شهرام تابعمحمدى
مقاومت سرسختانه تندروهاى جمهورى اسلامى در برابر جنبش سبز مردم ایران و تحمل نکردن کوچکترین انتقادى بیش از آنکه نشان از قدرتمندى آنها داشته باشد حکایت از به آخر خط رسیدنشان دارد. نظارت استصوابى آخرین و مهمترین ابزارى است که خامنهاى و طرفدارانش براى ادامه سلطهشان بر سیاست در اختیار دارند و مىدانند که هر امتیازى، هرچند کوچک، دست آخر به سرنگونى کامل حکومتشان منتهى خواهد شد. این آغاز پایان جمهورى اسلامى است. در مطلب زیر به این موضوع و نقشى که اپوزیسیون و ایرانیان خارج کشور مىتوانند داشته باشند، مىپردازم.
همتایى با خمینى در به انحصار کشیدن قدرت رویاى خامنهاى است. از همان روزى که خواست او را مثل خمینى امام خطاب کنند و نشد معلوم بود که به قول مهندس بازرگان این ردا بر تن او گشاد است. شخصیت کاریزماتیک خمینى او را قادر کرد تا در طول حکمرانىاش با یکى دو استثنا همیشه حرف خودش را بى کوچکترین مقاومتى بر کرسى بنشاند. با مرگ خمینى سردمداران جمهورى اسلامى، چه راست و چه چپ، به یک نقطه مشترک رسیدند که ادامه حکمرانى به سبک خمینى ناممکن است و به نفع خودشان است که به جایگاه کمخطرترى بازگشت ـ یا بهتر بگویم عقبنشینى ـ کنند. مشکل از آنجا شروع شد که جناح راست و جناح چپ دو راه بازگشت مختلف و مخالف را در پیش گرفتند که هرچه پیشتر رفتند شکاف بینشان را عمیقتر و ترمیمناپذیرتر کرد. جناح راست، سرکوبگرى بىرحمانه خمینى را به عنوان راه نجات برگزید و جناح چپ بازگشت به قانونگرایى او در روزهاى اول انقلاب را.
این بازگشت هرچه بود ثمره ی نهال کوچک مقاومتى بود که مردم از همان روزهاى اول انقلاب در خاک این سرزمین نشاندند و بعد از چندین سال شروع به میوه دادن کرد. همان طور که اوج قدر قدرتى جمهورى اسلامى به سالهاى آخر دهه شصت و اوایل هفتاد باز مىگردد پیروزىهاى مردمى هم از نیمههاى دوم دهه هفتاد شروع شد. روزگارى بود که هر هفته یکى دو نفر از شخصیتهاى سیاسى مخالف در خارج کشور ترور مىشدند، از شاپور بختیار بگیر تا عبدالرحمان قاسملو و کاظم رجوى و غلام کشاورز و بسیارى دیگر. شعله این ترورها بهتدریج رو به خاموشى رفت و امروزه دیگر خبرى از آنها نیست. در داخل ایران هم به همت بسیارى از روشنفکران و فعالان اجتماعى و سیاسى بهتدریج نهادهاى مدنى گوناگونى شکل گرفتند که ضرب تیشههاى جمهورى اسلامى بلاخره نتوانست ریشهشان را برکَنَد. جنبش زنان، انجمنهاى دانشجویى، اتحادیههاى کارگرى، و فعالیتهاى فرهنگى بسیارى هنرمندان از نویسندهها و شاعران بگیر تا فیلمسازها و موسیقىدانها، در کنار پافشارى سرسختانه زنان در مخالفت با حجاب اجبارى نمونههاى برجسته این مقاومت بودند. شروع بازگشت ایرانیان خارج از کشور به ایران (که همیشه با مخالفت تند و تیز نیروهاى اپوزیسیون همراه بود و هنوز هم هست) و همهگیر شدن اینترنت دو عامل اصلى در تقویت روشنگرى و دموکراسى خواهى در ایران بودند.
موفقیتهاى کوچک مردم بلاخره در انتخابات دوم خرداد با پیروزى خاتمى بر ناطقنورى به جهش بزرگى تبدیل شد که نشان داد جمهورى اسلامى آن دژ تسخیرناپذیرى که خمینى ساخته بود نیست. و این آغاز تسخیر پى در پى خاکریزهاى جمهورى اسلامى بهدست مردم بود. در تمام این سالها، نیروهاى اپوزیسیون هیچگاه این پیروزىها را نه به رسمیت شناختند و نه تایید کردند. مردم اما بىتوجه به اخم و تخمهاى اپوزیسیون سنتى با تکیه بر غریزه ی سیاسى خودشان راه درست را از غلط تشخیص دادند و نهایتاً نهتنها توانستند خشونتگرایى بىحد و مرز جمهورى اسلامى را به بنبست بکشانند، بلکه اپوزیسیون سنتى را هم غافلگیر کنند و وادار به دنباله روى از خود کنند.
