سال ۲۰۱۴ برای ولادیمیر پوتین، رییس جمهوری روسیه، با رویاهایی شیرین آغاز شد و با کابوسی تلخ پایان یافت. رویاهایی شیرین که برای برگزاری بازی های المپیک زمستانی “سوچی” در سر پرورده و برای تحقق آنها در بیش از دو سال بالغ بر ۵۰ میلیارد دلار هزینه کرده بود. رویاهایی که برمبنای آنها نه تنها قرار بود از این شهر ساحلی یک مرکز گردشگری بین المللی بسازد و میلیون ها تن را از سراسر دنیا به آن بکشاند و بر رونق اقتصادی متکی به نفت – با درآمد سالانه ۴۰۰ – ۳۰۰ میلیارد دلاری آن – بیافزاید، بلکه شخص ولادیمیر پوتین را نیز به عنوان رهبری فرهمند، مصمم و کارآمد که ملت خود را به سعادت و رفاه اقتصادی رهنمون شده معرفی و تثبیت نماید و شکوه و عظمت دوران درخشان امپراتوری تزاری را به روسیه تکه پاره و تحقیرشده بر اثر فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بازگرداند.
همه چیز به خوبی و با برنامه ریزی و تدابیر امنیتی دقیق و شدید پیش می رفت که ناگهان پنج روز پیش از پایان بازی های المپیک زمستانی سوچی، جرقه تبدیل رویا به کابوس زده شد. در ۱۸ فوریه ۲۰۱۴، در کی یف پایتخت اوکراین تظاهرات گسترده ای بر ضد ویکتور یاکونوویچ، رییس جمهوری هوادار روسیه برگزار شد. این تظاهرات تداوم و گسترش یافت و پیش از پایان ماه فوریه با رأی مجلس اوکراین به برکناری یاکونوویچ از ریاست جمهوری منجرشد و آغاز بحرانی گردید که همه رویاهای ولادیمیر پوتین را بر باد داد. درفاصله دو- سه هفته پس از برکناری یاکونوویچ، در ۱۱ مارس ۲۰۱۴، با تحریک و حمایت روسیه اعلامیه استقلال شبه جزیره کریمه منتشر شد و ۵ روز بعد یک همه پرسی برای پیوستن آن به روسیه برگزار گردید. در این همه پرسی ۸۱ درصد از واجدان شرایط رأی دادن شرکت کردند و ۹۶.۷۷ درصد رأی دهندگان به الحاق شبه جزیره کریمه به روسیه رأی دادند و منطقه خودمختار کریمه متعلق به اوکراین به عنوان جمهوری اعلام شد. ولادیمیر پوتین با شتاب طی حکمی رسما توافق نامه الحاق شبه جزیره کریمه به روسیه را تأیید کرد و درپی آن مجلس روسیه (دوما) نیز با ۴۴۵ رأی موافق و ۱ رأی مخالف آن را به رسمیت شناخت.
این شتاب زدگی نسنجیده موجب بروز بزرگ ترین بحران پس از دوران جنگ سرد شد و جنگی داخلی را در اوکراین پدید آورد که شمار تلفات آن تاکنون به بیش از ۴۰۰۰ تن رسیده است. پیآمدهای دیگر این رویداد نیز به شدت به اعتبار پوتین هم در داخل کشور و هم در سطح بین المللی لطمه زد و به ویژه در هفته های اخیر با کاهش بیش از پیش بهای نفت، که اقتصاد روسیه به شدت به آن متکی است، موجب دهها میلیارد دلار کاهش درآمد نفت، بیش از ۵۰ درصد کاهش ارزش روبل، افزایش تورم و فرار سرمایه های خارجی از روسیه شد.
