حواستان بود که هفته گذشته و روز دهم دسامبر، روز جهانی حقوق بشر بود یا شما هم مثل من خواب ماندید؟ من یکی که اصلا نفهمیدم و بعداً توی روزنامه ها خواندم. حتی همسرم بیدارم نکرده بود که بلند شوم و نان و پنیر و چای شیرینی را که انصافن حقم است بخورم!
با این حساب نمی شود از مقامات مسئول کشورمان انتظار داشت که تلفن کنند و از بنده بپرسند چطوری بشر؟
بدیهی است که انتظار هم نباید داشت که مثلا آقای روحانی به تک تک ما ایرانی ها تلفن کند و روز حقوق بشر را به مان تبریک بگوید. یکی دو تا که نیستیم. تنها کسی را که به طور نمونه انتخاب کردند و یادش آوردند روز دهم دسامبر روز حقوق بشر است، خانم نسرین ستوده بود.
گرچه حقوقی را که به یک زندانی تعلق می گیرد در زندان گذاشته بودند کف دستش، اما در روز جهانی حقوق بشر، دوباره و به عنوان اضافه حقوق! برای مدت کوتاهی بازداشتش کردند.
البته فرا رسیدن روز حقوق بشر به طرق دیگری نیز به اطلاع مردم رسانده شد. مثلا چند روز مانده به همین روز، علی طیب نیا وزیر اقتصاد ایران خبر از یک فساد ۱۲ هزار میلیارد تومانی داد و مردم با شادمانی فهمیدند چند تا بشر، در آستانه روز حقوق بشر، به حق و حقوق شان رسیده اند!
می دانید با این ۱۲ هزار میلیارد تومان چند تا بشر نو نوار شده اند؟ قبول دارم، تعدادشان کم است، اما در عوض پولی که گیرشان آمده زیاد است، این به آن در.
دوازده هزار میلیارد تومان عبارت از یک عدد ۱۲ است با ۱۲ تا دونه صفر جلویش. یعنی می شود بین تمام ساکنان کره زمین که ۷ میلیارد نفرند، نفری حدوداً دو هزار تومان همینطوری خیرات کرد.
همچنین در آستانه همین روز بود که اعلام شد که قاضی مرتضوی معروف ماهی ۶۸ میلیون تومان حقوق می گیرد.
و چقدر خوب شد که این خبر را اعلام کردند. خارجی های لعنتی خیال می کنند همه ایرانیها مثل معلمان ماهی هفتصد هشتصد هزار تومان حقوق می گیرند و هشت شان گرو نه شان است. بگذار بدانند که ما آدم حسابی هم داریم و برعکس تمام شایعات، همه مان زیر خط فقر نیستیم. لعنتی ها خیال می کنند ما هم مثل چینی ها همه مان یک شکل و یک قیافه ایم و توجه ندارند که در ایران بشر با بشر فرق دارد. قد کوتاه داریم، قد بلند داریم، چاق داریم و لاغر هم داریم و این آدم ها، هم حقوق معمولی شان با هم فرق می کند و هم حقوق بشرشان.
روشن شدن میزان حقوق ماهیانه آقای مرتضوی از این نظر مهم و نشاط آور بود که در حول و حوش همین روز جهانی حقوق بشر اعلام شده بود که ۶۵ درصد بازنشستگان ایران با حقوقی که می گیرند فقط می توانند نان خالی بخورند.
۶۸ میلیون تومان حقوق ماهیانه آقای مرتضوی، مشت محکمی بود که به دهان خارجی های دهن لق زده شد. آخر این خارجی ها هرکجا که می نشینند می گویند بازنشستگان ایران نان خالی هم گیرشان نمی آید بخورند. با این خبر آبروی شان رفت، مشت شان باز شد و معلوم شد که چرا بابا، نان خالی می توانند بخورند!
و باز در آستانه همین روز بود که معلوم شد مارادونا فوتبالیست معروف به حق و حقوق خودش آشناست و به عنوان یک بشر، خودش را ارزان نمی فروشد.
بعد از دو سال اینک فاش شده است که مارادونا برای آمدن به ایران و دیدار با احمدی نژاد، تقاضای ۵۰۰ هزار دلار پول کرده بود.
ظاهرن وقتی به او می گویند مرد حسابی مردم ساعت ها توی صف می ایستند تا رئیس جمهورشان بیاید و با آمارهایش دل شان را خوش کند، جواب می دهد هرکسی یک جوری حال می کند . ایرانی ها با آمارهای آقای احمدی نژاد، و من با سکه های طلا. بیام یا نیام؟!
امامزاده ای که معجزه نمی کند
در خبرها آمده بود که ۷۰۰ تن از پرستاران بیمارستان های دولتی و خصوصی جلوی ساختمان ریاست جمهوری اجتماع کردند و تقاضای رسیدگی به خواست هایشان را نمودند.
ما که نفهمیدم مگر ساختمان ریاست جمهوری امامزاده است و معجزه می کند که هرروز عده ای جلوی آن جمع می شوند و به آن متوسل می شوند؟ یک روز معلمان، یک روز بازنشستگان و حالا پرستاران …
شاید چون به اندازه کافی زیارتگاه نداریم و رفتن به قم و مشهد مشکل است و خرج دارد مردم جلوی ساختمان ریاست جمهوری جمع می شوند و تقاضاهایشان را مطرح می کنند؟ اگر این طور است و ساختمان ریاست جمهوری دردی را دوا می کند چرا برای آن گنبد و بارگاه نمی سازند؟
بدبختانه یکی هم نیست به مردم بگوید که بابا خدا روزی تان را جای دیگری حواله کند… این امامزاده معجزی نمی کند و از اجتماع جلوی آن جز وعده چیزی عایدتان نخواهد شد…!
