بانگ خسته ولی هنوز از پا نیفتاده‌ی بیداد چند سالی است که دیگر بار به گوش می‌رسد. آرمان‌های انسانی برای بهزیستی و آرامش و بی‌تردید آسایش در زندگی، با پیشرفت علم و تکنیک نه‌تنها عملی نشده‌اند که اکنون را به روزهای کهن می‌پیوندد و انگار که باید در دوران پسامدرن فروپاشی انسان، انسانی که گرفتار سرمایه است را شاهد بود. چرخه سیاست‌های برده‌داری انگار در شکلی نوین در گردش است. مناسبات برده و برده‌دار با توجه به دگردیسی مناسبات زندگی، آب و رنگی زیباتر دارد، ولی به‌هیچ‌وجه آسایش و آرامش برای بیشتر مردم جهان ندارد. به برده‌داری که می‌اندیشم، این جمله‌ها در ذهنم به گردش درمی‌آیند: برده‌داری یک شکل گزاف‌اندیش نابرابری اجتماعی است که در آن پاره‌ای کسان، در واقع به‌عنوان دارایی، در تملک دیگران‌اند. برده‌داری یکی از شکل‌بندی‌هایی است که در فراگشت تاریخ، جای کمون نخستین را گرفته است. این نخستین صورت‌بندی دیرینه اجتماعی ـ اقتصادی بر شالوده بهره‌کشی فرد از فرد است که در آن طبقه‌ وجود دارد و به‌جای برابری بین افراد، مناسبات فرماندهی و فرمان‌برداری پدیدار می‌شود. برده‌داری، در مرحله فروپاشی کمون اولیه و بر شالوده افزایش نابرابری اقتصادی که خود پسامد پیدایش مالکیت فردی بود، شکل گرفت.

این ویژگی نه تنها در بین مردم که از دیدگاه دینی هم در بیشتر آنها پسندیده بوده است و امروز نیز همچنان جاری است. در ادیان ابراهیمی و به‌ویژه در سه کیش پسین یعنی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) برده‌داری وجود داشته‌ است؛ و عالمان دینی با آیاتی از کتاب مقدس و قرآن نفس وجودی آن را توجیه کرده‌اند. یکی از اسامی خداوند رب است که در برابر عبد یا بنده قرار دارد، دو گونه بندگی وجود دارد یکی بندگی برده‌ای برای خداوند خود و دیگری بندگی برای پروردگاری که در جایگاه خدایگان آسمانی قرار داشته و به باور این دین‌ها سزاوار فرمان‌برداری بی‌چون‌وچرا است و این کیفیت با اندک دگرگونی‌هایی در ادیان یاد شده وجود داشته است. در پارسی به برده‌ی زن «کنیز» و به برده مرد «غلام» اطلاق می‌شود، برده به ‌مانند کالایی که حقوق انسانی ندارد بایسته خریدوفروش است. یک ارباب می‌تواند کنیز خود را در اختیار مرد دیگری بگذارد تا آن مرد از وی کام جنسی برگیرد. بردگانی که از اربابان زمینی خود می‌گریزند، بر پایه حدیث‌های نبوی همواره مطرود هستند. مسلمانان بر پایه اشاره روشن آیه ۲۴ سوره نساء و آیات دیگر قرآن در جنگ با کفار حق و اجازه آن را از پروردگار دارند که زنان کفار را به اسارت و بردگی (کنیزی) برگیرند. بازارهای برده زن «کنیز» فروشی در سوریه و بغداد، به وسیله گروه خلافت اسلامی، نمونه بارز آن در دوران مدرن است.

این حکایت به دین و آیین‌های گوناگون به پایان نمی‌رسد که حتا فرزانه‌های دوران باستان به آن باور داشتند. در اینجا تنها به یونان اشاره می‌‌کنم که سخن این جستار است. جنگ‌های مداوم در یونان باستان هزاران زندانی جنگی به همراه داشت که در آنها مردان و زنان به‌عنوان برده مورد استفاده قرار می‌گرفتند. برخی بردگان در معادن نقره آتن و اسپارت به کار مشغول می‌شدند. در قوانین افلاطون، کسی که برده خود را می‌کشت پاک شمرده می‌شد و کسی که برده دیگری را می‌کشت می‌بایست بهای برده را به صاحب آن می‌پرداخت. هومر گفته بود که هر کس به بردگی گرفتار شود، زئوس نیمی از خرد او را می‌گیرد. ارسطو بردگان را پست‌تر و فرومایه‌تر از انسان‌های آزاد دانسته و معتقد بود که آنان برده زاده می‌شوند و برای خودشان بهتر است که تحت تسلط قرار گیرند. در سده پنجم پیش از میلاد، بیش از نیمی از جمعیت آتن برده بودند. امروز هم هنوز در بر همان پاشنه می‌چرخد با این تفاوت که چهره‌ی آن زیبا شده و برده‌های سرمایه، امیدی به فردای خویش ندارند. اینان با فریب و نمای زیبای مردم‌سالاری، در تارهای سرمایه گرفتار هستند و باور ندارند که فردا ممکن است یونان و مردم آن سرنوشتی به ازآنچه

عباس شکری در آتن

عباس شکری در آتن

برایشان تدارک دیده‌اند، داشته باشند.

