بر سر نامگذاری قرن بیست و یکم، بین دانشمندان و مورخان اختلاف نظر شدیدی بروز کرده است.
بعد از قرن شانزدهم و رنسانس که دوران بیداری اروپا نام گرفت، مورخان به فکر افتادند که قرن ها را به جای شماره گذاری، نام گذاری کنند تا دانش آموزان راحت تر بتوانند به خاطر بیاورند در چه قرنی چه مسائلی روی داده. فکر خوبی هم بود. آدم قرن خوش خیالی، قرن بی غیرتی، قرن شهوترانی، قرن بچاپ بچاپ و قرن ترور و بکش بکش را بهتر یادش می ماند تا قرن اول و دوم و سوم …؟
اگر نظر آنها رعایت شده و قرن ها به این شکل نام گذاری شده بود، وقتی معلم از دانش آموز می پرسید قرن بی غیرتی کی بوده، دانش آموز فورا شروع می کرد به فاتحه خواندن برای شاه سلطان حسین و اگر از قرن شهوترانی سئوال می کرد دانش آموز حمد و سوره ای برای فتحعلیشاه و ناصرالدین شاه می خواند.
بدیهی است قرن بچاپ بچاپ، قرنی است که معلمان دویست سیصد سال بعد درباره اش سئوال خواهند کرد چون هیچ معلم تاریخی در مورد مسائل روز که هنوز به تاریخ نپیوسته سئوال نمی کند!
از شوخی گذشته اگر قرار بود چنین نامگذاری هایی صورت بگیرد، و جلسه ای برای این کار تشکیل می شد، دانشمندان و تاریخ نویسان و جامعه شناسان بدبخت می شدند…
تاریخ نویسان با توجه به مسائل کشور پیشکسوت و هفت هزارساله ایران، می گفتند قرن بیست ویکم را باید قرن بچاپ بچاپ نام گذاشت و دانشمندان خارجی با توجه به مسائل دیگر جهان پیشنهاد می کردند که نه خیر، این قرن باید قرن ترور و بکش بکش نامگذاری شود و آقا چه بگومگوهایی که نمی شد و چه بحث هایی که پیش نمی آمد.
تاریخ نویس ها می گفتند وقتی در دوران پاک ترین دولت تاریخ! اینهمه اختلاس و فساد مالی پیش آمده و ثروت یک مملکت غارت شده باید این قرن را قرن بچاپ بچاپ نام گذاشت و دانشمندان می گفتند، ول کنید این قضیه تکراری را. سفره ای بوده گسترده و هرکی هرچی زورش رسیده برده و خورده. برسید به ترورهایی که هر روز درگوشه وکنار دنیا روی می دهد. اسم قرن بیست و یکم را بگذاریم قرن ترور و بکش بکش و تمامش کنیم. سه ساعت است داریم حرف می زنیم، الان ظهر می شود، نانوایی ها غلغله میشه و یه دونه نان سنگک هم گیرمان نمیاد …!
و دیدنی است قیافه جامعه شناسان که در این بلبشو سعی می کنند مسائل زنان و دروغگویی و فحشا و اعتیاد را هم یک جوری وارد این بازی کنند و برایش اسمی انتخاب کنند.
قبل از شروع این مطلب می خواستم شأن نزول این سوژه را بگویم و برایتان بنویسم که بوکو حرام درکشورهای همسایه هم شعبه بازکرده و همین امروز ۶۰ نفر را که بیشترشان کودک هستند در کشور کامرون، ربوده است. و می خواستم ذکر خیری بکنم از آماده باش کشورهای اروپایی برای مقابله با عملیات تروریستی که شوخی شوخی شهرها را پر از سرباز و پلیس کرده اند و قیافه اروپا را تغییر داده اند، ولی متاسفانه دانشمندان و تاریخ نویسان حواسم را پرت کردند و چیزی را که می خواستم اول مطلب بنویسم، آمد آخر!.
حالا نمی خواهد اخم کنید و غصه بخورید، طوری نشده که؟ خبر اول را می توانید در اینترنت بخوانید و خبردوم را هم همینطور.
تبدیل انسان به حیوان
از هفته گذشته که بوکوحرام ۳۷۰۰ خانه را در نیجریه ویران کرد و۲۰۰۰ نفر را کشت، زیست شناسان دارند مطالعه می کنند ببینند می شود انسان را تبدیل به حیوان کرد؟ آخر هنوز مقدار زیادی انسانیت بین حیوانات وجود دارد!
