خشونت علیه زن به فرهنگ غلطی بر می گردد که مادرم، من، خواهرم و دوستم در آن رشد کرده ایم. 

 پسر همسایه که مادرش معلم بود و خودش بچه درس خوان در سن یازده، دوازده سالگی عاشق من شد. هر روز عصر به بهانه ای که من را ببیند تو کوچه دوچرخه سواری می کرد و این موضوع باعث شده بود که درس کمتر بخواند و دچار افت تحصیلی شود!

یک روز داشتم دوچرخه سواری می کردم که متوجه شدم مادرش جلوی در خانه ی ما ایستاده است جلو نرفتم صدایش را نمی شنیدم فقط متوجه شدم با کسی صحبت می کند. بعد از اینکه رفت برگشتم خانه. به مادرم سلام کردم. مادرم پرسید اشکان می شناسی؟

طرح از یگانه رحمانیان

طرح از یگانه رحمانیان

جواب دادم که یک پسره است تو کوچه دوچرخه سواری می کند. یک سیلی زد در گوشم گفت شوهر می خوای شوهرت بدهم!

جوابی نداشتم مثل هر کودک دیگه ای گریه کردم رفتم تو اتاقم. متوجه شدم که مادر اشکان به مادرم گفته دخترتان را از کوچه جمع کنید مزاحم درس خواندن پسر من است!