امروز از آن هیولاى مهیبى که جمهورى اسلامى در سالهاى شصت و هفتاد بود عقرب خسته و درماندهاى به جا مانده که اگرچه هنوز نیش زهرآگینى دارد، اما یک اشتباه دیگر برایش کافى است تا زیر پاى مردم له شود. زمانى بود که مىخواستند مقام ریاست جمهورى را “ذوب در ولایت فقیه”کنند. یعنى آرزویى که خمینى فرصت نکرد به آن دست یابد را عملى کنند و جمهوریت را یکبار و براى همیشه از قانون اساسى پاک کنند. امروز همانها مجبور شدهاند پشت سر رئیس جمهورى سنگر بگیرند که حتا خامنهاى هم از او دل خوشى ندارد. روزگارى بود که آن هیولا در خیابانها دهان مردم را مىبویید که مشروب نخورده باشند و حجاب زنان را به پیشانىشان منگنه مىکرد، اما امروز به روسپیان و کاف کشان ساندیس مىدهد تا با چهرههاى آراسته و روسرىهاى روى شانه رها شده و ناخنهاى لاکزده به طرفدارى از احمدىنژاد به خیابانها بیایند تا ژست امروزى بودن و مدرن بودن بگیرند. آن هیولایى که سال شصت هزاران جوان را بىآنکه حتا نامشان را بداند یک شبه اعدام کرد و در سال شصت و هفت زندانیانى که بعضى دوران محکومیتشان بهپایان رسیده بود را دستهجمعى تیرباران کرد، امروز تنها جرئت مىکند دو تن از مظلومترین زندانیان را که سازمان متبوعشان جز شاخ و شانه کشیدن در تلویزیونهاى لوس آنجلس هنر دیگرى ندارد، به تیر اعدام ببندد. هنوز هم بسیارى از سردمداران جناح سرکوبگر شبها خواب اعدامهاى دستجمعى آن سالها را مىبینند و روز بعد در خطبههاى نماز جمعه از مسئولان مىخواهند دستگیرشدگان تظاهرات اخیر را بىمهابا اعدام کنند.
در چنین شرایطى است که خامنهاى و طرفدارانش دیگر چیزى براى از دست دادن ندارند. حتا دیگر برگ برندهاى براى بازى در بده و بستان سیاسى هم براىشان باقى نمانده است. این است که چارهاى جز مقاومت تا آخرین نفس ندارند. پیشنهاد به رفراندوم گذاشتن نظارت استصوابى طرحى است که خامنهاى را به آخرین خانه این بازى شطرنج سى و یک ساله مىراند. خامنهاى و جناح راست مذهبى توان وارد شدن به چنین بازىاى را ندارند چرا که بهخوبى مىدانند که هر حرکتى به مات شدنشان خواهد انجامید. تصورش را بکنید که قرار باشد نهاد معتدلترى بر صلاحیت نامزدهاى انتخاباتى نظارت کند. مثل روز روشن است که نهاد استراتژیکى مهمى مثل مجلس خبرگان به دست افرادى مثل عبدلله نورى و خاتمى و کروبى و دستغیب خواهد افتاد. و اگر چنین شود دیگر خامنهاى به چه تضمینى مىخواهد بر سریر قدرت باقى بماند؟ این است که تنها راه حل باقىمانده براى جناح راست ایستادگى در برابر جنبش سبز است. بىدلیل نیست که مىبینیم خامنهاى که در سال هفتاد و هشت از طرفدارانش مىخواست اگر مىبینند عکس او را پاره مىکنند هم شکیبایى پیشه کنند امروز حتا براى حفظ ظاهر هم چنین توصیهاى نمىکند. برعکس، همراى و همزبان با امامان جمعه خواستار اشد مجازات براى دستگیر شدگان مىشود. خواستهاى که خود بهتر از همه مىداند امکان عملى شدن ندارد.
