اهمیت آموزش و تدریس به زبان مادری نه تنها بهمثابه یک حق طبیعی و مسلم انسان، بلکه بهعنوان اساسیترین وسیله ارتباط انسان و موثرترین واسطه کـُنش و واکـُنش او با محیط خویش میباشد. ترقی و پیشرفت انسانها و جوامع آنها ارتباط کاملاً مستقیم با توانایی آنها در تحصیل دانش و آموختن علم از گهواره تا گور دارد.
۲۱ فوریه روز جهانی زبان مادری می باشد که توسط مجمع عمومی سازمان ملل تصویب شده است. معاهده ها و منشورهای بین المللی متعددی وجود دارند، که حکومت ایران نیز به اجرای آنها متعهد و ملزم شده است تا از خزینه و میراث زبانی و فرهنگی موجود در کشور حمایت و پاسداری کامل بکند. اصل پانزده قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز تصریح می کند که استفاده از زبان های قومی و محلی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آن ها در مدارس در کنار زبان فارسی آزاد است.
دکتر حسن روحانی نیز در بند ۴ بیانیه شماره سه خود در مورد حقوق اقوام، ادیان و مذاهب که در ٩ خرداد ١٣٩٢ منتشر شد، قول تدریس زبان مادری ایرانیان بطور رسمی در سطوح مدارس و دانشگاهها و اجرای کامل اصل ١۵ قانون اساسی را داد و در بند ۵ همان بیانیه قول تقویت فرهنگ و ادبیات اقوام ایرانی و پیشگیری از زوال آنان را داد. در بند ٨ بیانیه نیز قول به تغییر نگاه امنیتی نسبت به اقوام و فرهنگ های آنها داد. با عنایت به وعده های شفاهی و کتبی ایشان، وی حداکثر رای را در مناطق قومی نظیر بلوچستان، ترکمن صحرا و کردستان آورد.
علیرغم معاهدات بین المللی و تصریح قانون اساسی و وعده های انتخاباتی حسن روحانی در مورد آزادی زبان مادری در کنار زبان رسمی کشور، هفته پیش هیات نظارت بر مطبوعات درخواست برخی از فعالان فرهنگی و روزنامه نگاران بلوچ را که در چارچوب موازین جمهوری اسلامی در زاهدان فعالیت می کنند، برای کسب مجوز جهت انتشار سه نشریه بلوچی ـ فارسی به نام های “امـُـیت”، “ورنا” و “آوای مکران”، رد نمود و با انتشار نشریه به زبان بلوچی مخالفت نمود. همگی درخواست های بلوچ ها در جلسه مورخ ۲۱ بهمن با مخالفت هیات نظارت بر مطبوعات روبرو شده و موفق به اخذ جواز نشدند. این در حالی است که سیستانی ها سالهاست نشریه های متعددی در استان دارند، و بلوچ ها بطور غیرقانونی از هر گونه رسانه و روزنامه و یا نشریه چه به زبان فارسی و چه به زبان بلوچی محروم هستند.
زبان بلوچی در رده ۹۷ جدول زبان های زنده دنیا قرار دارد. از منظر زبانی بیش از دوسوم کشورهای جهان جمعیتی کمتر از “بلوچ ها” دارند. اما در بلوچستان ایران تدریس و نشر به زبان بلوچی ممنوع است؛ در حالیکه در بلوچستان پاکستان و افغانستان اینگونه نیست. این سیاست تبعیض بر علیه اقوام ایرانی، باعث رشد نفرت، تولید شکاف های زیربنایی خطرناک قومی ـ فرهنگی و ایجاد گـُسل های راهبردی در “وحدت” ایرانیان می شود. رژیم جمهوری اسلامی که خود را “تافته جدا بافته ای” می پندارد، هیچگونه تعهد عملی نه تنها به قانون اساسی خود ندارد، بلکه علیرغم پیوستن به معاهده ها و منشورهای بین المللی، هیچگونه اهمیتی برای آنها نیز قائل نیست. وانگهی وعده های حسن روحانی نیز در عمل توخالی از آب درآمدند، و ایشان نتوانستند یا نخواستند نگاه امنیتی بر مولفه زبان مادری را تغییر دهند. این قرائت امنیتی ـ شوونیستی برای تحریک احساسات توده ها و به اصطلاح عـِـرق ملی مورد سوءاستفاده فراوان قرار گرفته است. علیرغم اینکه همه پذیرفته ایم که زبان فارسی زبان مشترک همه ایرانیان است. این در حالی است که در بسیاری از کشورهای “یکپارچه” اما چند زبانی مثل سوئیس، هندوستان، بلژیک و اسپانیا حتی یک زبان واحد و یا رسمی مولفه “وحدت” هویت و ملی نیست.
