دکتر حسین کمالی از استادان ایرانی در نیویورک به دلیل موضع وبسایت جرس در باره شجاع الدین شفا از همکاری با این سایت کناره گیری کرد.
آقای کمالی در یادداشتی که در این باره نوشته و به عنوان آخرین یادداشت او در جرس منتشر شده می گوید: این نوشته در پاسداشت آزادی بیان همگانی، حمایت از حق اظهار نظر آزادانه، و نکوهش اهانت به نویسندگان دگراندیش است ـ به هر معنا که دگراندیش باشند. و نیـز با این یادداشت حساب خود را از درشتگویی و زشت یاد کردنِ این و آن جدا می کنم، و خویشتن را از ادامه نگارش مژده کتاب در سایت جرس ـ که با همه خوبی گهگاه چنین لغزشهایی در آن ره یافته است ـ معذور می دارم.او ضمن دفاع از نقد برداشتهای تاریخی شفا می گوید: مخالفت فکری یا عملی نباید بهانه نارواگویی و دشنامسرایی گردد. برازنده نیست که جرس در اعلان خبر فوت شجاع الدین شفا او را “نویسنده متهتک ایرانی، که سه دهه پایانی عمرش را به هتک باورهای دینی و اسلامی گذراند” لقب دهد. این واژگان زیبنده جنبش راه سبز نیست، بلکه ارزانی باد به رسانه های بی دانش و بی ادب کودتاچیان و بدخواهان مردم ایران. آقای کمالی که خود استاد اسلام شناسی در دانشگاه کلمبیاست درباره روش برخورد شفا با دین اسلام می نویسد: ستمهای سهمگینی را که جمهوری اسلامی به خرد و کلان روا داشته است، بسیاری مردمان از چشم اسلام می بینند و به پای مسلمانی می نویسند. درست یا غلط، حق یا ناحق، تفکیک میان این مقوله ها دشوار است. در ارزیابی تلاش پیرمردی ادب دوست که در عمر بلند خویش هزاران برگ با ابراز عشق به ایران قلم زده، و از سر اجبار سالهای کهولت را در تبعید گذرانده، در حالی که از غم غربت رنجور بوده، ولی تا دم مرگ هر چه توانسته در توضیح آنچه درست می دانسته از پا ننشسته است، باید از در صفا و مهـر وارد شد.
ستون مژده کتاب بهمن سال گذشته در جرس ایجاد شد و دکتر کمالی در آن به نقد و معرفی کتاب می پرداخت.
درگذشت شجاع الدین شفا
هفته ی پیش خبر درگذشت شجاع الدین شفا با اینکه برای صفحه بندی آماده شده بود به همراه چندین خبر دیگر به دلیل کمبود جا به چاپ نرسید که این موجب ناراحتی تعدادی از خواننده های شهروند شده بود. این هفته مطلبی در خصوص درگذشت این نویسنده به قلم مهرداد فرهمند از بی بی سی را به جبران بی توجهی در زیر می آوریم.
شجاع الدین شفا، مترجم و نویسنده ایرانی، شامگاه جمعه شانزدهم اپریل (۲۷ فروردین) در سن ۹۱ سالگی در پاریس درگذشت.
شجاع الدین شفا در حالی از دنیا رفت که از او با عنوان شخصیتی فرهیخته و دانشور یاد می شد که به تاریخ و ادبیات ایران و جهان احاطه داشت، اما این آوازه علمی، زیر تلی از خشم و سرزنش مدفون شد.
خدمات شجاع الدین شفا در دربار پهلوی از سالها پیش او را از چشم بخش بزرگی از روشنفکران ایرانی، بویژه چپگرایان انداخته بود تا آنجا که پس از انقلاب هم با وجود اینکه تا واپسین ماههای عمرش از قلم زدن علیه حکومت جمهوری اسلامی در ایران بازنایستاد، منتقدان قدیم و جدید همچنان صداقتش را زیر سئوال می بردند و می نوشتند که چگونه خادم سلطنت پهلوی از دموکراسی دم می زند.