در چنین شرایطى که مردم در داخل و خارج از کشور جمهورى اسلامى را به سهگوش دیوار راندهاند و امکان هر مانورى را از او گرفتهاند فرصتى براى اپوزیسیون خارج کشور فراهم شده که نقش موثرى در پیشبرد جنبش ایفا کند. اپوزیسیون که حرکت مردم شوکهاش کرده بود تا مدتى به همراهى با آنان پرداخت، اما وقتى دید جنبش دارد به درازا مىکشد به همان نقش سنتى خودش بازگشت و شروع به غرغرهاى همیشگى و سر دادن شعارهاى همیشگى و بدتر از همه”من گفته بودم که این خواهد شد و آن خواهد شد” گفتن کرد. این میان تنها یک واقعیت وجود دارد و آن این است که هیچ واقعیتى در پیش هیچکس به ودیعه گذاشته نشده. مردم در طى سى سال گذشته نشان دادهاند که غریزه ی سیاسى قوىترى از احزاب و سازمانهاى اپوزیسیون دارند. این نیروها یک بار براى همیشه باید رسالت هدایت خلق را به کنارى بگذارند و دوشادوش همه آنها که براى آزادى ایران عمل مىکنند، بار مسئولیت بر دوش بگیرند. ما به احزاب سیاسى جدید احتیاج نداریم بلکه به نهادهاى اجتماعى و ریشهاى محتاجیم که پاسدار دموکراسى باشند. ما بیش از آنکه به یک رهبر صادق و پاک احتیاج داشته باشیم به نهادهاى نگهبان دموکراسى احتیاج داریم که حتا رهبران ناصادق را مجبور کند در چارچوب دموکراسى عمل کنند، که اگر چنین باشد دیگر جاى نگرانى نیست که رئیس جمهور بعدى موسوى است یا رهبر فلان حزب راستگرا یا چپگرا.
بسیارى از نیروهاى سیاسى هنوز هم بر شعار سرنگونى جمهورى اسلامى پاىفشارى مىکنند و آنها را که بهدنبال خواستههاى معتدلترى مثل به رفراندوم گذاشتن نظارت استصوابى هستند را به سازشکارى یا همکارى با جمهورى اسلامى متهم مىکنند، اما واقعیت این است که این دو شعار جز در شکل ظاهر هیچ تفاوتى با هم ندارند. به رفراندوم گذاشتن نظارت استصوابى یعنى رخت بر بستن جمهورى اسلامى. این را خامنهاى با تمام رگ و پوست فهمیده، اما اپوزیسیون ما هنوز درک نکرده و هنوز در گوشهاى جداى از مردم بر طبل خودش مىکوبد. احزاب اپوزیسیون این فرصت را دارند که از نفوذ خود بر سیاستمداران کشورهاى غربى استفاده کنند و موضعگیرى سیاسى آنها را در جهت منافع مردم ایران تصحیح کنند. موضع دولتهاى غربى در یک سال گذشته در بعضى موارد بهبود پیدا کرده. مثلا آنها متوجه شدهاند که تحریم اقتصادى بىبند و بارى که تا پارسال در دستور کارشان بود تنها به مردم ایران آسیب مىرساند و برعکس به جناح سرکوبگر کمک مىکند. همینطور حمله نظامى به ایران که احتمال آن کمرنگتر از یک سال پیش شده است، اما هنوز مواردى هست که غربىها همان بازىاى را مىکنند که جمهورى اسلامى از آنها انتظار دارد. مثل بازى بمب اتمى که ایران به صراحت از آن به عنوان حربهاى براى منحرف کردن اذهان عمومى از زیر پا گذاشتن حقوق بشر در ایران، استفاده مىکند. هیچکس به خوبى نیروهاى سیاسى ایرانى خارج از کشور نمىتواند سیاستمداران غربى را متوجه این بازى جمهورى اسلامى بکند.
تلاش براى کشاندن رهبران جمهورى اسلامى به دادگاه لاهه بهجرم جنایت علیه بشریت راه دیگرى است که اگرچه پروسه طولانىاى دارد اما مىتواند رفت و آمدهاى این افراد به خارج کشور را محدود کند و مجبورشان کند که مانند عمر البشیر، رئیس جمهور سودان، جرئت خروج از کشور را نداشته باشند.
چنین کوششهایى نه تنها به مردم در ادامه راهشان پشتگرمى مىدهد بلکه اعتماد برباد رفته آنان نسبت به احزاب و سازمانهاى اپوزیسیون را باز مىگرداند.
* دکتر شهرام تابعمحمدى، همکار تحریریه ی شهروند، بیشتر در زمینه سینما و گاه در زمینههاى دیگر هنر و سیاست مىنویسد. او دکترای مهندسی شیمی و فوق دکترای بازیافت فرآورده های پتروشیمی دارد. پژوهشگر علمی وزارت محیط زیست و استاد مهندسی محیط زیست دانشگاه ویندزور است. در حوزه فیلم هم در ایران و هم در کانادا تجربه دارد و جشنواره سینمای دیاسپورا را در سال ۲۰۰۱ بنیاد نهاد.