شهروند ـ فرح طاهری: نود و هفتمین جلسه ی کانون کتاب تورنتو به معرفی دو کتاب از فرشته مولوی، نویسنده ی ساکن تورنتو اختصاص داشت.

جمعه ۱۳ مارچ ۲۰۱۵، در سالن مرکز امور شهری نورت یورک، فرشته مولوی دو کتاب “از نوشتن” و “سنگسار تابستان” را به حاضران معرفی کرد.

سعید حریری از کانون کتاب تورنتو، مولوی را معرفی کرد:

فرشته مولوی، نویسنده، از سال ۵۵ تا ۷۷ در کتاب‌خانه ملی به کار تحقیقی و پژوهشی می‌پرداخت. در سال ۱۳۷۷ از ایران به کانادا مهاجرت کرد. از ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۶ در دانشگاه ییل آمریکا، در مقام کتاب‌شناس و کتاب‌دار فارسی برای بخش خاورمیانه کتاب‌خانه مرکزی آن دانشگاه مجموعه‌سازی کرده و به استادان و دانشجویان خدمات پژوهشی ارائه داد. پس از بازگشت به تورنتو به تدریس ادبیات و زبان پرداخت. او علاوه بر نوشتن رمان و داستان کوتاه مقالات زیادی در روزنامه‌ها و مجله‌های ایران و خارج از کشور نوشته‌است و چندین داستان کوتاه به زبان انگلیسی نیز از او منتشر شده‌ و هم‌اکنون عضو انجمن قلم کانادا است

فرشته مولوی

فرشته مولوی

.

مولوی در آغاز از کانون کتاب تورنتو و سعید حریری برای برگزاری جلسه سپاسگزاری کرد.

او همچنین از حاضران در سالن برای حضورشان تشکر کرد و دلیل آن را هم همان حضور در جلسه ی معرفی کتاب عنوان کرد و افزود: کتاب اگرچه کالای فرهنگی شده، ولی از جذابیت های پنهان بورژوازی بهره ای ندارد. آمدن شما اینجا برای من بسیار معنی دارد و خیلی خوشایند است.

مولوی در ادامه از کتاب های تازه منتشر شده اش گفت. درباره ی “از نوشتن” اشاره کرد به کتاب “آن سالها، این جستارها” که در پیشگفتارش توضیح داده است که با آمدن به بیرون از ایران از خط داستان به جستار رسیده است. او افزود: این کتاب دومین کاری ست که من به آن می گویم “ادبیات ناداستانی” مجموعه ای از جستارها و یک سری یادداشت ها است.

او افزود: از اول که نویسنده شروع به نوشتن کتاب و رمان و مجموعه مقالات می کند، می داند که اینها کتاب خواهد شد. در مورد “از نوشتن” این طور نبوده. وقتی از آمریکا برگشتم به تورنتو، دیدم این اقتضای زمانه است که بپذیرم رسانه سر خود شوم از راه وبلاگ و وبسایت. از سال ۱۳۸۵ وبلاگ “مشت خاکستر” را راه انداختم و چیزهایی می نوشتم برای وبلاگ خودم، بعد از مدتی متوجه شدم این نه وبلاگ است و نه وبسایت و تنوع موضوعی زیاد داشت. نوشته ها روی هم جمع شد و برای من یک حالت بسیار شخصی داشت و دیدم اینها حجمی شده است که دوست داشتم برسد به دست کسانی، فکر کردم بخشی از آن را جدا و چاپ کنم.

یک دلیل اصلی که در این سالها من اصرار دارم کتاب در ایران دربیاد، برای این که خواننده اصلی در ایران است. انتشار کتاب همزمان شد با رفتن احمدی نژاد و انتشارات آگاه که از نظر من انتشارات معتبری ست، اوایل سال ۹۳ این کتاب را منتشر کرد، البته یکی دو نوشته که من واقعا می خواستم باشند، از همان اول، بنابه ملاحظاتی، ـ حالا به هر اسمی خودسانسوری یا ناشرسانسوری ـ کنار گذاشته شد. بقیه مطالب بدون خدشه ای منتشر شد.

این کتاب در سه بخش است. چیزی که این بخش ها را به هم مربوط می کند مسئله ی محوری نوشتن است. این نوشته ها حاصل سال ها درس خواندن در کالج و دانشگاه در زمینه essay و سالها درس دادنessay writing و سالها خودآموزی من است. آنچه که آمده دستمایه ای بوده برای کارگاه آموزشی ادبیات ناداستانی. این چیزی بود که من دوست داشتم برسد به دست جوانان علاقمند نوشتن و این پایه ی خوبی خواهد بود برای خودآموزی.

