جعفر والی: ما هیچوقت پرواز نکردیم!
چقدر خوب است که این رسم در بین ما ایرانیان دارد جا می افتد که از بزرگانمان در همه عرصه ها در زمان حیاتشان قدردانی کنیم.
عارف محمدی که سالهاست در حوزه ی سینما و هنر در ایران و کانادا فعالیت دارد و در همین رابطه گروه فرهنگی و هنری موج نو را در سال ۲۰۰۴ تأسیس کرده، بزرگداشت یکی از هنرمندان برجسته ی کشورمان را در تورنتو برگزار کرد.
روز یکشنبه ۱۱ ژانویه ۲۰۱۵ در سالن بنیاد پریا، از بیش از نیم قرن حضور تأثیرگذار جعفر والی در عرصه ی فرهنگ و هنر ایران قدردانی شد.
تعدادی از هنرمندان، دانشگاهیان، سیاستمداران، نویسندگان و علاقمندان به هنر که در مراسم حضور داشتند با “بارش مهر”بر سر والی نشان دادند که قدر بزرگان علم و ادب و هنر ایران را می دانند.
جعفر والی متولد ۱۳۱۲ تهران، فارغ التحصیل بازیگری از دانشکده هنرهای دراماتیک دانشگاه تهران است. او بازیگری و کارگردانی تئاتر را از سال ۱۳۳۶ شروع کرد و از سال ۱۳۳۷ به عنوان کارگردان به استخدام وزارت فرهنگ و هنر درآمد و ده سال در کار دوبله فیلم های سینمایی فعالیت کرد. والی فعالیت در سینمای حرفه ای را از سال ۱۳۴۸ با بازی در فیلم “گاو” آغاز کرد و تا سال ۱۳۶۶ به تدریس بازیگری در دانشکده هنرهای زیبا اشغال داشت.
از ۳۶ نمایشی که نام او را بر خود دارد، ۲۷ نمایش را کارگردانی کرده و در ۲۴ نمایش بازیگر بوده. او همچنین در ۲۵ فیلم سینمایی نیز بازی کرده است.
مراسم با خوشامدگویی لیلا پیمان، از همکاران گروه موج نو، آغاز شد و سپس عارف محمدی، مدیر گروه، گردانندگی مراسم را برعهده گرفت.
عارف محمدی، جعفر والی را هنرمندی شریف نامید و گفت، هنرمند شریف مثل گل نیلوفر است. زمانی یکی از شاگردان بودا از او پرسید، چطور میشه در زمانه ای که ناپاکی و فساد و پلیدی ست انسانی سالم بود. بودا گفت، مثل نیلوفر آبی باشید، در گِل و لای می روید ولی رو به روشنی داره. و نمادی از این است که در زشتی ها میشه زیبا بود.
محمدی در ادامه از نویسنده، محقق، فیلسوف و استاد دانشگاه، دکتر رامین جهانبگلو، دعوت به سخنرانی کرد.
دکتر جهانبگلو گفت، آشنایی من با آقای والی به دوران کودکی من برمی گردد. ایشان همکار مادر من، سرکار خانم خجسته کیا، بودند و این دو به همراه آقایان جوانمرد، کشاورز، نصیریان و … کار تئاتر می کردند.
جهانبگلو افزود: من از شخصیت والی در یکی از تئاترهایش وحشت داشتم و آقای نصیریان برای اینکه سربه سر من بگذاره، می گفت والی از صفحه تلویزیون میاد بیرون و تو رو میخوره. تا اینکه بالاخره فرصتی دست داد و مادرم مرا به تمرین های تئاتر برد و من آقای والی را از نزدیک دیدم و به این امر واقف شدم که جعفر والی همینطور که الان اینجا هستند، آدمی ست بسیار بشاش، آدمی آزاده، روحی ظریف و نفسی بزرگ دارد.
جهانبگلو والی را هنرمند مردم ایران خواند که افتخار و امتیاز کارش در شیوه ی درست برقراری رابطه میان جامعه و هنر است. این گونه هنرمندان پلی ارتباطی هستند میان ذات هنر و روح زمانه. هر چه هنر آنها حقیقی تر باشد این ارتباط بهتر و پایدارتر است.