دراین‌باره، ماریا، دختر بیکار ۳۵ ساله که در دو رشته کشاورزی و عکاسی درس خوانده و هنوز هم بیکار است، می‌گوید: “شرایط امروز بدتر از سال‌هایی است که مردم با رژیم سرهنگ‌ها مبارزه می‌کردند.” برای بازگفت این باورش هم می‌گوید؛ “در دهه‌ی هفتاد سده‌ی پیشین، مردم می‌دانستند که رژیم تمامیت‌خواه است و از مرز خودکامگی هم گذشته؛ بنابراین مبارزه با آن رژیم در ذهن مردم نهادینه شده بود و به همین خاطر هم کارگر، کشاورز، دانشجو، معلم و خانه‌دار تا فروپاشی آن رژیم دست در دست هم ایستادند و مبارزه را به پایان رساندند. امروز ولی شرایط به‌گونه‌ای دیگر است؛ بر کرسی نشستگان قدرت امروز، همان کسانی‌اند که در سال‌های هفتاد دانشجو بودند و با رژیم تمامیت‌خواه در مبارزه. چهره‌ی قانونی و بشری دادن به تصمیم‌هایشان با زربرگ دموکراسی و مدرنیته، بخشی از مردم را فریب داده و شکاف بزرگی بین آنها به وجود آورده که مناسبات اکنون را دشوارتر و سهمگین‌تر از دهه‌ی هفتاد می‌کند. اکنون شرایط زندگی در یونان چنان دشوار است که جوانان برای به دست آوردن کار و تأمین معاش، دست به هر کاری می‌زنند. مگر شرایط برده‌داری بدتر از این است که برای حقوق ماهانه شش‌صد یورو باید یک ماه آزگار، هرروز بیش از ده ساعت کار توان‌فرسا کرد و حق هیچ‌گونه واخواهی‌ هم نداشته باشی؟ افسردگی، احساس ناامنی اجتماعی، بی‌حقوقی و بی‌عدالتی بر کل جامعه یونان سایه افکنده و روزگار را بر ما تنگ کرده است”.

با دختر جوان دانشجویی که نشریه حزب کمونیست یونان را برای فروش در دست دارد و برابر دانشگاه آتن مردم را تشویق می‌کند تا در تظاهرات روز هفدهم نوامبر شرکت کنند، گفتگو می‌کنم. می‌گوید:”هرگاه به ویرانه‌های بازمانده از روزگار کهن نگاه می‌کنم، به این باور می‌رسم که انگار برده‌ بودن در نهاد ما بوده و تنها چهره عوض کرده. به سرنوشت برده‌های قهرمان که می‌اندیشم، روزگار اکنون را همان‌گونه می‌بینم؛ اسپارتاکوس که خود برده بود، پس از پیروزی بر برده‌داران، چیزی بهتر ازآنچه برای نابودی‌اش پیکار کرده بود، نیاموخته بود. در دهه‌ی دوم هزاره‌ی سوم، دارندگان قدرت در یونان هم پا جای پای استبدادگرهایی گذاشته و راه کسانی را با چهره‌ای رنگ آمیز شده ادامه می‌دهند که گویا مگر استبداد و خودکامگی درسی نیاموخته‌اند.” هم او ادامه می‌دهد:”دانشجویان برای یادبود کشته شدن هم‌رزم‌های قدرت‌مداران اکنون‌ که در دهه‌ی هفتاد جان خود را کف دست گرفتند تا به مردم‌سالاری و دادگری برسند، تظاهرات می‌کنند، بر کرسی نشستگان، ولی بی آن‌که ماسک از چهره بردارند تا مردم گرگ‌صفتی‌شان را شاهد باشند، در جامه بره، برده‌داری امروزین راه انداخته‌اند. یادمان نرود که کارفرمای این برده‌داران مدرن، اتحادیه اروپا است با سرکردگی آلمان. می‌گویم آلمان، چون نگاه کنید برای رسیدن به انگیزه خود چگونه یوگسلاوی را چندپاره کرد و دو بخش شرقی و غربی آلمان را همبسته. به سیاست‌های کشورهای غربی نگاه کنید، در کجای جهان اگر سودی برای‌شان در کار نباشد، وارد می‌شوند تا از بی‌حقوقی مردم دفاع کنند؟”