قانون دیگه چه کوفتیه؟!
اگر جنابعالی به کسی بگویید من با قانون مخالفم، یا می خندد به تصور اینکه شوخی می کنی، یا چپ چپ نگاهت می کند به تصور اینکه جدی می گویی.
بعد از ماجرای فرگوسن و قتل دو سیاه پوست توسط پلیس خشن آمریکا، خبرگزاری ها اعلام کردند که رئیس جمهور آمریکا در مقابل این خشونت ها ناتوان است و به قول امام خمینی هیچ غلطی نمی تواند بکند، چون قانون دست و پایش را بسته است.
یقین دارم شما هم مثل من بارها از قانون مدار بودن کشورهای غربی تعریف شنیده اید و خیال می کنید واقعن قانون زندگی را راحت تر، بهتر و شیرین تر می کند؟
در حالی که اینطور نیست و قانون گاه چنان دست وپا گیر است که کفر آدم را درمی آورد. نمونه اش همان که در مورد رئیس جمهور آمریکا عرض کردم. و هنگامی که قانون دست وپای رئیس جمهور مملکتی را ببندد، تکلیف مردم عادی آن کشور روشن است.
جوان مجردی که تازه از ایران به آلمان آمده و پناهنده شده می گفت اینجا دیگه کجاست بابا… به یه دختر متلک گفتیم نزدیک بود کارمان به زندان بکشد. طرف شکایت کرد که من براش مزاحمت جنسی فراهم کرده ام ….کار کشید به پلیس و بازپرس و پدرم درآمد تا ثابت کردم که منظور سوئی نداشته ام و روی عادت، یک چیزی پرانده ام. بهشون گفتم بابا توی ایران اگر دختری از کنار آدم رد بشه و آدم چیزی بهش نگه برای آدم حرف درمیارن!
او که از پناهندگی در آلمان سخت دلخور است و می خواهد دوباره برگردد و این بار به ایران پناهنده شود، می گفت قربون مملکت خودمون. آدم هرکاری دلش خواست می کنه و یک جوری راس و ریسش می کنه. یارو اسید پاشیده به صورت دخترای اصفهان کاریش ندارن اونوقت ما یک متلک گفتیم به یک دختر کلی برامون دردسر درست کردند که این کار خلاف قانون است. قانون دیگه چه کوفتیه؟!
بازی بزرگان
به گزارش ایسکا نیوز، محمد شریعتمداری معاون اجرائی رئیس جمهور از یک فساد ۹۰ میلیارد تومانی در ستاد سوخت دوران مدیریت سابق خبر داد .
آدم یاد این نکته می افته که چهار تا آدم بزرگ دارن بازی می کنند، بعد یک نی نی کوچولو میاد وسط و میگه منهم بازی بدین.
آخه ۹۰ میلیارد تومن هم قاطی اینهمه اختلاس و فساد قابل مطرح کردنه؟ بذارین بزرگترها بازی شون را بکنند!
خرید با خنده و شوخی…
دوستی که برای دو هفته به دیدارمان آمده بود موقع بازگشت و در فرودگاه آرزو کرد که ما نیز هرچه زودتر به تهران برویم و با سایر دوستان و بستگان دیداری تازه کنیم.
با خنده جواب دادم بگذار میلیونر بشیم بعد. با بودجه ای که ما داریم حریف گرانی های تهران نمی شویم.
جواب داد گرانی هایش به جای خود ولی در عوض خریدهای ما برعکس خریدهای شما در اینجا، با خنده و نشاط توام است. شما در اینجا هرچه خواستید برمی دارید، خیلی جدی پولش را می دهید و می روید ولی ما سرخرید هرجنس کلی چانه می زنیم و متلک ردوبدل می کنیم و می خندیم.
پرسیدم خنده برای چی؟ جواب داد به خاطر مسائلی که پیش می آید. مثلا قبل از آمدنم، رفته بودم گوجه فرنگی بخرم، کیلویی ۹ هزار تومان و تقریباً دانه ای هزار تومان بود. یک کیلو گوجه فرنگی خریدم، یک اسکناس ده هزار تومنی دادم و کیف پولم را در انتظار دریافت بقیه پول باز نگاه داشتم. بقاله یک دانه گوجه فرنگی له شده فرو کرد توی کیف پولم وگفت اینهم بقیه پولت.
آب گوجه فرنگی کیف پولم را خیس کرد، گفتم دست شما درد نکنه، دفعه دیگه برای گرفتن بقیه پولم آب میوه گیری میارم و با خنده راه افتادم …
*میرزا تقی خان، طنزپرداز و سریال نویس پیشکسوت، با سابقه ۵۰ سال طنزنویسی در توفیق، کشکیات، کاریکاتور، کیهان و تلویزیون از همکاران افتخاری شهروند است. از این نویسنده کتاب “آدم های زیادی” به تازگی منتشر شده است.