سه دهه آخر عمرش هم که وقف ستیز با دین اسلام و دیگر ادیان توحیدی شد، بر شمار دشمنانش افزود تا آنجا که سایت جرس، از پایگاه های اینترنتی اصلاح طلبان که زیر نظر چند روشنفکر دینی اداره می شود، هنگامی که از مرگ او خبر می دهد، برخلاف سنت مطبوعات ایرانی که معمولاً در حق درگذشتگان تندی نمی کنند، از او با عنوان نویسنده “متهتک” یاد می کند.
شجاع الدین شفا، زاده مرکز روحانیت شیعه در ایران، شهر قم بود و در خانواده ای که نسل اندر نسل پزشک بودند؛ کتاب فرزندان استر، خاندان شفا را از تبار حکیم هارون، پزشک معروف یهودی کاشان معرفی می کند.
شجاع الدین شفا تحصیلات خود را تا پایان دبیرستان در قم به انجام رساند، برای تحصیلات دانشگاهی به تهران رفت و پس از فارغ التحصیلی در رشته ادبیات فارسی، تحصیلاتش را در بیروت و فرانسه ادامه داد.
پس از آغاز جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه و سپس ایران، به کشورش بازگشت و به عنوان مترجم در رادیو استخدام شد، همزمان فعالیت سیاسی را نیز آغاز کرد و از بنیانگذاران حزبی شد به نام میهن پرستان، با روزنامه ای به همین نام که سرمقاله هایش را شجاع الدین شفا می نوشت.
حزب میهن پرستان، حزبی ملی گرا و دست راستی بود که با شعار بیزاری از وابستگی به بیگانگان به حزب توده می تاخت، کریم سنجابی که بعدها رهبر جبهه ملی و نخستین وزیر امورخارجه ایران پس از انقلاب شد نیز از بنیانگذاران حزب میهن پرستان بود.
حزب میهن پرستان تنها یک سال و نیم پایید و سپس همراه با احزاب دیگر هم مشی خود، بخشی از تشکل سیاسی تازه ای به نام حزب میهن شد.
از آن پس، نشانه ای از فعالیت سیاسی شجاع الدین شفا ثبت نشده، اما در عرصه فرهنگ، نامی پرآوازه از شجاع الدین شفا به عنوان مترجم آثار بزرگ کلاسیک ادبیات غرب به یادگار مانده است.
تا سال ۱۳۵۷، حدود شصت عنوان ترجمه و تألیف از شجاع الدین شفا به چاپ رسید که نام آورترین آنها، ترجمه کمدی الهی، اثر دانته آلیگیری، شاعر سده های سیزدهم و چهاردهم ایتالیاست که در سال ۱۳۳۵ (۱۹۵۶) برای نخستین بار در ایران به چاپ رسید.
کمدی الهی، در سه جلد با عنوان دوزخ، برزخ و بهشت، سفر خیالی دانته به جهان پس از مرگ است، آنچه به ترجمه شجاع الدین شفا غنای بیشتری بخشیده، پاورقیهایی است که تقریباً حجمی برابر با حجم کتاب دارد و شخصیتها و رویدادهایی را که در متن اصلی کتاب به آنها اشاره شده به خواننده معرفی می کند.
کمدی الهی پس از انقلاب دیگر تجدید چاپ نشد، تا سالها نایاب بود و معدود نسخه هایی که از آن در بازار مانده بود به بهایی گزاف به صورت قاچاق فروخته می شد تا اینکه سرانجام در سالهای اخیر این کتاب مجدداً از وزارت ارشاد مجوز نشر گرفت، اما در آغاز کتاب این توضیح اضافه شد که شجاع الدین شفا، از “معاندین” انقلاب بوده و چاپ این کتاب دلیلی بر توجیه و تأیید شخصیت مترجم نیست.
رایزن فرهنگی شاه
شجاع الدین شفا در روزگاری به دربار پهلوی راه یافت که جانبداری خاندان سلطنتی از دید “روشنفکران” نشانه ارتجاع بود.
او رایزن فرهنگی شاه شد و نقش مهمی در سیاستگزاری های فرهنگی شاه ایفا کرد، بویژه در سیاستهای ملی گرایانه شاهنشاهی و اندیشه بزرگداشت و احیای “عظمت” ایران باستان و نکوهش آثار فرهنگ اسلامی و حمله اعراب به ایران.