درتحلیل دلایل تصمیم شتاب زده و نسنجیده ولادیمیر پوتین، نمی توان نقش انفعال و بی تصمیمی باراک اوباما رییس جمهوری ایالات متحده را نادیده انگاشت. اگر در امریکا رییس جمهوری قوی و مصمم بر سر کار می بود، به احتمال قوی پوتین پیش از اجرای تصمیم بحران آفرین خود دوبار فکر می کرد و چنین بی گدار به آب نمی زد. او درمواردی دیگر از جمله مسئله سوریه – به ویژه موضوع کاربرد سلاح شیمیایی در تابستان سال ۲۰۱۳ – اوباما را محک زده بود و خود را پیروز احساس می کرد و می پنداشت که در مسئله اوکراین نیز خواهد توانست برنده شود.
بحران اوکراین تنها بحرانی نیست که بی ارادگی و انفعال باراک اوباما در آن نقش اساسی دارد. فزون بر مسئله هسته ای جمهوری اسلامی که با تمدیدهای مکرر مذاکرات همچنان پادرهوا مانده و به نیمه سال ۲۰۱۵ موکول شده، این انفعال نقشی غیرقابل انکار در جنگ داخلی ویرانگر سوریه که تاکنون بیش از ۲۰۰ هزار کشته، میلیون ها آواره و پناهنده و بی خانمان و کشوری به کلی ویران به جا گذاشته داشته و دارد. ضعف و بی تصمیمی اوباما علاوه بر نقشی که در حمایت همه جانبه حکومت آخوندی از بشار اسد دارد، موجب ظهور و رشد گروه های بنیادگرای اسلامی مانند جبهه النصره و دولت اسلامی عراق و شام (داعش) که بعد نام خود را به خلافت اسلامی تغییر داد نیز گردید.
هنوز سال ۲۰۱۴ به نیمه نرسیده بود که بحرانی دیگر – که اوباما را در آن نیز نمی توان از مسئولیت بری دانست – پدیدار شد. در ۱۰ ژوئن نیروهای دولت اسلامی عراق و شام (داعش) با بهره گیری از ضعف دولت مرکزی عراق و نارضایتی عمومی اقلیت سنی به موصل، دومین شهر بزرگ این کشور حمله کردند و تقریبا بدون مقاومت جدی از سوی ارتش و نیروهای امنیتی موفق به تصرف آن شدند. در پی این پیروزی، داعش نام خود را به خلافت اسلامی تغییر داد و سرکرده آن، ابوبکر البغدادی، خود را خلیفه خواند.
چند ماه پس از تصرف موصل، باراک اوباما ائتلافی ناهمگون با شرکت ۴۰ کشور، از جمله ۱۰ کشور عرب، تشکیل داد تا بدون رودررویی میدانی و تنها از راه بمباران های هوایی با خلافت اسلامی مبارزه کند که تا امروز در این کار توفیقی نیافته است. در این مورد نیز بخش عمده ای از مسئولیت به عهده باراک اوباما است. اگر او در نیمه نخستین سال ۲۰۱۱، که سوریه دستخوش تظاهرات گسترده ضد بشار اسد بود و هنوز سروکله گروه های بنیادگرای اسلامی پیدا نشده بود، به موقع تصمیم می گرفت و عمل می کرد، علاوه بر جلوگیری از کشته شدن بیش از ۲۰۰ هزار تن و تبدیل سوریه به یک ویرانه، بحران های اوکراین و داعش نیز پدیدار نمی شدند.
باراک اوباما کیفر ضعف و سستی خود را در انتخابات ۴ نوامبر گذشته گرفت و رقیب جمهوری خواه اکثریت و کنترل هر دو مجلس نمایندگان و سنای امریکا را به دست آورد که می توان درسال پیش رو منتظر نتایج و آثار آن بود.
در مجموع، ۲۰۱۴ سال پدیداری بحران هایی بود که تا پایان آن بلاتکلیف ماند. آیا می توان امید داشت که ۲۰۱۵ سال تعیین تکلیف این بحران ها باشد؟!
* شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی، ساکن اروپا و از همکاران شهروند است.
Shahbaznakhai8@gmail.com