بخش سوم کتاب در مورد نقد و نظر است. یکی در مورد سیمین بهبهانی، که در این نوشته آمدم سیمین و پروین اعتصامی و فروغ فرخزاد را کنار هم گذاشتم. در این نوشته سیمین حالت مادری را داره که یک دخترش پروین و یک دخترش فروغ است و با این ایده پیش رفتم. این با یک جستار پژوهشی یا مطلب معمولی متفاوت است.

فرشته مولوی در کانون کتاب تورنتو

فرشته مولوی در کانون کتاب تورنتو

مطلب بعدی درباره ی ترانه ای از بیتل ها است. مثل کسی که دارد تجربه ورزی می کند در ژانرهای مختلف. من در این ترانه دست گذاشتم روی ابهام و ایهام.

مطالب دیگر این بخش در مورد نیما، مهشید امیرشاهی و سیمین دانشور است. من با آزادی کامل کار خودم را کرده ام و زمانی که می نویسم و غرق یک موضوع هستم، اصلا به مخاطب کاری ندارم.

مولوی یکی از مطالب “از نوشتن” را با عنوان فارگلیش خواند که در مورد توجه او به زبان بود.

مولوی در مورد مجموعه داستان “سنگسار تابستان” که اواخر ژانویه ۲۰۱۵ منتشر شده، گفت: یک سیزده سال و یک هجده سال در سابقه ی کاری من هست که من بجز ترجمه و کار تحقیقی، هیچ کتاب تألیفی چاپ نکرده ام. یک دلیلش این بوده که دلم می خواهد کتاب در ایران دربیاید. چون پیمانه ی عمر پر شده و ظاهرا جمهوری اسلامی هم خیال ندارد تکان بخورد، فکر کردم اگر بخواهم صبر کنم که کتاب در ایران در بیاید، شاید ناکام به آن دنیا بروم.

مولوی در مورد دلایل چاپ نشدن کتاب در ایران گفت، چیز عجیبی در این کتاب اتفاق نمی افتد، ولی چند داستانش هست که من حاضر نیستم یک کلمه اش تغییر کند، به همین خاطر این کتاب را نشر ناکجا در پاریس منتشر کرده است.

به گفته ی مولوی، ناشر در ایران خود امر معرفی و مراقبت از کتاب را برعهده دارد، در حالی که در خارج کشور که به شیوه های مختلف کتاب منتشر می شود، در نهایت کتاب می رود به سایت آمازون و مشابه آن. او می افزاید: حالا کی هست که این کتاب را بخرد. این فاجعه ی نشر کتاب فارسی ست. شما مشکل سانسور ندارید، و کتاب منتشر می شود، ولی کو خریدار.

مولوی افزود: من زیاد طرفدار خرید کتاب نیستم، طرفدار خواندن کتاب هستم. در مورد این کتاب، هر آن کس که اهل نوشتن است، و حرمت قلم را دارد، و قدر قلم را می داند. هر آن کس که اهل خواندن است، به این معنی که می تواند نانوشته ها را هم بخواند، یعنی سکوت را هم بخواند یعنی اینقدر خواننده حرفه ای شده باشد. و هر آن کس که زبانی که با آن سر و کار دارد، در این مورد زبان فارسی، آنقدر دوست داشته باشد که فقط ابزار ارتباطش نباشد و رسیده باشد به آن مرحله ای که از زبان حظ ببرد. بدون هیچ نوع فروتنی کاذب، می گویم این کتاب به دردش خواهد خورد و در این کتاب چیزی خواهد یافت.

مولوی درباره کتاب توضیح داد: داستان اول به نام بانویی با سگ ملوس، داستان دو زن است که پیش از انقلاب قاضی بودند، یکی از آنها در وطن می ماند و دیگری به غربت می رود. پس از سالها این دو همدیگر را می بینند. این لایه ای در این روایت است و ماجرای نگاه کردن به ماندن و رفتن. مسئله عشق و تنهایی، لایه ی دیگر این داستان است. یکی از المان های مهم داستان، دو اثر مهم است یکی داستان “بانویی با سگ ملوس” چخوف و دیگری فیلمی که براساس این داستان ساخته شد به نام “چشمان سیاه” با بازی مارچلوماسترویانی.

چند داستان اسم انگلیسی دارد که مال سال های اولیه مهاجرت است. این سالها برای کسانی که درجه ی حساسیت شان به زبان زیاد است، این خیلی اتفاق سختی ست.

دو داستان به نام “قضیه” است. هدایت و بهرام صادقی هم در این فرم نوشته اند.

مولوی تکه هایی از قسمت های مختلف کتاب را برای حاضران خواند و در پایان کتابش را برای علاقمندان امضا کرد.

جلسه ی بعدی کانون کتاب تورنتو، جمعه ۱۰ اپریل ۲۰۱۵ با عنوان “نگاهی به تایپوگرافی ایرانی” خواهد بود. سخنران این جلسه علیرضا مصطفی زاده ابراهیمی است.