بخشش از بزرگترهاست
غلامرضا کاتب، سخنگوی کمیسیون برنامه و بودجه مجلس ایران، گفته است که بخشی از سهام “پست بانک” به طور قسطی به کسی واگذار شده که به عنوان بزرگترین بدهکار بانکی کشور معرفی شده و هرگونه فعالیت بانکها و موسسات مالی با او منع شده است.
بی بی سی که خود را بزرگترین پایگاه خبری می داند و می نامد و چنین خبری را مخابره کرده، توجه نکرده که در دین و آئین ما بخشش حرف اول را می زند و دولت ما حتمن این آدم را که اسمش هم اعلام نشده تا جلوی سر و همسر خجالت بکشد، بخشیده است.
به خاطر اینکه طرف بزرگترین بدهکار بانکی کشور است که نمی شود او را ازسهام پست بانک محروم کرد. این مثل این می ماند که بگوئیم فلانی چون بدهکار است، حق ندارد به اداره پست برود و برای عمه اش نامه پست کند!
گزارش های خبری حاکیست که سختگیری در مورد هنرنمایی و آوازخوانی بانوان در ایران شدت یافته است.
درکنسرت سالار عقیلی در مشهد، حریرشریعت زاده نوازنده دف که همسر سالار عقیلی هم هست، پس از اجرای یک قطعه از ادامه کار باز داشته شد.
درمورد دیگری هم فرغانه، دختر عالیم قاسیم اف خواننده آذربایجانی در روز سوم کنسرت اجازه رفتن روی صحنه را پیدا نکرد.
استاد مجید درخشانی که کارهای درخشانی در موسیقی اصیل ایرانی کرده وکنسرت های فراوانی از او دیده ایم، اخیراً ممنوع الخروج شده است.
وی در یک مصاحبه اینترنتی، علت ممنوع الخروج بودن خود را کارکردن با خوانندگان و نوازندگان زن دانسته و گفته است “مشکل صدای زن است”.
این مشکل را ایرانی های دویست سیصد سال پیش هم داشتند اما پدران مبتکر ما برای آن راه حل ساده ای یافته بودند. از زنان می خواستند تا صدای خود را عوض و مضحک کنند تا مردان نامحرم از راه بدرنشوند.
مثلا وقتی کسی می آمد و در خانه ای را می زد، خانم خانه انگشتش را می کرد توی دهانش و می پرسید کیه؟ تا اگر مردی پشت در باشد، از شنیدن صدای لطیف او تحریک نشود!
این کار نه خرجی دارد و نه زحمتی. الان هم می شود از این شیوه ساده و بدون خرج استفاده کرد. خوانندگان زن می توانند یک انگشتشان را بکنند توی دهانشان و بخوانند تا آوازشان مردان تحصیلکرده و اروپا رفته اما زن ندیده ایران را از راه بدر نکند.
دنیا تشنه ابتکارات تازه است و در دنیایی که مدسازان از لباس های دویست سال پیش الهام می گیرند و آنها را دوباره مد می کنند، اگر ما هم بیائیم آواز خواندن انگشتی را مد کنیم، می دانید چه افتخاری نصیب مان می شود؟
فقط کافیست مجسم کنید که شکیرا و جنیفر لوپز و مادونا با یک دست قر می دهند و دست دیگرشان توی دهان شان است و آواز می خوانند تا ببینید مردم چگونه برایشان غش و ریسه می روند و به تقلید از آنها انگشت شان را در دهانشان می کنند و هورا می کشند!
مشاهدات حیرت انگیز یک زن …
مسئولان مملکت مان هزار بارگفته اند و نوشته اند که زن مثل آتش است و مرد مثل پنبه! آتش و پنبه را نباید کنار هم گذاشت، اما مگر کسی گوش می کند؟ همه نق می زنند که چرا زن ها را به استادیوم های ورزشی راه نمی دهند؟ بفرمایید، یکی از خانم هایی که به استادیوم ورزشی راه یافته بود مشاهدات و تجربیات خود را برای عبرت سایر بانوان بیان کرده است. وی می نویسد:
در مسابقه فوتبال ایران و بحرین صندلی من درکنار مرد جوانی بود و حرف هایی شنیدم که شاید عرف اجتماع اجازه بیان آنها را ندهد ولی باید گفت تا بلکه دیگران عبرت بگیرند.
