تغییر لوکیشن داستان از سان فرانسیسکو به تورنتو نشان داد.
تورنتو هیچگاه شهر زیبایى نبوده و تغییرات بزرگى که در چند سال اخیر در آرشیتکت شهرى آن بوجود آمده چیزى بر زیبایىاش نیفزوده (مثل آن کوه یخى که بر موزه ی سلطنتى انتاریو Royal Ontario Museum سقوط کرده است). اما همین آرشیتکت شهرى را وقتى از چشم زیبابینى مثل اگویان نگاه مىکنى انگار که براى اولین بار است وارد این شهر شدهاى.
«کلویى» اولین فیلمى است که اگویان بر اساس فیلمنامهاى که خودش آن را ننوشته مىسازد. فیلم، بازسازى فیلم فرانسوى دیگرى بهنام «ناتالى» (Nathalie) است که ان فونتن در سال ۲۰۰۳ با بازى امانوئل بئار و ژرار دوپاردیو ساخت. «کلویى» داستان یک رابطه سهگانه است. کاترین پزشک متخصص زنان است که به شوهرش دیوید، (استاد دانشگاه در رشته تاریخ موسیقى)، شک مىکند که با دانشجویانش سکس دارد. او کلویى، یک دختر تلفنى، را استخدام مىکند تا به دیوید نزدیک شود و او را از این بابت مطمئن کند. اما این رابطه در حد یک قرارداد کارى محدود نمىماند و با علاقهاى که بین کاترین و کلویى پیش مىآید شکل پیچیدهترى به خود مىگیرد.
این که فیلمنامه را اگویان ننوشته خوبى و بدى خودش را دارد. از طرفى او فرصت پیدا کرده تا تمام حواسش را متوجه عوامل دیگر فیلم بکند و تصاویر زیبایى بیافریند که غنىتر از تمام فیلمهاى قبلىاش باشند. از طرف دیگر، داستان خطى ساده ی این فیلم و گرههاى کلیشهاى آن او را از سبک داستانگویى همیشگىاش دور کرده و فیلم را بهسمت سینماى تجارى هالیوود هل داده است. «کلویى» فرصت بىنظیرى بود که اگویان از آن مىتوانست براى تکرار موفقیت فیلم قدیمىترش «اگزوتیکا» استفاده ببرد.
مثل فیلمهاى موفق پیشینش، اگویان از المان تریلر در پسزمینه داستان استفاده مىکند. کاترین و کلویى هر دو به شکلى بهدنبال هویت گمشدهشان مىگردند. کلویى جوان و زیبا و هوسانگیز است و با مهارت از این توانایى براى بهزانو درآوردن مردها ـ و البته گذران زندگى ـ استفاده مىکند، اما بهایى که براى آن مىپردازد تهى شدن از خودش است. کاترین از موقعیت اجتماعى بالایى استفاده مىبرد و از نظر مالى بسیار موفق است، اما در رابطه زناشویى بازنده شده است. او دور شدن هرروزهاش از جوانى را به چشم مىبیند و مىبیند که شوهرش با موقعیت بىنظیرى که دارد از طرف دختران جوان و زیبا دوره شده است. کلویى و کاترین هردو به دنبال آن بخشى از شخصیتشان هستند که از آن محروم ماندهاند. کلویى به دنبال یک رابطه عاطفى عمیق است و کاترین به دنبال بازیابى اغواگرى جنسىاش.