هنر به نوعی نیایشی ست که هنرمند فقط آن را به زبان نمی آورد و آن را تبدیل می کند به طریقه ای از زیستن و این طریقه ی زیستن یک نوع طریقه ی باهم بودگی است . هنرمند به ما اجازه میده که ما بهتر باهم زندگی کنیم. جعفر والی در زندگی هنری خودش این باهم زیستن را به ما یاد داده و آنچه که افرادی مثل والی برای نسل های آینده باقی خواهند گذاشت، آن روی سکه ی تعصب، خودخواهی ها و بداندیشی هایی ست که چیزی نیست جز عکس میراث زیبایی که یک هنرمند بخواهد به ما بدهد و این میراث بدون گذشتن از رودخانه ی هنر قابل دسترسی نیست.
سخنران بعدی، یکی از پیشکسوتان سینمای ایران، مهدی رئیس فیروز بود. این کارگردان ۸۷ ساله که از اواخر دهه ی بیست شمسی کار کارگردانی و فیلمنامه نویسی را در سینما آغاز کرده، به گفته ی عارف محمدی از هنرمندانی بوده که “بهروز وثوقی، ناصر ملک مطیعی و پرویز صیاد را به صورت پررنگ در سینما مطرح کرده است.”
رئیس فیروز در بیان خاطراتش گفت، من جعفر والی را از ۶۵ سال پیش می شناسم و قبل از اینکه با او دوست شوم، با شادروان امیر والی، برادر ایشان که از هنرمندان باارزش ما بودند، دوست بودم.
او از نحوه ی آشنایی اش با امیر والی در هنرستان هنرپیشگی در سال ۱۳۲۶ گفت و اینکه چقدر با امیر نزدیک بوده و در همه جا با هم بوده اند.
رئیس فیروز گفت، من و امیر در مشهد بودیم و جعفر که آن زمان ۱۶ سال داشت آمده بود مشهد پیش برادرش. من مسئول باشگاه افسران بودم و قرار بود تئاتری آنجا اجرا کنیم و من داشتم نمایشنامه را می نوشتم. من بلند بلند می گفتم و امیر می نوشت. در میان این کار دیدیم که جعفر حرف هایی می زند که اگر این طور بنویسید بهتر است، یا این را اضافه کنید و من دیدم این بچه چطور اینها به عقلش رسیده. از همانجا پی به ذوق و استعدادش بردم و به امیر گفتم این داداشت خیلی می فهمه و با شعوره و خیلی استعداد هنرپیشگی داره. نگذار استعدادش حروم بشه بفرستش هنرستان هنرپیشگی. و او نه تنها هنرستان که دانشکده را هم تمام کرد و کارهای باارزشی در زمینه تئاتر و سینما ارائه کرد.
رئیس فیروز سخنانش را چنین پایان برد، جعفر جان با تمام وجود به تو تبریک میگم و برات آرزوی سلامتی و خوشبختی می کنم. من تو را به دو دلیل خیلی دوست دارم، اول به خاطر خودت و هنرت و دوم اینکه تو یادگار بهترین دوست زندگی من هستی.
سخنران بعد، عباس جوانمرد، از پیشکسوتان تئاتر ایران و همکار جعفر والی بود.
