از خوانندگان

کسانی که پس از انقلاب سال ۵۷، در ایران به بلوغ رسیدند و یا زاده شدند، خوب است که بدانند، با رسیدن ۲۲ بهمن، روز سالگرد انقلاب، برای آنهایی که با امید به ساختن ایرانی آزاد و دمکراتیک برای سرنگون کردن نظام شاهنشاهی به خیابان ها ریختند روزهای سخت و دشواری است.

بیش از دو ماهی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که همه امیدها و آرزوها برای ایرانی آزاد و دموکراتیک نقش بر آب گردید. امام خمینی، به جای یک روحانی مبارز و آزادی خواه، آخوندی دروغگو و دغل از کار درآمد. روح الله خمینی با وعده های دروغ سیاستمداران ملی ـ مذهبی و سکولار و توده مردم را فریب داد و رهبری انقلاب را به دست گرفت. با پیروزی انقلاب، خمینی با همکاری دست پروده هایش، آخوندهایی مانند دکتر محمد بهشتی، محمدرضا مهدوی کنی و علی اکبر هاشمی رفسنجانی و نوچه هایش حبیب الله عسگراولادی و هیئت موتلفه و جوانان مذهبی و انقلاب زده حکومت را به انحصار خود درآورد.

bahman57سالگرد انقلاب برای افرادی که به خود آمده و از بلایی که با حمایت از خمینی بر سر مردم و کشور آورده اند ایجاد اندوه و شرم می کند. اندوه و شرمی که با خود به گور خواهند برد.

چهار نسل، نسل مهندس بازرگان و کریم سنجابی، نسل ابوالحسن بنی صدر، ابراهیم یزدی و داریوش فروهر جان باخته، نسل بهزاد نبوی و میرحسین موسوی و نسل مصطفی تاج زاده، محسن میردامادی و اکبر گنجی با حمایت شان از روح الله خمینی برخی ندانسته و برخی آگاهانه به اهداف جنبش مشروطیت و جنبش ملی مصدق و جانفشانی های پدرانشان خیانت کردند و شیخ فضل اله نوری را از گور بیرون آوردند.

جای خوشحالی است که نسل های به بلوغ رسیده پس از انقلاب از آغاز زندگی اجتماعی شان با دهن کجی های روزانه شان مخالفت خود را با حکومت فقاهتی نشان داده اند. با این حال و با وجود پشت کردن اکثریت شهروندان کشور به اساس حکومت فقاهتی، شر این حکومت ضد مردمی از سر مردم ایران کوتاه نشده است.

حکومت ولایت فقیه می بایستی با به پایان رسیدن جنگ ایران و عراق سرنگون می شد. خمینی و دست اندرکاران حکومت فقاهتی نادانی و بی لیاقتی خود را در اداره کشور و جنگ به خوبی نشان داده بودند. جنگی را که ارتش با فداکاری های همه جانبه نیروهای مردمی در چارچوب سپاه پاسداران به پیروزی رسانده بود، خمینی و مشاورانش با ناآگاهی کامل از پیچیدگی مسایل بین المللی، نیروهای ایران را برخلاف نظر و مخالفت سرداران ارتش برای سرنگون کردن صدام روانه خاک عراق کردند و با ۶ سال ادامه دادن به جنگ و صدها هزار تلفات پیروزی را به شکست کشاندند. این که چرا ایرانیان در آن زمان برای سرنگون کردن خمینی و حکومتش دست به شورش نزدند به پاسخ جامعی نیاز دارد. با این حال به چند مورد آشکار می توان اشاره کرد.

هاشمی رفسنجانی که در آن دوره از طرف خمینی همه کاره شده بود، با سخنان فریبنده اش فتیله انقلابی گری حکومت فقاهتی را پایین کشید و با وعده زندگی عادی و رونق اقتصادی به مردم خشم آنها را فرو نشاند. هاشمی رفسنجانی با آگاه بودن به تزلزلی که با خوردن زهر توسط امام برای پذیرفتن صلح بر پیکر حکومت فقاهتی وارد شده بود، شخصاً با جمعی از خودفروشان حکومتی و با برنامه دست به کار سرکوب و نابودی افراد صاحب نظر، دگراندیش و منتقدان از حکومت شدند، تا هرگونه مخالفت با حکومت را در نطفه خفه کرده باشند.

دیگر این که توده مردم با شکست و سرخوردگی از نتیجه انقلابشان، فشارهای اقتصادی و نابسامانی های فراوانی که انقلاب و جنگ در زندگی شخصی و اجتماعی آنها به بار آورده بود، توان و اراده لازم برای رودررویی با حکومتی که به نام اسلام و انقلاب با بی رحمی تمام دست به خشونت می زد را نداشتند. دست اندرکاران حکومتی با به کار گرفتن خشونت و ایجاد رونق کاذب اقتصادی به وسیله ریخت و پاش بی حساب پول که کشور را با تورم ۴۰ درصدی روبرو کرد، از سرنگون شدن حکومت جلوگیری کردند.

