آیت الله محمدی گیلانی از نگاه حقوقدانان
پدرظالم، مجری عدالت، قاضی قسی القلب، تهیه کننده و مجری “گیلی شو” و … به هر کدام از این عناوین که آیت الله محمد محمدی گیلانی را بشناسیم، او دیگر رفته و تنها خاطرات و حواشی مربوط به وی باقی مانده است .برای یادآوری این خاطرات به سراغ برخی از افراد رفتم تا واکاوی دقیق تری درباره این شخصیت پرحاشیه داشته باشم.
شیرین عبادی، حقوقدان و برنده جایزه صلح نوبل، در این باره می گوید: «مهم ترین نکته ای که در مورد محمد گیلانی می توانم بگویم آن است که وی بدون آن که از مطالب حقوقی چیزی بداند یکباره به یکی از عالی ترین مقامات قضایی کشور دست یافت و هم چون بسیاری از همفکران و هم لباسان خود مسند قضاء را ارث پدری خویش می دانست که افرادی چون من آن را غصب کرده بودند. بنابراین در نهایت عداوت به پاکسازی قضات دادگستری پرداخت و ارثیه پدری خویش را از وجود نامحرمان پاک کرد؛ این البته گناهی است کوچک در قبال خطاهای عظیم وی در مسند قضاوت. اما گناهکار اصلی محمد گیلانی نبود؛ گناهکار اصلی سیستمی بود که محمد گیلانی های حقوق نخوانده را بر مسند قضا نشاند.»
از مهرانگیز کار، حقوقدان و فعال حقوق بشر، درباره محمدی گیلانی سؤال کردم. پاسخ داد:
“من مثل بسیاری از ایرانیان هم نسل خودم که در کام انقلاب فرو رفتیم و بلعیده شدیم، یک خدا بیامرزی به محمد محمدی گیلانی بدهکارم. این مرد همیشه حاضر در صحنه های اعدام و خشونت دهه ی نخست انقلاب، شب های تیره و تار پس از ٢٢ بهمن ١٣۵٧ که پرده های خانه های ما ضخیم می شد و ترس از محتسب و فقیه به جان مان افتاده بود، پیام آور شادمانی شده بود. برنامه ای از تلویزیون انقلاب زده پخش می شد که در آن محمد محمدی گیلانی، به بینندگان و شنوندگان، درس می داد که چگونه در صورت ارتکاب انواع فعل حرام و زنا و شرب خمر و مانند آن از خود دفاع کنند. درس ها اغلب در ارتباط با رابطه ی جنسی مطرح می شد و به زبان آخوندی که ما را به یاد دوران بچگی و منابر روضه خوانی می انداخت. به نظر می رسید یک آخوند انقلابی که هنوز قاتل نشده بود، با نیت خیر تصمیم گرفته بود هم صفحه ی سیاه تلویزیون انقلاب زده را اندکی روشن کند، هم آن که به قول خودش به “بنده های خدا” که نمی دانند چگونه در برابر اتهاماتی مانند فعل حرام و زنا از خود در برابر حاکم شرع دفاع کنند، درس هائی بیاموزد. ما شاگردان مخلص او شده بودیم. درست مثل وقتی که می خواستیم یک فیلم پر هیجان و تفریحی ببینیم، آماده می شدیم و یک بطری نوشابه از بقایای نوشابه های طاغوتی را که زیر هفت تا لحاف قایم کرده بودیم، بیرون می کشیدیم و می نشستیم پای سخنان شیرین محمد محمدی گیلانی و تلمذ می کردیم. او از بوسه و هماغوشی و لذت های دنیوی می گفت و ما که دیگر امیدی به زندگی نداشتیم، سرمان هم بفهمی نفهمی گرم شده بود، لذت می بردیم. به تدریج متوجه شدیم فقط ما بیننده و شنونده ی ایشان نیستیم. در تاکسی و اتوبوس شنیده می شد که مردم کوچه و بازار به هم می گفتند باید برسیم خونه تا “گیلک شو” شروع نشده. اجرا کننده ی این شو در جامعه ی توسری خورده، وجد و حالی ایجاد می کرد. یادم نمی آید که گفته باشد مثلا این کار را بکنید و آن کار را نکنید. فقط هشدار می داد که اگر به این یکی کار (ماچ و بوسه) با نامحرم اقدام کنید مجازاتش این است. فورا یادآوری می کرد: مبادا مبادا به آن اقرار کنید که دیگر گور خودتان را کنده اید. یا می گفت هر هماغوشی که “زنا” نیست. تا “دخول” کامل نباشد، عمل شما فقط فعل حرام است. مبادا، مبادا به زنا اقرار کنید. زیرش بزنید و اگر حاکم شرع دستش از مدرک و دلیل چندان پر نبود، که اغلب هم نیست، اصلا انکار کنید و اگر چیزکی داشت دال بر اتهام شما، دخول کامل را انکار کنید تا جرم تان سبک بشود. خلاصه این که بزرگترین خدمت ایشان به مردم بخت برگشته ی ایران که با دست خود، گور خودشان را کنده بودند این بود که باید و شاید به حاکم شرع دروغ بگوئید. راستش را نگوئید که دیگر کار از کار می گذرد.