جوانمرد در آغاز با اشاره به بیماری والی و وخامت حال او گفت، ما دوباره جعفرخان والی را یافتیم. وقتی به من خبر دادند که جعفر در بیمارستان بستری ست، با عجله به بیمارستان رفتم. وقتی او را دیدم جعفر بیهوش بود و من او را رفته دیدم. صداش کردم جواب نداد و حتی قادر نبود چشم باز کند. دستش را گرفتم دیدم انگشتش رو نمیتونه تکون بده. گفتم ای داد، باور کنید از درون ریختم و ناگاه آنجا دیدم عجب من واقعا این رو خیلی دوست دارم. (با اشاره به والی) ای وای این رفته. دلنگران و ناراحت بودم. این که هستی او که داشت نیست می شد، هست شد، و من از خودم می پرسیدم هستی یا نیستی، بودن یا نبودن، واقعا کدومش، باید چه کرد؟
جوانمرد قطعه ای از هملت شکسپیر را، انگار که بر صحنه تئاتر، اجرا کرد و گفت والی این را دوست دارد:
بودن یا نبودن: بحث در اینست: آیا عقل را شایسته تر اینکه مدام از منجنیق و تیر دوران جفاپیشه ستم بردن، و یا بر روی یک دریا مصائب تیغ آهختن، و از راه خلاف ایام آنها را سرآوردن؟ بمردن، خواب رفتن، بس؛ و بتوانیم اگر گفتن که با یک خفتن تنها همه آلام قلبی و هزاران لطمه و زجر طبیعی را که جسم ما دچارش هست پایان می توان دادن، چنین انجام را باید به اخلاص آرزو کردن. بمردن؛ خواب رفتن؛ خواب رفتن! یحتمل هم خواب دیدن! ها، همین اشکال کار ماست؛ زیرا، اینکه در آن خواب مرگ و بعد از آن کز چنبر این گیرودار بی بقا فارغ شویم، آنگه چه رؤیاها پدید آید، همین باید تامل را برانگیزد: همین پروا بلایا را طویل العمر می سازد؛ وگرنه، کیست کو تن دردهد در طعن و طنز دهر، آزار ستمگر، وهن اهل کبر، رنج خفت از معشوق ، سرگرداندن قانون، تجری های دیوانی و، خواریها که دایم مستعدان صبور از هر فرومایه همی بینند، اینها جمله در حالی که هرآنی بنوک دشنهای عریان حساب خویش را صافی توان کردن؟ کدامین کس بخواهد این همه بار گران بردن، عرق ریزان و نالان زیر ثقل عمر سرکردن، جز آنکه خوف از چیزی پس از مرگ (آن زمین کشف ناکرده که هرگز هیچ سالک از کرانش برنمی گردد) همانا عزم را حیران و خاطر را مردد کرده، ما را برمی انگیزد که در هر آفت و شری که می بینیم تاب آورده، بیهوده بدامان بلیاتی جز از اینها که واقف نیستیم، از حال آنها خویشتن را در نیندازیم؟ بدین آیین، شعور و معرفت ما جمله را نامرد می سازد، بدین سان، پوشش اندیشه و سودا صفای صبغه اصلی همت را به روز ردی مبدل سازد و نیات والا و گران سنگ از همین پروا ز مجرا منحرف گردیده از نام عمل محروم می مانند.
جوانمرد در پایان گفت: هیچ وقت جعفر والی از نام عمل محروم نماند. هیچ وقت مکث نکرد و هیچ وقت بد نشد.
مراسم با پخش کلیپی از بازی های جعفر والی در سینمای ایران ادامه یافت. هر فیلم دنیایی از خاطره در پسزمینه برای بسیاری از حاضران داشت. نماهایی از “گاو”، “خاک”، “تنگسیر”، “سفر سنگ”، “مردی که زیاد می دانست”، “گل های داوودی”، “ناخدا خورشید”، “تهران روزگار نو” و …
پس از این کلیپ، نوبت به هنرمندی از نسلی جوانتر در عرصه تئاتر رسید. هنرمندی که بیشتر عمر هنری اش را در وطن دوم اش کانادا گذرانده و در آن به شهرت رسیده است. سهیل پارسا، در عرض ۲۵ سال گذشته بیش از ۳۰ نمایش برای کمپانی تئاتری اش “مدرن تایمز” کارگردانی کرده و کارهایش تاکنون بیش از ۵۰ بار نامزد جایزه معتبر تئاتری “دورا” در تورنتو شده و ۱۰ بار این جایزه را از آن خود کرده است.
پارسا گفت:
سخن گفتن از بزرگواری همچون جعفر والی و دستاوردهای ارزشمندش بیش از هفت دهه در عرصه تئاتر و سینمای ایران در چند دقیقه و حتی چندین ساعت امری ست به غایت دشوار و غیرممکن. دشواری سخن گفتن در مورد جعفر والی از آنجا آغاز می شود که نمی دانی از کجا و چگونه و از چه زاویه ای با هنر او و آنچه که او عاشقانه به تئاتر سرزمینمان تقدیم کرده بنگری.