تا روح الله خمینی زنده بود، از اصلاح طلبی به عنوان یک جریان سیاسی در کشور خبری نبود. با مرگ خمینی، بخش سنتی حکومت بدون درنگ به دنبال جمع کردن غنایم به دست آمده خمینی افتاد و خود را وارث بر حق امام خمینی دانست. طرفداران جوان، درس خوانده و انقلابی زده خمینی هم، در رودررویی با بخش سنتی (جامعه روحانیت مبارز، هیئت موتلفه) با راه اندازی جریان اصلاح طلبی ابراز وجود کرد و خودشان را اصلاح طلب و ادامه دهنده راستین راه امام معرفی کردند. با مرگ خمینی و شکاف در میان طرفدارانش، سرنوشت مردم ایران به دست خسن ها، اصولگراها که دور خامنه ای را گرفته اند و خسین ها، اصلاح طلبانی که به دور محمد خاتمی گرد آمده اند افتاد. هر دو گروه فارغ از اختلاف هایشان هدف اصلی و اولیه شان حفظ و پایدار ماندن حکومت فقاهتی می باشد. هر دو گروه مخالف نظام دموکراتیک سکولار (عرفی) می باشند و اعتقاد و توجهی هم به اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق های آن ندارند.

علی خامنه ای خیلی راحت و آسوده می تواند همان قفل و چفتی را که با به کار گرفتن نیروهای نظامی ـ امنیتی بر دهان گروه های سکولار و حتی گروه ملی ـ مذهبی نهضت آزادی زده است بر دهان جمع اصلاح طلبان هم بزند، اما به چنین کاری دست نزده است. جریان اصلاح طلبی، فارغ از هر آنچه اصلاح طلبان در رابطه با خود و حکومت فقاهتی فکر می کنند از نظر علی خامنه ای یک آلت و وسیله موثر و بدون همتا برای کشاندن مردم به پای صندوق های رای در انتخابات و نشان دادن چهره ای مردمی از حکومت فقاهتی می باشد. این است گفته علی خامنه ای، دو روز پیش از انتخابات ریاست جمهوری ۲۴ خرداد ۹۲:

“من توصیه اول و اهمم حضور در پای صندوق های رأی است. این از همه چیز مهم تر است برای کشور. ممکن است بعضی ها حالا به هر دلیل نخواهند از نظام جمهوری اسلامی حمایت بکنند، اما از کشورشان که می خواهند حمایت کنند، آنها هم باید بیایند پای صندوق های رأی. همه باید بیایند پای صندوق های رأی، حضور خودشان را اثبات کنند”

خواسته ی علی خامنه ای از انتخابات در درجه اول شمار هر چه بیشتر شرکت مردم است تا او بتواند به قدرت های جهانی نشان بدهد مردم ایران پشتیبان حکومت فقاهتی می باشند. خواسته دوم او برگزیدن رئیس جمهور و نمایندگانی در مجلس شورا می باشد که از او حرف شنوایی داشته باشند. مشکل علی خامنه ای با میرحسین موسوی و مهدی کروبی و محروم کردن آنها از ریاست جمهوری به خاطر این بود که آنها از او حرف شنوایی نداشتند آنطور که از خمینی داشتند.

مردم ایران با تن دادن به انتخاباتی که مختص نمایندگان اصولگراها و اصلاح طلبان در کشور شده است، خود را بازیچه منویات و خواست های علی خامنه ای و حکومت فقاهتی کرده اند. در دایره بسته حکومت فقاهتی و با کارگزاری اصولگراها و یا اصلاح طلبان، به دست آوردن آزادی، حقوق شهروندی، پیشرفت های اقتصادی و اجتماعی که رابطه مستقیم با تندرستی و رفاه عمومی و سرانجام امیدواری به زندگی برای شهروندان دارد، انتظار بیهوده ای است. واقعیت انتخابات در حکومت فقاهتی را مهدی هاشمی، فرزند هاشمی رفسنجانی پس از تظاهرات سال ۸۸ و اقامت اجباری اش در انگلستان در مصاحبه ای با خبرنگار بیژن فرهودی به راستی و درستی بیان کرده است:

فرهودی: این دعواها بین روسای قوا واقعیه یا جنگ زرگری است؟

هاشمی: همین دعواها جمهوری اسلامی را نگه داشته. این دعواها منجر به ثبات این حکومت شده چون مردم این دعواها را دموکراسی می بینند. جنگ زرگری نیست واقعاً دعوا است، البته این دعواها در میان خودشونه، داخل حکومت خودمون دموکراسیه، اینا در میان خودشون دموکراسی دارن ولی خارج از نخبگان، سیستم دیکتاتوری است. خامنه ای این گونه دعواها رو تشویق هم می کند. همه نخبگان می دونن که تا کجا باید پیش بروند، یعنی اصولی را پذیرفتن، دوره قبل ۴۰ میلیون نفر اومدن رأی دادن، قبل اون ۳۰ میلیون اومدن به آقای خاتمی رأی دادند. این انتخابات ها جمهوری اسلامی را سر پا نگهداشته، اما در انتخابات قبلی آقای موسوی اصول را رد کرد. حتی بابا (هاشمی رفسنجانی) هم اصول را رد کرد و دعوایی که شد مشروعیت “نظام” را زیر سئوال برد. اینا با ما خیلی بدن چون میگن شما از بازی خارج شدید. ما می گیم شما از بازی خارج شدید چون انتخابات باید سالم باشد در میان خودمان.