یک پسر بیست و هفت هشت ساله که ردیف پشت سر من نشسته بود، از دختر جوانی که کنارش بود پرسید به نظر شما گل شد؟ و دختره بی چشم و رو جواب داد گمان نمی کنم، آفساید بود. در همین موقع پسری که کنار دست من نشسته بود بی اجازه مداخله کرد و با صدای بلند گفت: کجاش آفساید بود، گل بود دیگه!
در موردی دیگر خودم به گوش خودم شنیدم که دختره از پسره پرسید ساعت چنده و پسره نه گذاشت و نه برداشت و جواب داد یک ربع به پنج …
این خانم تماشاچی به خبرنگار ما گفت باورتان نمی شود اما یک مرد پنجاه و پنج ساله را دیدم که داشت به یک دختر بیست ساله ساندویچ کالباس تعارف می کرد. البته بعد فهمیدم آن دو پدر و دختر بوده اند ولی این کارها توی استادیوم ورزشی قباحت دارد چون به محض اینکه دخترک نایلن دور ساندویچ را باز کرد، بوی کالباس بلند شد و همه را به هوس انداخت .
این خانم که قصد دارد کتابی در مورد مشاهداتش در استادیوم ورزشی بنویسد می گفت: باورکنید موقع بیرون آمدن خودم با چشم خودم دیدم که آقاهه داشت روسری خانمش را که رفته بود پائین می کشید بالا و می گفت پریسا درسته که خارج از کشوریم، اما یک وقت عکست را برمی دارند و موقع برگشتن برامون دردسر میشه!
می کشندم چو سبو دوش به دوش …
به نوشته روزنامه حریت، یک مقام ترک پس از آنکه روی دست کشاورزان حمل شد تا کفش هایش کثیف نشود، از کار برکنار شد.
ندیم زورناچی، کارشناسی که برای ارزیابی میزان خسارت برف به منطقه خسارت دیده رفته بود چون کفش هایش مناسب نبود، روی دست کشاورزان حمل شد. عکس های منتشر شده از او روی دست روستائیان به مذاق مقامات ترکیه خوش نیامد و او را ازکاربرکنار کردند.
آقای زورناچی به خبرنگار ما گفت تقصیر من چیه؟ مردم کمتر مقامات را میان خودشان می بینند. در نتیجه وقتی من را دیدند، هول شدند و بغلم کردند که کفش هایم کثیف نشود. تنها گناه من این بود که درآن حالت یاد سلمان ساوجی شما افتادم و شعرش را زمزمه کردم که :
می کشندم چون سبو دوش به دوش
می دهندم چو قدح دست به دست
شلاق قسطی!
وبلاگ نویس عرب، اولین قسط شلاقش را پرداخت کرد.
در خبرها خواندم که در عربستان، وبلاگ نویسی به نام رائف بدوی، به هزار ضربه شلاق و ده سال حبس محکوم شده است و اولین قسط شلاقش را هم هفته گذشته پرداخت کرده، یعنی خورده.
قرار است این حکم به صورت قسطی اجرا شود و رائف هفته ای پنجاه ضربه شلاق بخورد و بعد به سلامتی ده سال زندانش را تحمل کند.
کیف کردم از اینهمه انسانیت. واقعا هم وقتی می شود یخچال و اجاق گاز را قسطی خرید و پولش را کم کم داد، چرا نشود شلاق را قسطی خورد؟ قرن بیست و یکم است و انسانیت وکمک به همنوع در آن موج می زند!
آخرین خبر هم حاکی از این بود که به علت مشکلات جسمی طرف، قسط دوم شلاق او عقب افتاد. حالا معلوم نیست بابت این عقب افتادن چند تا شلاق هم به عنوان بهره باید بپردازد یا در این مورد بهره حرام است؟
*میرزا تقی خان، طنزپرداز و سریال نویس پیشکسوت، با سابقه ۵۰ سال طنزنویسی در توفیق، کشکیات، کاریکاتور، کیهان و تلویزیون از همکاران افتخاری شهروند است. از این نویسنده کتاب “آدم های زیادی” به تازگی منتشر شده است.