شجاع الدین شفا با قلم فاخرش، نویسنده سخنرانیهای مهم شاه شد و خالق جمله ای تاریخی شد: “کورش … آسوده بخواب که ما بیداریم”، جمله ای از متن سخنرانی ای که برای شاه نوشت تا پاسارگاد بر سر آرامگاه بنیانگذار نخستین و بزرگترین شاهنشاهی تاریخ ایران ایراد کند.
ایده برگزاری جشنهای دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهی و تغییر تقویم ایران از هجری خورشیدی به شاهنشاهی نیز به شجاع الدین شفا نسبت داده می شود.
واپسین سالهای خدمت شجاع الدین شفا به دربار شاهنشاهی، متمرکز بر برپایی کتابخانه ای عظیم شد که به دستور محمدرضا شاه، بنا بود ایران را به کتابخانه های مهم جهان پیوند دهد و الگویی برای دیگر کشورها شود.
شاه فرمان ساخت کتابخانه را در سال ۱۳۵۲ (۱۹۷۳) صادر کرد و شجاع الدین شفا را که در آن زمان معاون فرهنگی وزارت دربار بود مأمور کرد کتابخانه را بسازد و ریاست آن را در دست بگیرد.
قرار شد “کتابخانه ملی پهلوی” در قلب تهران ساخته شود و ظرف ده سال به بهره برداری برسد و در همان آغاز، ششصدهزار عنوان کتاب و بیش از ۲۵ هزار عنوان نشریه را در خود جای دهد.
سمینارها و جلسات متعددی برای طرحریزی کتابخانه برگزار شد، مشاوران فراوانی از سراسر جهان برای کتابخانه استخدام شدند، مسابقه ای جهانی برای انتخاب معمار کتابخانه برپا شد که بیش از سه هزار شرکت کننده داشت و یک شرکت آلمانی در آن برنده شد، اما کلنگ کتابخانه هیچگاه به زمین زده نشد.
انقلاب، شجاع الدین شفا را به کوچ اجباری فرستاد، طرح کتابخانه ملی پهلوی برای همیشه ناکام ماند و کتابخانه شخصی شجاع الدین شفا هم که به نوشته خودش، چهارده هزار جلد کتاب در آن داشته، مصادره شد.
شجاع الدین شفا نوشته که تقریباً همه این چهارده هزار جلد کتاب را خوانده و حاشیه نویسی کرده، هرچند این ادعا مبالغه آمیز می نماید و چندان عملی به نظر نمی رسد، حتی اگر خواندن هر کتاب، تنها یک روز به طول انجامیده باشد.
شجاع الدین شفا در فرانسه اقامت گزید، فصل تازه زندگی اش را با قلم زدن علیه نظام جدید حاکم بر ایران آغاز کرد و به زودی دین اسلام و سپس همه ادیان ابراهیمی را هدف حمله قرار دارد و علیه شان ردیه ها نوشت.
در مشهورترین این آثار، با عنوان تولدی دیگر، به این می پردازد که هر سه دین یهود، مسیحیت و اسلام نسخه برداریهایی از کیشهای مهرپرستی، زرتشت و مانی اند که “ایرانیان به دنیای کهن ارمغان دادند”.
آثار این دوره از زندگی او، از لحاظ پایه های علمی و پژوهشی استواری نوشته های پیش از انقلاب را ندارند و بویژه در جاهایی که مستقیماً به مسائل و رخدادهای پس از انقلاب می پردازد، قلم عالمانه فدای خشمی متعصبانه می شود.
پس از آغاز حرکت اعتراضی به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ایران، شماری از چهره های سیاسی و فرهنگی نامه های سرگشاده برای آیت الله خامنه ای نوشتند، از جمله شجاع الدین شفا.
شجاع الدین شفا با اینکه پیشتر در رد قرآن قلم زده و خدا را آفریده ذهن بشر دانسته بود، در این نامه از قرآن با عنوان کتاب آسمانی یاد کرد و از “واقعیتهای قرآنی” و لزوم متعهد بودن رهبر کشور در مقابل خداوند نوشت.