به نو آوری ها و قانون شکنی هایش در تکنیک های صحنه ای، به جستجوها و اکتشاف هایش به عنوان بازیگر و کارگردان، همکاری و همراهی درخشانش با زنده یاد غلامحسین ساعدی، ترجیحا دوست دارم در ابتدا از تجربه ی دوستی و ارتباط شخصی ام با جعفر والی بگویم.
با جعفر والی می توان ساعتها نشست و به او گوش داد. با جعفر والی می توان دیالوگ برقرار کرد. او را می شود شنید و در عین حال شنیده شد. با جعفر والی می توان موافق نبود و دچار اشکال نشد. در حضور جعفر والی می توان اشتباه، اقرار و حتی اعتراف کرد. وقتی تو سخن می گویی چنان با چشمان نافذ و دقیقش در صورتت می نگرد که مبادا مطلب یا موردی را از دست دهد.
جعفر والی با جایگاه و مقام بزرگش در تئاتر ایران از بالا به تو نگاه نمی کند. تو برایش ابزاری جهت ارضای تمایلات استادمآبانه و خودبزرگ بینی ها نیستی. او به شاگردانش، به هنرمندان نسل جوانتر و در مجموع به انسان، عاقل اندر سفیه نگاه نمی کند. او از تو طلبکار نیست.
از جعفر والی می شود آموخت بدون اینکه حس کنی به تو می آموزد. در عرصه ی تئاتر خود را مرجع تقلیدی نمی داند که عده ای دست بر سینه و گوش به فرمان او باشند. به عنوان انسان و هنرمندی بزرگ می داند که نفس هنر همچون نفس زندگی مدام در جوشش و غلیان است و پویایی. می داند که تجربیات هر نسلی با نسل دیگر متفاوت است و به آن ارج می نهد. او به دانش و تجربیات عظیم خود متکی ست با این همه هراسی از درک کردن، شناختن و حتی تجربه کردن مکاتب و شیوه های جدید تئاتری ندارد. تمامی اینها خصوصیات هنرمند و انسانی بزرگ است.
برای من در عرصه ی تئاتر نام جعفر والی با نام زنده یاد غلامحسین ساعدی آمیخته است. شاید بسیاری از نسل من و نسل جوانتر ندانند که جعفر والی اولین کارگردان اکثر نمایشنامه های غلامحسین ساعدی بوده است. نمی توان از تئاتر ساعدی حرف زد و جایگاه جعفر والی را در آن ندید. ارتباط ساعدی و والی به عنوان نمایشنامه نویس و کارگردان ارتباطی ست بی نهایت خاص و خلاق. یکی از ایده آل ها و آرزوهای بسیاری از نمایشنامه نویسان این است که کارگردان مورد علاقه ی خود را پیدا کنند؛ کارگردانی که ریشه های فکری و فلسفی و تکنیکی آنها را درک کرده و نهایتا در تولید اثر منعکس کند. و در این رابطه ساعدی و والی همدیگر را پیدا می کنند. این ارتباط سازنده و پویا در دهه ی چهل و پنجاه بین عباس جوانمرد و بهرام بیضایی اتفاق می افتد و نمونه ی دیگرش بین آربی آوانسیان و عباس نعلبندیان است. به نظر من ارتباط غلامحسین ساعدی و جعفر والی یکی از درخشان ترین نمونه های این ارتباط است. ساعدی و والی در یک رابطه ی نزدیک و خلاق و تنگاتنگ بر هم تأثیر می گذارند. ایده های صحنه ای و تکنیکی والی در شکل گیری نوشتاری ساعدی موثر است. بسیاری از ایده ها و صحنه ها از گفت وگوی خلاق بین این دو صورت می گیرد. این یک رابطه طبیعی و خلاق بین بسیاری از نویسندگان و کارگردانان معتبر جهان است؛ بکت، یونسکو، پیتر، ژان ژنه و بسیاری دیگر از نمایشنامه نویسان جهان ارتباطی چنین با کارگردان های خود داشتند.
سهیل پارسا در پایان سخنانش از جعفر والی خواست تا در فرصتی مناسب دو خاطره ی زیبایی که از شکل گیری دو اثر ساعدی، “دعوت” و “آی باکلاه، آی بی کلاه”، دارد، برای علاقمندان تعریف کند.
در اینجا نوبت به پخش پیام های تصویری و صوتی رسید.