دانشگاه آتن برای پنج روز بسته‌ شده و پلیس برای نخستین بار پس از سال ۱۹۷۴ اجازه یافته تا وارد دانشگاه شود. هفته پیش، نخستین روزی که دانشگاه با رأی رئیس آن تعطیل اعلام شد، در درگیری بین پلیس و دانشجویان شماری زخمی شدند که دانشجویان شمار آنها را سی‌وپنج نفر اعلام کردند و دولت دوازده نفر. بسیاری از دانشجویان و مردم عادی هم دستگیر شدند. درهای دانشگاه بسته است، شماری دانشجوی فعال از دو گروه چپ و راست‌گرا در دو سوی در اصلی دانشگاه، در پیاده‌رو برای مردم توضیح می‌دهند که چرا باید دانشگاه باز بماند. آنتایا که در رشته تربیت معلم درس‌خوانده، ولی اکنون در هتل کار می‌کند، می‌گوید: “از ده سال پیش که زلزله آغاز شد، نه‌تنها درآمد مردم کاهش یافت که نرخ مالیات بر درآمد نیز بالا رفت. کلاس‌های درس استاندارد خود را از دست دادند و به‌جای بیست‌وپنج دانش‌آموز، دست‌کم چهل نفر در هر کلاس نشسته‌اند و ساعت کار آموزگارهای شاغل هم افزوده ‌شده. بنابراین برای کسانی مانند من که پنج سال است فارغ‌التحصیل شده‌ام، کار وجود ندارد. به همین خاطر هم اکنون روزی دوازده ساعت در هتل کار می‌کنم و هر آن هم‌ چشم در راه هستم که کارفرما بگوید: حقوق هشت‌صد یورو زیاد است و اگر با کاهش حقوق موافق نیستی، نیروی دیگری با دستمزدی کمتر جای تو را خواهد گرفت.”

از او می‌پرسم که امید به آینده داری؟ در پاسخ می‌گوید: “کدام آینده؟ من سی‌ساله هستم و فکر هم نمی‌کنم که تا ده سال آینده وضع بهتر شود، بنابراین برپایی خانواده و داشتن بچه، در زندگی من وجود ندارد. بیکاری چنان است که شانس ازدواج نیست و تنها باید خرسند بود به عشق‌، عشق‌های کوتاه مدت! اتاق‌های اجاره‌ای فرسوده، زندگی در تنهایی و شادی در پس گریه‌های پنهان. نیمی از هشت‌صد یورو حقوق ماهانه من صرف اجاره خانه می‌شود و با نیم دیگرش امکان داشتن زندگی بهنجار نیست. کسانی که برای عدالت و حقوق انسانی پیکار کردند، برای نسل من، بیکاری و بی‌عدالتی و افسردگی به ارمغان آورده‌اند و خود بر اریکه‌ی قدرت سوارند و از من و مانند من می‌خواهند که خویشتن‌داری کنیم. مدارای ما، اگر امیدی به بهبود شرایط امروز در کوتاه مدت بود، اشکالی نداشت، ولی می‌دانم که برای نسل من رستاخیز بهتری پیش رو نیست.”

گفته‌ها، کنش و افسردگی این نسل در یونان که می‌بینم، انگار باید فراموش کنم که چرا در زادبوم من از ویرانه‌های به‌جای مانده از دوران باستان، نگهداری نمی‌شود؟

باید فراموش کنم که چرا در اینجا تکه‌های ستون و دیوار و سقف‌ها را جمع‌آوری کرده‌اند و شماره‌گذاری و باوجود چالش سخت اقتصادی، پروژه‌ی بازسازی را دستور روز قرار داده‌اند؟

باید فراموش کنم که چرا ستون‌های تخت‌جمشید و ده‌ها مرکز فرهنگی و کهن ایران، جولانگاه یادگارنویسی مردم نادان است و اینجا اگر کسی چیزی پیدا می‌کند، وظیفه خود می‌داند که به دستگاه‌های فرهنگی جامعه اطلاع دهد که شاید جایی بازسازی شود.

عباس شکری در مقابل دانشگاه آتن

عباس شکری مقابل در ورودی دانشگاه آتن و پلاکارد اعتراضی دانشجویان

باید فراموش نکنم که ده‌ها فرزانه جهان در مهد همین تمدن بزرگ‌ شده‌اند که اکنون با تنگدستی اقتصادی گریبان گیر است ولی فرهنگش را پاسداری کرده.