بر اساس تبیین یونسکو، بارزترین مولفه فرهنگی و هویت جمعی هر قوم و ملتی، زبان آن می باشد. اهمیت آموزش و تدریس به زبان مادری نه تنها بمثابه یک حق طبیعی و مسلم انسان، بلکه به عنوان اساسی ترین وسیله ارتباط انسان و موثرترین واسطه کـُنش و واکـُنش او با محیط خویش می باشد. ترقی و پیشرفت انسانها و جوامع آنها ارتباط کاملا ً مستقیم با توانایی آنها در تحصیل دانش و آموختن علم از گهواره تا گور دارد. متاسفانه فرزندان بلوچ و اقوام دیگر نه تنها با نابرتری زبانی (در مقایسه با فارس زبانان) آموزش ابتدایی را آغاز می کنند که قبل از فراگرفتن نوشتن و خواندن، ناچارند زبان مادری جدیدی را یاد بگیرند؛ بلکه وحشتناک تر از آن با کمداشت و کاستی های فراوان در عدم وجود تسهیلات آموزشی، مدرسه مناسب، معلم و امکانات مالی و غیره روبرو هستند. این عدم توازن دوگانه و تبعیضات چندلایه باعث تولید رقابت نابرابر و ستم مضاعف می شود.
زبان مادری یکی از ارکان اصلی هویت اشخاص می باشد، و آموزش به زبان مادری روش بسیار موفقی برای مبارزه با تبعیض، و همچنین برای تامین سلامت جامعه می باشد. بسیاری از محققان و کارشناسان امور آموزش و پرورش بر این عقیده اند که آموزش اجباری به زبانی غیر از زبان مادری یکی از عوامل عمده اُفت آموزشی و بازماندگی از تحصیل در همان “آغاز” کار می باشد. متاسفانه فرهنگ تبعیض و تحقیر دیگران در ایران و بخصوص بین هموطنان مرکز نشین و “فارس زبان” نهادینه شده است. تحت تاثیر بمباران های تبلیغاتی درونمرزی و برونمرزی نظیر “هنر نزد ایرانیان است و بس!” و “فارسی شکر است”، بسیاری از آنها از درک این حقیقت ساده عاجز هستند که زبان مادری هر کسی برای او “شکر” است ؛ و این حلاوت مختص زبان فارسی نیست. در نتیجه باید همه زبان های ایرانی را پاس بداریم.
*عبدالستار دوشوکی مدیر مرکز مطالعات بلوچستان (لندن) doshoki@gmail.com
زبان مادی بهانهای بیش نیست در دست تجزیه طلبان،
چند سالی است که بازار مقوله زبان مادری بسیار داغ شده و جریان های قومی در ۲ اسفند حرکت های نمایشی مختلفی به این بهانه انجام می گیرند. این بازار گرمی فعلا محدود به عده ای فعالان و محافل سیاسی است و در بین بدنه مردم مناطق دو زبانه، شناخته شده نیست. دلیل آن نیز عدم احساس نیاز به این مسئله است. زبان های محلی در ایران به خوبی رشد می کنند و تحت حمایت های دولتی قرار دارند. صداوسیما، انتشار نشریه، صحبت در ادارات و محاکم به این زبان ها از جمله حقوق اولیه و ثانویه است که دولت ایران به طور سنتی در رعایت آن می کوشد. بنابراین مردم عادی از این ناحیه احساس نیاز یا کمبود نمی کنند.
اتفاقا زبان های در معرض خطر ایران مانند مازنی،تالشی و هورامی و… هیچ متولی و مدعی ندارند. اصولا یونسکو روز ۲ اسفند را در وهله اول برای زبانهای در معرض نابودی پیش بینی کرده است. آیا تصور انقراض زبانی هایی با ۳۵میلیون و ۱۰ میلیون گویشور (به روایت پان ترکها و پان کردها) و داشتن بیش از ۲۰ شبکه تلویزیونی و رادیویی و نشریات چاپی و شبکه های اجتماعی و شبکه های ماهواره ای، سایت ها و وبلاگ ها عقلانی است؟ پاسخ مشخص است.
اصولا فعالان سیاسی نیز این مسئله را به عنوان یک بهانه جهت اظهار وجود و فتح سنگر به سنگر مد نظر دارند. زیرا مفهوم زبان مادری به ظاهر مفهومی معصومانه، غیر سیاسی و خنثی و مطالبه آموزش یا توجه به آن بدون هزینه است.