محمدعلی کشاورز از تهران، فخری خوروش از لس آنجلس و بهروز وثوقی از سانفرانسیسکو از خاطرات همکاری خود با جعفر والی گفتند و برای او آرزوی سلامتی و موفقیت کردند. همچنین داریوش مهرجویی کارگردانی که در فیلم “گاو” او جعفر والی بازی کرده است، پیام کتبی خود را فرستاده بود که عارف محمدی آن را خواند.
با پخش کلیپ خاطره انگیزی از بازی نصرت پرتوی در فیلم گوزنها در نقش “فاطی”، از او دعوت شد تا به روی صحنه برود.
از نصرت پرتوی به عنوان نخستین “درام نویس” زن نام می برند. او از بیست سالگی در عرصه ی تئاتر بازیگر بوده و حضورش در گوزنها نام و چهره ی او را نزد هنردوستان ماندگار کرد.
نصرت پرتوی در سخنانش که به طنز ادا می شد گفت، من واقعا نمی دانستم والی اینقدر فیلم بازی کرده وگرنه بیشتر احترامش را می داشتم.
او سپس به همکاری هایش در تئاتر با جعفر والی اشاره کرد و گفت، آقای والی در کار رابطه ای بین خود و بازیگر ایجاد می کند که هنرپیشه نمی ترسد. بعضی ها نمی گذارند هنرپیشه شکفته شود و خلق کند، ولی آقای والی چنین خصوصیتی نداشت و کار کردن با او بسیار راحت بود.
پرتوی در “مشروطیت” و “خانه ی بی بزرگتر” به کارگردانی والی بازی کرده است.
پرتوی همچنین به بیماری والی اشاره کرد و گفت، من امیدم اینجا به والی بود. هنرمندان زیادی اینجا نیستند و جعفر یکی از آدم هایی ست که من به او دل بسته ام و خوشحالم که حالش خوب شد و آمد.
پرتوی در پایان سخنانش چند شعر از لائوتسه از کتاب تائو ت چینگ برای جعفر والی خواند.
فرزانگان کهن، کامل و دقیق بودند
خرد آنها دست نیافتنی بود
کلمات از بیان آن عاجزند
فرزانه در جستجوی رضایت خاطر نیست
نمی توانید او را بشناسید
با آن نزدیک می شوید، آغازی ندارد
آن را دنبال می کنید، پایانی ندارد
ولی با سادگی در زندگی می توانید آن شوید.
در ادامه کلیپ دیگری از فعالیت های جعفر والی در عرصه ی تئاتر به نمایش درآمد.
سخنران بعدی دکتر رضا مریدی، نماینده مجلس انتاریو از ریچموندهیل، و وزیر آموزش عالی و دانشگاه ها و وزیر پژوهش و نوآوری در دولت انتاریو بود.
دکتر مریدی از عارف محمدی هم به خاطر فعالیت های فرهنگی ـ هنری اش در تورنتو و هم به خاطر بانی شدن برای برگزاری مراسم بزرگداشت از هنرمند محبوب جعفر والی قدردانی کرد و از آقای والی برای خدمات و زحماتش برای هنر آن مرز و بوم، کشورمان ایران، تشکر و سپاسگزاری کرد.
دکتر مریدی، همچنین از محاسن کانادا گفت؛ کشوری که امکان گردهمایی برای ملیت های مختلف را برای قدردانی از هنرمندانشان فراهم می آورد.
دکتر مریدی تقدیرنامه ای از سوی دولت کانادا به آقای والی تقدیم کرد و ایشان را برای سخنرانی دعوت کرد.
جعفر والی با لحنی صمیمی آغاز کرد: من چقدر خوشحالم که امشب با شما هستم. به خدا، فکر نمی کردم این اتفاق بیفته. فکر می کردم چهار تا آدم دور هم هستیم. جالبه که امشب دوستای قدیمی که گم شده بودن، آدمایی که همیشه به یادشون بودم، همه دور هم هستید. تو رو خدا این کارها رو بیشتر کنید. به ما که خیلی خوش میگذره.