اگویان با زیبایى خاصى با استفاده نمادین از آیینه و پنجره در سراسر فیلم تضاد شخصیت این دو کاراکتر داستان را توضیح مىدهد. کلویى همیشه در آیینه به خودش نگاه مىکند و در تصویر خودش در آیینه بهدنبال هویتى که گم کرده، مىگردد. کاترین اما عادت دارد از پنجره ی مطبش به بیرون و مردم کوچه و خیابان نگاه کند. کلویى را هم چند بار از همین پنجره مىبیند که با مشترىهایش رفت و آمد مىکند. این پنجره براى کاترین مانند آیینهاى است که نه تصویر کنونى او بلکه جوانى پرتوان و اغواگرش را منعکس مىکند. کلویى مسلماً اسم مستعار این دختر است و ما تا به آخر نام واقعى او را نمىفهمیم. حتا تلاش او براى بازگویى داستانش، داستانى که هیچکدام از مشتریانش و نه هیچکس دیگر از آن خبر ندارد، بهجایى نمىرسد و هویت او تا به آخر ناشناس مىماند. کاترین اما شخصیتى کنترلگر دارد. خانه مجلل و شیک آنها با فضاى باز، پنجرههاى تمام قد، و شیشههاى بزرگى که اغلب جاى دیوارها را گرفتهاند امکان کنترل تمام خانه را به او مىدهد. این شخصیت کنترلگر اگرچه دیوید را از خود رانده است، اما کلویى را مفتون خودش کرده است. کلویى و کاترین همدیگر را تکمیل مىکنند. اولین برخورد آنها در دستشویى یک رستوران است. کاترین صداى گریهى کلویى را از دستشویى بغلى مىشنود و دستمال توالت را از زیر در به او رد مىکند. بعد گفتگوى کوتاهى در مقابل آیینه دستشویى با هم دارند. اما همین برخورد کوتاه براى کلویى که به برکت شغلش روانشناس خوبى است کافى است تا چهره ی یک حامى پرقدرت را در کاترین ببیند. قرار آنها در آغاز یک بده بستان حرفهاى است. کلویى قبول مىکند که در مقابل پولى که از کاترین مىگیرد شوهر او را اغوا کند و گزارشش را به او بدهد، اما این قرار به سرعت در هر دوى آنها به یک نیاز روحى بدل مىشود. کلویى در کاترین آن شخصیت پناهدهنده را مىبیند و کاترین در او تمام تمناهاى جنسى را که گرد سالیان آنها را از چشم پنهان کرده، پیدا مىکند. شاید همین است که او براى پىبردن به واقعیت خیانت شوهرش بهجاى استخدام یک کارآگاه خصوصى کلویى را بهکار مىگیرد. و یا نه! شاید براى راه یافتن دوباره به دنیاى لذتهاى جنسى ـ دنیایى که مدتها از آن دور مانده ـ است که او کلویى را انتخاب مىکند. داستانهایى که کلویى براى کاترین تعریف مىکند او را نه عصبانى، که ارضا مىکند. این را در صحنه زیبایى مىبینیم که وقتى کلویى داستان نزدیکىاش با دیوید را با تمام جزئیات براى کاترین بازگو مىکند دوربین به آهستگى به پایین مىلغزد و پاى کاترین را نشان مىدهد که با آن دارد پاى دیگرش را نوازش مىدهد. همین است که وقتى بالاخره با کلویى همخوابه مىشود حس گناهى با خود حمل نمىکند.
تغییر محل داستان از سان فرانسیسکو به تورنتو و فیلمبردارى فیلم در طول زمستان به آفرینش بسترى که داستان در آن جارى است، کمک بزرگى کرده است. سرماى سوزان بیرون در تضاد با گرماى درون رستورانها و کافهها و هتلهایى که در فیلم واردشان مىشویم روحیه درونگراى کاترین و کلویى را پررنگتر مىکند. درونى که هم کاترین و هم کلویى در فرار از واقعیتهاى سخت بیرون به آن پناه مىبرند. این فیلم یکى از معدود فیلمهایى است که تورنتو در آن در نقش خودش حاضر مىشود تا در نقش شیکاگوى شهرهاى دیگر آمریکا. اگویان خودش در مصاحبهاى مىگوید تورنتو بهشکلى شبیه کلویى است، پول مىگیرد تا نقشى غیر از خودش را بازى کند.
گره فیلم و باز شدن آن بسیار زیبا است. اگویان با ظرافت فیلم را تا دقایق پایانى به پیش مىبرد، اما همان چند دقیقه باقىمانده کافى است تا بر تابلوى زیبایى که خلق کرده رنگ بپاشد و با پایانى بىمزه و کلیشه آن را بههدر دهد. شاید اگر نوشتن فیلمنامه را خودش بهعهده مىگرفت پایان داستان را جور دیگرى رقم مىزد. همین ضعف فیلمى را که از بسیارى جهات امضاى پررنگ اگویان را بر خود دارد به اثرى کمرنگ در کنار ساختههاى او تبدیل مىکند.
* دکتر شهرام تابعمحمدى، همکار تحریریه ی شهروند، بیشتر در زمینه سینما و گاه در زمینههاى دیگر هنر و سیاست مىنویسد. او دکترای مهندسی شیمی و فوق دکترای بازیافت فرآورده های پتروشیمی دارد. پژوهشگر علمی وزارت محیط زیست و استاد مهندسی محیط زیست دانشگاه ویندزور است. در حوزه فیلم هم در ایران و هم در کانادا تجربه دارد و جشنواره سینمای دیاسپورا را در سال ۲۰۰۱ بنیاد نهاد.