اندکی بیش از یک سال از انتخاب آقای روحانی به ریاست جمهوری گذشت. روزی که مصادف بود با روز تولد من. نمی دانم خبر دارید یا نه که من هم مثل شما و مانند بقیه مردم ایران چهار سال یک بار جشن تولد می گیرم؟ کم خرج تر وکم دردسرتر است. بدیهی است که روزی را که ما جشن می گیریم، روز تولد واقعی مان نیست. گاه چندین ماه جلو و عقب می شود. گاهی می افتد به بهار گاهی تابستان و گاهی هم وسط چله زمستان.

برای اینکه یادتان بماند و بهانه ای برای تبریک گفتن به من و بقیه نداشته باشید، بگذارید بگویم که اولین روزی که رئیس جمهور انتخاب می شود و قسم می خورد، روز تولد ملت است! بنا بر این از حالا برای سه سال دیگر پس انداز کنید که بهانه ای برای نخریدن کادو نداشته باشید. من هم دارم پس انداز می کنم

roohaniکه در آنروز برای شما کادو بخرم!

این دیگر در کشور ما یک رسم شده. وقتی که بالاخره کشمکش های پشت پرده به پایان می رسد و رهبر اعلام می کند که نظرش به نظر کی نزدیک تراست، حتی اگر وسط چله زمستان باشد، برای مردم بهار می شود. ابرها کنار می روند، غنچه ها باز می شوند، پرنده ها شروع به جیک جیک می کنند و عطر شکوفه ها هوا را معطر می کند. (نه خیر آقا، شاعرانه نوشتن کار من نیست … نیمساعت زور زدم تا این چند تا کلمه مثلا شاعرانه را سرهم کردم!)

وقتی رئیس جمهور جدید پشت میکروفن می رود که قسم بخورد، نه قیافه اش برای ایرانی ها مهم است و نه اسمش. وعده هایی که می دهد برایمان اهمیت دارد. او با وعده ها و کلمات امیدوارکننده ای که ردیف می کند، بهشتی را مجسم می کند که خداوند به مومنین وعده داده است. کلماتی که انگار از میان هزاران کلمه دست چین و انتخاب شده اند تا مردم را دلخوش کنند و مردم با شنیدن همین جملات دلگرم و دلخوش می شوند، گذشته ها و وعده های قدیمی و عمل نشده را فراموش می کنند و از نو متولد می شوند.

ازگفتگوی تمدن ها در میان جملات این آقایان یافت می شود تا آوردن پول نفت بر سر سفره های مردم وگشودن قفل های مشکلات با یک شاه کلید اختصاصی.

رئیس جمهور برگزیده در چنین روزی چنان از آزادی سخن می گوید که مردم احساس می کنند مثل یک پرنده درهوا پرواز می کنند وچنان از برابری وبرادری حرف می زند که پسرها تصور می کنند دخترها نابرابری ها را پشت سرگذاشته و با آنها برابر و حتی برادر شده اند!

می گوید که مطبوعات باید آزاد باشند و مردم توی دل شان می گویند آخ جون، پس دیگه روزنامه ها خوندنی می شوند. می گوید که نگاه امنیتی به هنر بزرگترین اشتباه امنیتی است و مردم می گویند زنده باشی که گل گفتی.

می گوید نویسنده ها را نباید ممنوع القلم کرد و مردم توی دل شان می گویند خدا پدرت را بیامرزد مرد. می گوید من به کسی اجازه نخواهم داد در دولت آینده به کسی توهین بشود و به کسی تهمت زده شود و مردم می گویند تو فرشته ای به خدا. می گوید چرا بعضی ها حضور زن را در ورزشگاه ها تهدید احساس می کنند؟ و مردم می گویند ماهم همین را می گیم. می گوید هیچ گروه فشاری حق ندارد بر دادگاه های ما فشار وارد کند و مردم می گویند گل گفتی مرد و این امید در دل شان جوانه می زند که آنهایی که صد هزار میلیارد تومان پول دولت را خورده اند به زودی محاکمه می شوند.

او می گوید و مردم کیف می کنند و او می گوید و مردم لذت می برند … سی و چند سال است که می گویند و مردم لذت می برند و سی و چند سال است که روز تولد ایرانی ها روز اولیست که یک رئیس جمهور انتخاب می شود …. چه کسی این حرف ها را زده و می زند، مهم نیست حرف هایشان مهم است که خوشبختانه همه شبیه هم است و گویی همه از روی دست هم پاکنویس کرده اند …!

چالش سطل زباله در اوکراین

یکی از سیاستمداران اوکراین در سطل زباله

یکی از سیاستمداران اوکراین در سطل زباله

 

به دنبال چالش آب سرد در دنیا، مردم اوکراین دست به یک چالش دیگر زدند و سیاستمدارانی را که معتقدند به زیان مردم کار کرده اند به سطل زباله انداختند.