او افزود: امشب قدیمی ترین دوست زندگی من اینجاست. آدمی که اولین معلم من بود. دست منو گرفت برد هنرستان هنرپیشگی اسم منو نوشت. (به مهدی رئیس فیروز اشاره کرد) (تشویق حاضران)
والی داستان هنرستان رفتنش را تعریف کرد و کلی همه را خنداند.
… کلاس نهم دبیرستان بودم که دو سال مردود شدم و خیلی ناامید شده بودم از درس خوندن. سال آخر را هم با شش تجدید قبول شدم. یکهو به سرم زد که به هنرستان هنرپیشگی بروم، چرا که برادر من هم قبل از من به این هنرستان می رفت و با آقای مهدی رئیس فیروز خیلی رفیق بود و در یک فضای هنری زندگی می کردند و من دورادور از این فضا خوشم می آمد. وقتی به خانواده گفتم که می خواهم به هنرستان هنرپیشگی بروم به من خندیدند و گفتند “درس خوان بودی درس خودت رو می خوندی”…
در نهایت جعفر والی با پافشاری به هنرستان می رود و جزو شاگردهای خوب هنرستان می شود. می گوید: از آن فضای بسته محله های سیروس و سرچشمه وارد فضای روشنفکری و سیاسی شده بودم. رفته رفته جذب حرفه تئاتر شدم. اولین تئاتری که دیدم کاری از عبدالحسین نوشین بود و چقدر این تئاتر حیرت انگیز بود. مثل یک رویا بود و من یک هفته درگیر این نمایشنامه بودم. به همین دلیل تئاتر برای من یک جذابیت خاصی داشت و برایم عجیب بود.
والی گفت عمری که دارم از تئاتر دارم. آنچه که منو راضی می کنه از تئاتر دارم. کار عجیب و غریبیه، هیجان انگیزه، آدم را پیر نمی کنه. چون خیزرانی در دل مرداب بودم، نگاهم به آفتاب است، پایم در لجن و در تاروپود وجودم هزاران سرود خشکیده. متاسفانه در زمانه ای زندگی می کنیم که این خشکیدن ها همه گیر شده. از این ۶۵ سال کاری که کردم، ۳۵ سالش عاطل و باطل گذشت. متاسفانه کار عمده ای که دلم می خواست نکردم و این چیزی ست که گریبانگیر همه شد.
الان توی ایران مد شده که میگن اگر زندگی هنرمند تحت فشار باشه، کار هنری اش برجسته تر و زیباتر میشه. این حرف مزخرفیه. ما هیچوقت پرواز نکردیم. من و دوستانم که در ایران کار می کردند، هر کاری که می خواستیم بکنیم باید اجازه می گرفتیم. همیشه باید از پل سانسور رد می شدیم. با همه ی اینها تا اونجا که تونستیم انجام دادیم.
وقتی که فکر می کنم می بینم نه، خوب راهی را انتخاب کردم و آنچه که امروز دارم، راضیم میکنه. گذشته از این، این همه دوست دارم. از همه تون متشکرم.
این سخنان والی با تشویق های بسیار و ممتد حاضران همراه شد و در پایان مراسم، عارف محمدی از سوی گروه موج نو، پرتره ای که هنرمند گرافیست هاشم تقوی کشیده بود به همراه تقدیرنامه ای به این هنرمند پیشکسوت و برجسته تقدیم کرد.
عارف محمدی در طول برنامه از حامیان برنامه از جمله بنیاد پریا، پرشین سیرکل، شهروند، شهر ما، مهندس محمدتقی پیروزفرد، سودابه داداللهی، مریم صنیعی و شرکت ساختمانی پهلبد سپاسگزاری کرد.
همکارانی که گروه موج نو را در این مراسم یاری دادند: لیلا پیمان، مونا کتابیان، مینا کتابیان، فرشید رشیدفر، مهرداد قلی زاده بودند. عکاس: یاسر قریشی، تصویربردار: بابک منطقی، پوستر: مهدی پوریان، رامین دوستان و فرهنگ خسروانی تهیه کلیپ ها، صدا: آرش دیماس، طرح بروشور و آگهی ها:
سعید میلانی، چاپ بروشور: علی نجاتی.
عکس برای شهروند: مهدی ترابی کیا
آلبوم تصویری این مراسم را در صفحه فیس بوک شهروند ببینید.