***

باید از مهدی هاشمی برای راستی و درستی اش در این مصاحبه سپاسگزاری کرد. آن چه مهدی هاشمی در مصاحبه اش به بیژن فرهودی می گوید، خبر تازه ای برای دنبال کنندگان مسایل سیاسی در ایران نمی باشد. آن چه مهم است این است که این واقعیت در رابطه با انتخابات در ایران، از دهان فرزند علی اکبر هاشمی رفسنجانی در می آید.

۳۶ سال است که از رویداد شوم برقراری حکومت ولایت فقیه می گذرد، ۲۵ سال است که از جلوس علی خامنه ای با تبانی استاد اعظم هاشمی رفسنجانی و احمد خمینی به مقام ولی فقیه می گذرد، ۱۸ سال است که از جریان اصلاح طلبی می گذرد. در این ۳۶ سال عمر حکومت فقاهتی زندگی ۶ نسل تباه شده است. میلیون ها ایرانی برای فرار از این تباهی دست به مهاجرت زده اند. بدون تردید، چنان که مسئله و مشکل ویزا نبود، میلیون ها شهروند ایرانی کشور را ترک کرده بودند. باید برای پایان دادن به تباهی عمر و زندگی یک ملت کاری کرد. این کار هم تنها به دست ملت انجام می گیرد.

این کار تنها با شمار اندکی آزادی خواه و فعال سیاسی با پذیرفتن هزینه های گران زندان، شکنجه و گاه مرگ به جایی نمی رسد. توده شهروندان هم باید از فرصت هایی که برای ابراز مخالفت شان با حکومت ولایتی دست می دهد و هزینه خاصی هم برای آنها ندارد، استفاده کرده و وارد کارزار شوند. جای سخن ندارد، شهروندان ایران باید در انتخاباتی که مختص اصولگراها و اصلاح طلبان شده است شرکت نکنند. رودررویی شهروندان با حکومت، نشستن در خانه در روز انتخابات می باشد. در این صورت ممکن است حکومت فقاهتی انتخابات را مستقیم یا غیرمستقیم اجباری بکند. اجباری شدن انتخابات شکستی بزرگ برای حکومت فقاهتی می باشد. یک ترفند برای اجباری کردن لزوم مهر خوردن در شناسنامه ها در روز انتخابات می شود. در این صورت خواه ناخواه عده ای از ترس در انتخابات شرکت خواهند کرد. در این صورت باز مردم می توانند در انتخابات شرکت کنند و برگه سفید رأی به صندوق ها بیاندازند. برگه های سفید رأی نه تنها واقعیت انتخابات کذایی را آشکار می کند، بلکه چارچوب چانه زنی بی اصولگراها و اصلاح طلبان را برای سهم گیری در انتخابات با مشکل روبرو می کند. با برگه های سفید معلوم نیست برنده و بازنده چه کس یا چه کسانی می باشند. مسئله تعیین نماینده و یا نمایندگان برنده در انتخابات کذایی صد درصد مشکل مقام معظم رهبری خواهد گردید. روی برگرداندن مردم از انتخابات دو نتیجه خواهد داشت: ۱ـ حکومت فقاهتی یک تو دهنی محکم و بدون انکار و حاشا از مردم خورده است. ۲ـ جنگ بین اصولگراها و اصلاح طلبان برای سهم گیری مغلوبه تر از گذشته خواهد شد.

باید به علی خامنه ای و محمد خاتمی فهماند، شهروندان ایران انتخاب مختص به دو گروه حکومتی را نمی خواهند. شهروندان ایران مانند مردم هر کشور متمدن و با فرهنگ خواهان انتخابات با شرکت همه گروه های سیاسی در ایران می باشند. انقلاب مردم علیه محمدرضا شاه برای همین بود. برای این کار هم باید دست شورای نگهبان در انتخابات را به کلی کوتاه کرد. برنامه و اداره انتخابات و مسایل آن از شروع تا پایان باید واگذار وزارتخانه مسئول ـ وزارت کشور ـ بشود.

چقدر خوب می شود اگر ایرانیان همت کنند و با یک همبستگی در روز سالگرد انقلاب، ۲۲ بهمن امسال با خانه نشینی از ویلا و باغ رفتن، به گشت و گذار پرداختن و به مهمانی رفتن چشم پوشی کنند، تا با این حرکت سکوتی مرگبار در برابر هیاهوهای حکومتیان در کوچه و خیابان شهرها و جاده های میان شهری ایجاد کنند. باشد که این حرکت و جنبش بدون هزینه شروعی برای استفاده از فرصت های دیگر برای ابراز مخالفت با حکومت فقاهتی بشود.