باید فراموش نکنم که حقوق بشر اگرنه کامل که دست‌کم بخش‌هایی از آن در همین جامعه‌ای که جوانانش برافروخته هستند و خواهان فروپاشی رژیم کنونی‌اند، شعارنوشته بزرگ معترض‌ها که بر روی آن نوشته‌شده: «خواهان کناره‌گیری رئیس دانشگاه هستیم، ورود پلیس به دانشگاه ممنوع، زنده‌باد آزادی و زنده‌باد یاد دانشجویانی که برای آزادی، عدالت و کار، جان باختند»، در برابر در ورودی دانشگاه نصب است و پلیس با وجود حضورش در کنار در دانشگاه، نه دانشجویان را آزار می‌دهد و نه پلاکارد بزرگ چندمتری‌شان را پاره می‌کند.

باید فراموش نکنم که باوجود دوگانگی دیدگاه دانشجویان، همه در یک‌ باره که پلیس نباید در دانشگاه راه بیاید و دانشگاه به بهانه درگیری احتمالی نباید تعطیل شود، هم‌نظر هستند و به همین خاطر هم هر دو گروه چپ و راست‌گرا، مردم را به شرکت در راهپیمایی روز هفدهم نوامبر دعوت می‌کنند.

باید فراموش نکنم که بسیاری از جوانان تحصیل‌کرده‌ی میهن من به‌عنوان پناه‌جو در همین جامعه هستند که بیشترین بیداد و ستم را هم باید برتابند. برای فرار از جامعه‌ای که مردمش فکر می‌کنند سبب بیکاری، گرانی و ناامنی در جامعه، مهاجرین غیرقانونی‌اند، ایرانی کوچنده، باید شاهد کلاه‌برداری در غربت باشد که زشت‌سیرتی به نام ایرانی، پول او را خورده و اکنون او مانده و دست‌های خالی در جامعه‌ای که بحران اقتصادی بیداد می‌کند. باید غیرقانونی سیگار بفروشد، باید غیرقانونی کار کند و باید … تازه شاید بتواند دستمزد کار خویش را که ناچیز هم هست بگیرد. مهدی یکی از جوانان گریخته از دولت اسلامی ایران، تعریف می‌کند که پولش را قاچاقچی هم‌میهنی خورده، یک سال در زندان بوده که می‌خواسته پیاده از مرز خارج شود تا شاید عدالت، آزادی و آرامش را در آغوش بگیرد. برای کار غیرقانونی میوه‌چینی به باغ‌های میوه که می‌روی، برده‌ای بیش نیستی. کار چنان توان‌فرسا است که نه‌تنها از خیر دستمزد می‌گذری که فرار را بر قرار ترجیح می‌دهی. ولی در ایستگاه قطار و اتوبوس، اگر پلیس دست‌گیرت نکند، کارفرما تو را به کار بردگی بازمی‌گرداند. پس از یک ماه هم صورت‌حسابی برابرت می‌گذارند که در آن هزینه زیستن، خوراک و بهداشت را چنان نوشته‌اند که چیزی هم بدهکار می‌شوی و برای رهایی ناچار می‌شوی از دوستانی که شاید کمی پول داشته باشند، بخواهی تا برای رهایی جان و گریز از کار بردگی، خواست صاحب‌کار را به‌حساب او بریزند که مبادا به پلیس خبر دهد که غیرقانونی در یونان زندگی می‌کنی.

برای من هم که بیست‌وپنج سال است در جامعه آزاد و امن نروژ زندگی می‌کنم، انگار روزگار چنین است که اگر برای درکردن خستگی کار هم به‌جایی می‌روم، شاهد تظاهرات دانشجویی و زندگی دشوار هم‌میهنانم باشم که برای ذره‌ای آزادی در کشورهای غربی تن به بردگی می‌دهند تا کف دست نانی برای ماندن به دست بیاورند.

iranian-refugee

دو پناهجوی ایرانی که در اعتراض به سیاست‌های ضدپناهندگی یونان دهان خود را دوخته‌اند.

پس نوشت:

روز یکشنبه شانزدهم نوامبر شهر آتن را به‌سوی اسلو، پایتخت نروژ ترک می‌کنم و روز دوشنبه رسانه‌های نروژی خبر دادند که چهل و یکمین مراسم یادبود مبارزه دانشجویان با دیکتاتور پیشین، با حضور بیست هزار نفر به گونه آرام برگزار شد. در پایان مراسم، در گوشه‌ای از میدان بزرگ روبروی در ورودی دانشگاه آتن، به ناگاه بین پلیس و شماری از دانشجویان درگیری رخ داد که پلیس برای کنترل اوضاع، از گاز اشک‌آور و گلوله‌های بی‌حس‌کننده استفاده کرد. بر پایه همین اخبار، تظاهرکنندگان به‌آرامی محل را ترک کردند و خبری از دستگیری یا زخمی شدن کسی هم تا این ساعت نرسیده است.

* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در اروپا است.

Abbasshokri @gmail.com