جالب اینجاست از روزی که چنین کاری در اوکراین انجام شده، حلبی سازهای تهران مشغول ساختن سطل زباله ای شده اند به بزرگی یک زمین فوتبال. حالا سطل زباله به این بزرگی را می خواهند چکارش کنند، باید از خودشان پرسید؟!

بلوکه داریم تا بلوکه …

امیرعباس سلطانی، عضو کمیته پی گیری پرونده بابک زنجانی در مجلس، به “شرق” گفته است با وجود ادعاهای موجود درباره بلوکه شدن حساب های بابک زنجانی، پول های زیادی در حساب های شخصی و مرتبط با او جابجا می شود که نشاندهنده فعالیت تیم های اقتصادی مرتبط با اوست. وی پرسیده است این چه بلوکه شدنی است که همین تازگی ها هزار میلیارد تومان از پول های او به حساب یک خانم واریز شده است؟

یک مقام اقتصادی که آمده بود از خبرنگار ما بپرسد با این اوضاع خراب من چه خاکی توی سرم بریزم و چه جوری زندگی کنم که آخر برج محتاج قرض کردن از این و آن نشوم؟ برای خبرنگار ما که توی گوگل دنبال معنی “بلوکه” می گشت توضیح داد که لغت بلوکه از بلوک های سیمانی گرفته شده و بلوک سیمانی انواع و اقسام دارد.

یک جور بلوک سیمانی داریم که خارجی ها می سازند. مواد اولیه اش سیمان است و ماسه و یک جور بلوک سیمانی داریم که ایرانی ها می سازند و مواد اولیه اش خاک است و آب. اسم این بلوک های سیمانی! در قدیم خشت بود اما هنگامی که مملکت پیشرفت کرد مثل خانم هایی که دماغ شان را عمل می کنند و اسمشان را تغییر می دهند، اسمش را عوض کرد و گذاشت بلوک سیمانی که آبرومندانه تر باشد.

خلاصه توضیحات این مقام اقتصادی که بسیار پرچانه بود این بود که بلوکه داریم تا بلوکه. بلوکه داریم که مو لای درزش نمی رود، اما بلوکه هم داریم که هزار میلیارد تومان از لای درزش رد می شود. تازه این خبر مال وقتی بود که بابک زنجانی هنوز در تحریم بود. حالا که تحریم ایشان برداشته شده که دیگر بیا و ببین. به قول شاعر: درخت گردکان به این بزرگی، درخت خربزه اله و اکبر…

آه ای آزادی …

با انتشار عکس هایی که انبوهی از زباله را در جای جای رودخانه زیبای کرج نشان می دهد این بحث پیش آمده است که مردمی که این زباله ها را می ریزند مقصرند یا دولتی که به این فکر نیست تا در نقاطی که مردم برای استراحت پتو پهن می کنند، سطل زباله ای بگذارد و طبق برنامه ای منظم آن را تخلیه garbageکند؟

و جالب اینجاست که هنوز این بحث ها شروع نشده دانشمندان و جامعه شناسان و محققان پریده اند وسط و شروع کرده اند به اظهار نظر.

یکی از این دانشمندان می گوید آقای احمدی نژاد که می گفت ایران آزادترین کشور دنیاست، منظورش همین نوع آزادی بود نه آزادی های سیاسی و اجتماعی. وی استدلال می کند: اینکه بشر آزاد باشد وقتی هندوانه را خورد پوستش را پرت کند توی رودخانه، مگر یکی از آزادی های انسان نیست؟!

یک فیلسوف ایرانی در این زمینه گفت: آه ای آزادی، چه پوست هندوانه هایی که به نام تو در رودخانه کرج رها نمی شود.

و یک جامعه شناس پرسیده است که خداوند تبارک و تعالی اینهمه بیابان و کویر را برای چه خلق کرده است؟ او می گوید هروقت توانستیم همه دشت ها و بیابانها را پر از زباله کنیم، آنوقت یک چهارپایه می گذاریم وسط زباله ها و می نشینیم راجع به جمع آوری آنها فکری می کنیم.

وی در یکی از سخنرانی هایش اظهار داشت همچنان که خداوند زمین و جنگل و درندگان و آدم و آهن و طالبان و بوکو حرام و داعش را مخلوط و در هم برهم خلق کرد و تحویل ما داد، ما هم زباله هایمان را تفکیک نشده و قاطی پاطی تحویل نسل های آینده خواهیم داد تا بفهمند ما قرن بیست و یکمی ها از دست بربرهای قرن بیست و یکم چه کشیده ایم و یک من ماست چند من کره دارد!

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.