ما از ایشان آموختیم که راست نگوئیم. البته بعدها گرفتار دادگاه هایی شدیم که ایشان در آنها کاره ای بودند. در آن جا آموختیم که هرچه حاکم شرع خواست باید بگوییم وگرنه تعزیر می شویم و شلاق می خوریم. پس ایشان یک بار فن دفاع در برابر حاکم شرع را به ما آموختند که آن امتناع از “اقرار” بود و باری دیگر “اقرار به کارهای ناکرده” از برای جلب رضایت حاکم شرع را به ما آموختند که به ضرب شکنجه اخذ می شد و همچنان می شود و صدا و سیمای جمهوری اسلامی مامور پخش آن است. با این وصف به آن فقیه درگذشته مدیونیم. او به ما آموخت صنف و دار و دسته اش آمده اند تا آموزش دروغ بدهند و ما آموختیم و همه را آویزه ی گوش کردیم. هنوز که هنوز است وقتی در تبعید کابوس می بینم، صدای رسای ایشان خوابم را آشفته می کند که با تاکید بر حرف “قاف” چند بار پشت سر هم می گفت: اققققرار نکنید…
امید که محشور حوریان باشند و از ما در روز معاد شفاعت کنند که هرچه دروغ گفته ایم از برای اطاعت از درس ها و آموزه های ایشان و دیگر اعضای صنف محترم شان بوده است.
آن چه از حافظه پس از بیش از سه دهه بیرون جهید و در این یادداشت ثبت شد، طبعا نقل به مضمون بود. با این امید که صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، به نیت اثبات دروغگویی بنده، بار دیگر آن سریال سکسی معروف به “گیلانی شو” یا “گیلک شو” را به مناسبت درگذشت ایشان پخش کند تا ایرانیان فاتحه ای بخوانند برای روح آن مرحوم که بر شب های ظلمانی زندگی انقلاب زده ی ما چندی نور تابید و خنده بر لب هامان نشاند. روحش شاد»
حسین رئیسی، حقوقدان هم در مورد مرگ محمدی گیلانی گفت: «مرگ یک قاضی عملکرد او را پیش چشم می آورد. به طور قطع قضاتی که در دادگاه های انقلاب در ایران به کار مشغول بوده و هستند، فرهنگ عدالت و داد را نمی شناسند. محمدی گیلانی نیز کارنامه ای بس سنگین و غیرقابل دفاع با زوایای آشکار و پنهان از خود به جای گذاشته است. محمدی گیلانی را می توان از جمله قضاتی معرفی کرد که قضاوتش به واسطه تخصص و عدالت ورزی برایش حاصل نشده است، بلکه به واسطه روحانی بودن و دست بالا داشتن در اعدام مخالفان و تسهیل در اعدام در این جایگاه شناخته می شود. صرف نظر از اینکه ایشان فرزندان خودش را اعدام کرده باشد یا نه، به خوبی به یاد دارم که در زمان تصدی وی بر دادگاه انقلاب چقدر از سوی صدا و سیما و برخی منابر و محافل اعدام فرزند به دست پدر روحانی در دادگاه های انقلاب به عنوان یک ارزش ترویج می شد! که گویی معماران عدالت بر مسند قضاوت نشسته اند، اما این دولت مستعجل بود و به تدریج با سلسله سخنرانی های وی در تلویزیون، جوک هایی از سخنانش سرازیر بازار طنز شد و افتخاری برایش پیش افکار عمومی ثبت ننمود، به نحوی که امروز حتی در سیستم رسمی نیز از آن افتخارات سخنی در میان نیست!
آیت الله محمدی گیلانی زمانی تصدی دادگاه های انقلاب به عنوان حاکم شرع را عهده دار شد، که هیچ قانونی اجازه تاسیس دادگاه های انقلاب را نداده بود. دادگاه های انقلاب اولین بار در اسفند ماد سال ١٣۵٧ به فرمان آیت الله خمینی تشکیل شدند و آیین نامه آن ها بعدها به وسیله شورای انقلاب به تصویب رسید، اما این دادگاه ها هیچ گاه بخشی از دادگستری ایران نبودند. از این رو اساس کار دادگاه های انقلاب برخلاف قانون اساسی بود و همه قضات آن را روحانیون تشکیل می دادند. این روند تا زمان تصویب قانون تشکیل دادگاه های عمومی و انقلاب مصوب ١٣٧٣ برخلاف قانون اساسی ادامه داشت تا اینکه بر اساس فشارهای بین المللی و برخی از وکلای دادگستری، برای نخستین بار در ماده ۵ قانون دادگاه های انقلاب صلاحیت دادگاه های انقلاب مشخص گردید و به عنوان بخشی از دادگستری ایران محسوب شدند.»
نقی محمودی حقوقدان هم در این باره چنین گفت: «آیت الله محمدی گیلانی، فرزندان خود را به همراه بهترین فرزندان این آب و خاک به مسلخ جمهوری اسلامی فرستاد. آیت الله قسی القلبی که با واژه ی شفقت و انسانیت ناآشنا بود و از احمدی نژاد نشان افتخار دریافت کرد. تاسفی عمیق تمام وجود آدمی را فرامی گیرد زمانی که درمی یابد جنایتکاران علیه بشریتی به مانند محمدی گیلانی ها، بدون پاسخگویی در مقابل افکار عمومی و دادگاه عادلانه، بی هیچ محاکمه و پاسخی به حافظه ی تاریخی زخم خورده ی مردم این سرزمین رخ در نقاب خاک می کشند.»