اما نکته باریکتر از مو این است که مسئله گروههای سیاسی قوم گرا معطوف کردن توجه دولت ایران به آموزش یا توجه «بیشتر» به این حوزه نیست.
تمام گروهها و افراد قوم گرا در ایران ذاتا «تجزیه طلب» و «ضد ایرانی» هستند. یعنی آشکارا در ازای دریافت امتیازهای نقدی و غیرنقدی از دول بیگانه در پروژه «فروپاشی آرام ایران از درون» درگیر اند. زیرا غایت این پروژه با غایت جریانهای قومی همپوشانی دارد. یکی خواستار تضعیف و نابودی ایران و دیگر خواستار تجزیه ایران است.
طرح موضوع آموزش زبانهای محلی در مدارس ایران از سوی قوم گراها یک مرحله از مراحل پروژه تجزیه ایران است. اگر چنین پروسه ای کلید زده شود، مشکلات قومی، ناآرامی ها و تنش های سیاسی در بلند مدت دامن گیر کشور خواهد شد.
بنابراین زبان مادری و مطالبه تدریس زبان های محلی تنها یک «بهانه» به ظاهر معمولی است. یکی از وجوه مضحک این دست از «بهانه جویی ها» اصرار فعالان قومی عرب (تروریست های الاهوازی) جهت آموزش زبان مادری شان در مدارس است. این گروه مدعی است که دولت ایران در راستای سیاست آسیمیلاسیون، زبان عربی را ممنوع کرده و با عدم تدریس زبان عربی در مدارس باعث نا آشنایی عرب زبانهای خوزستان با زبان مادریشان شده است!
اما می دانیم که طبق اصل ۱۶ قانون اساسی تدریس زبان عربی در همه مقاطع تحصیلی و برای «همه ایرانی ها» «اجباری» است و این اصل عملا نیز اجرا می شود.
کسانیکه معتقدند دولت باید با استناد به اصل ۱۵ تدریس زبانهای محلی را در برنامه مدارس بگنجاند، تا بهانه از دست جریانهای قوم گرا خارج شود، باید به ما بگویند که چرا با وجود تدریس زبان عربی در مدارس آن هم به صورت اجباری، در همه مقاطع و برای همه ایرانی ها ، هنوز جریان تروریستی خلق عرب در خوزستان از بین نرفته است؟
خود جریانهای قومی نیز اخیرا اعتراف کرده اند که مسئله زبان مادری بهانه و یا «وسیله» ای بیش نیست.
سایت اویرنجی از وب سایت های جریانهای نفرت پراکن قومی در آخرین تحلیل خود به طور ناشیانه ای به این «سیاست» اقرار کرده است، این باند که از مدعیان زبان مادری است و از پشت پرده آن فعلا صحبت نمی کنیم، می نویسد:
«این نکته را نیز نباید فراموش کرد که هدف نهایی ما فقط و فقط تحصیل به زبان مادری نبوده و این امر وسیلهای برای نیل به اهدافی بزرگتر خواهد بود. لذا نباید طوری تبلیغ نمود که خودمان نیز به این باور برسیم که تنها هدف ما از فعالیت درحرکت ملی آزربایجان گرفتن حق تحصیل به زبان مادری است. باید حق تحصیل به زبان خویش را تنها یکی از خواستهای اساسی حرکت ملی آزربایجان به ملتمان معرفی نموده و این باور را به وجود آورد که گرفتن این حقها نه یک پیروزی بزرگ بلکه آغاز پروسهای طویلالمدت است».
و تحلیل اجزای متن و محتوایی که از لابلای سطور بر می آید چنین است:
«نباید طوری تبلیغ نمود که خودمان نیز به این باور برسیم که تنها هدف ما از فعالیت درحرکت ملی آزربایجان گرفتن حق تحصیل به زبان مادری است»:
و لابد بهتر است بقیه باور کنند که هدف معصومانه ما فقط و فقط زبان مادری است!
حدس این نکته که اهداف بزرگتر که قرار است در پروسه ای بلند مدت (پس از تحقق تدریس زبان مادری در مدارس) به دست آیند، چندان دشوار نیست.
این یادداشت نشان می دهد که وطنخواهان به ویژه آذربایجانی ها تا چه اندازه در مخالفت با سیاست های چند زبانی حقانیت داشتند و از جریانهایی که در ادامه این سیاست امکان وقوع دارند را پیش بینی کرده بودند.
بر همه سیاستمداران و سیاست گذاران فرض است که به «پیامد»های سیاست چندزبانی در امر آموزش و پرورش فکر کنند و هویت ملی کشور را به خطر نیاندازند