نسرین ستوده در صفحه فیس بوکی که درباره ی حق خواهی باز کرده با عنوان “حق کار، حق دگراندیشان”، روز دوم فوریه نوشت: تحصن امروز به دستور مستقیم رییس کانون وکلا، آقای علی نجفی توانا مورد هجوم ماموران اطلاعات و نگهبانان کانون قرار گرفت. کانونی که با هزینه ی وکلا اداره می شود، اکنون وکلا را هدف قرار داده است. این کانون در قبال احکام ناعادلانه ای که علیه وکلا صادر می شود، سکوت می کند. به دستور وزارت اطلاعات پروانه ی وکلای مستقل را لغو و تعلیق می کند، و دست آخر آنان را از حق مصرحه ی قانونی که در اصل ۲۷ قانون اساسی ذکر شده است، محروم می کند و به نگهبانان دستور می دهد که تحصن قانونی را که طی۱۰۵روز گذشته ادامه داشته است، مورد یورش قرار دهند.
این نوع رفتارها کانون را تاحد مجری اوامر وزارت اطلاعات تنزل داده است، تا جایی که رییس کانون برای وکلای دربندی که شجاعانه در حال تحمل احکام ناعادلانه هستند، عاجزانه از رییس قوه قضاییه تقاضای عفو و رافت اسلامی می کند!
بار دیگر از کانون وکلا و مدیران آن درخواست می کنم به شان و اعتبار کانون توجه نموده و از پناه دادن و پذیرایی از ماموران وزارت اطلاعات در خانه ی وکلا خودداری کنند، زیرا استقلال کانون به پایداری و تدبیر بزرگمرد تاریخ ایران، دکتر مصدق بنیان گذاشته شد که خود تحصیل کرده ی حقوق بود و بعدها نیز هزینه ها و حبس های زیادی برای حفظ آن تحمل شده است. من از مدیران فعلی کانون می خواهم به تاریخ نه چندان دور دست کانون که در اوایل دهه ی شصت منجر به بازداشت مدیران گردید، رجوع کنند. بسیاری از آن مدیران زندان دیده اکنون در میان ما نیستند ولی بسیاری از آنان همچنان در ایران مانده اند. آنان به سوگند شرافت شان و استقلال کانون پای بند بوده اند. یادشان گرامی باد. نسرین ستوده
و اما گزارش محمد نوری زاد از این روز را در همین صفحه بخوانید:
امروز که با دکتر ملکی رفتیم جلوی کانون وکلا، خانم ستوده ما را به کناری خواند و گفت: رییس کانون وکلا – آقای دکتر علی نجفی توانا – شخصاً از مأموران امنیتی خواسته که با ما برخورد کنند. به خانم ستوده گفتم: از دو حال خارج نیست. یا مته ی عذاب وجدان بر مغزشان فرو شده یا حضور شما و همراهانتان کل موجودیت شان را زیر سئوال برده. جوری که نه می توانند مشکل قانونی و حقوقی شما را حل کنند و نه می توانند نسبت به حضورتان بی تفاوت باشند.
کمی که گذشت، دو مأمور آمدند و از ما خواستند آنجا را ترک کنیم. و از جوانی لاغر شروع کردند و وی را با توپ و تشر هراساندند. نسرین ستوده چون شیر غرید که: مسئولیتِ این اعتراض با من است و شما با دوستان من نباید کاری داشته باشید. مأموران با اخم در آمدند که: شما اگر به تنهایی اینجا بمانید ایرادی ندارد. نوری زاد را هم تحمل می کنیم، اما بقیه نمی توانند اینجا بمانند. که اگر بمانند ما جور دیگری برخورد می کنیم. به مأموری که سخت عصبانی بود گفتم: ما کشته مرده یِ آن جور دیگرِ برخورد شما هستیم.
بگو مگوها بالا گرفت. نسرین ستوده با صدایی بلند مأموران را مخاطب قرار داد که: من و دوستانم تا زمانی که بی قانونی شکلی از قانون به خود گرفته اینجا هستیم و شما هر کاری که بدان مـأمورید انجام دهید که ما باکی از شما و بالاسری های شما نداریم. پدر شهید مصطفی کریم بیگی جلو رفت و به مأموران گفت: ما را نترسانید که ما خیال ترسیدن نداریم. پدران و مادرانی که فرزند و عزیز رشیدشان را در این راه داده اند، با توپ و تشر کسی کنار نمی کشند. حالا نوبت دکتر ملکی بود. که به سختی یکی دو پله را بالا رفت و به مأموری که توپش زیادی پر بود گفت: ببین آقا جان، انتهای تهدید شما اعدام است. من یکی سرگشته ی اعدامم. بگو کجا اعدام می کنند من بروم آنجا. این را که گفت، مأموران پای پس کشیدند. تا فردا با چه ترفندی پای پیش نهند!
آقای رضا خندان زمانی رسید که اوضاع آرام شده بود. به وی گفتم: عکس هایی از همسرتان گرفته ام که گمان نمی کنم به عمرتان دیده باشید. و گفتم: این نسرین نبود که می خروشید، شیر بود که رعشه بر تن مأموران می نشاند. با هیاهوی مأموران، هیچکس صحنه را ترک نکرد. من، ترس را دیدم که گریخته بود!
محمد نوری زاد
سیزده بهمن نود و سه – تهران
نوری زاد همچنین یک پی نوشتی نیز به این یادداشت اضافه کرده است:
امروز – سه شنبه – دوستی به اسم کیخسروی که از وکلا و مشاوران ریاست کانون وکلاست با من تماس گرفت و گفت: هرگز آقای نجفی توانا ریاست کانون دستور به برخورد با خانم ستوده و همراهان ایشان نداده است. گفتم: اما من خود شاهد خط و نشان کشیدن های مأمور شما بودم که سخن از دستور بالایی ها می گفت. و این که: یا جمع می کنید این بساط را یا من بنا به دستوری که از مدیر کانون دارم با همه ی شما برخورد می کنم. آقای کیخسروی گفت: کانون یک رییس دارد یک مدیر. و گفت: من با مدیر کانون که صحبت کردم دانستم ایشان نیز دستوری برای برخورد نداده. سرآخر همه ی تقصیرها و خطاها به همان دو مـأمور عبوس ختم شد. که لابد خودسرانه آنچنان کردند و گفتند که: در بالا آمده است. /محمد نوری زاد
گفتنی ست ۲۸ ژانویه در یکصدمین روز تحصن نسرین ستوده، با حضور مادر سعید زینالی و بسیاری از افراد دیگر با کیکی با نوشته ی: “یکصدمین روز شکوفایی استقامتتان مبارک” جشن گرفته شد.
از فیس بوک این صفحه دیدن کنید: حق کار، حق دگراندیشان