افراد مختلف به پرسش”بدترین درد کدام است؟” پاسخ هایی گوناگون می دهند.  یکی دندان درد را بدترین درد می داند، دومی می گوید که دردی غیرقابل تحمل تر از درد معده نیست، نظر سومی این است که سردرد از همه بدتر است، دیگری دردهای عصبی را شدیدترین درد می داند و… به گمان من آنچه که حتی از مجموع همه این درد ها نیز بدتر است درد یا عذاب وجدان است.

 یک تجربه شخصی خود را نقل می کنم: شصت و چند سال پیش، هنگامی که کودکی ۹ – ۸ ساله بودم، در یک دعوای کودکانه مشتی به شکم کودکی از خویشان خود که یکی دوسال از من کوچک تر بود و پدرش نیز فوت کرده بود زدم و او را به گریه انداختم.  مسیر زندگی راه ما را از هم جدا کرد و دیگر او را ندیدم اما هرگاه که به یاد  آن کار خود می افتادم، آتش ندامت و عذاب وجدان از زیر خاکستر گذشت زمان زبانه می کشید و احساس ندامت و پشیمانی کامم را تلخ می کرد.  بیش از نیم قرن گذشت تا دو سال پیش به یمن “فیسبوک” او را یافتم و توانستم برای خطای شصت و چند سال پیش طلب بخشش کنم و او نیز بزرگوارانه مرا بخشید و از آن عذاب وجدان رهایی یافتم.

 درجه و میزان تحمل درد یا عذاب وجدان در انسان های مختلف متفاوت است.  فردی که به طور غیرعمدی در یک حادثه رانندگی موجب مرگ کسی می شود، ممکن است تا پایان عمر نتواند از کابوس عذاب وجدان رهایی یابد و فردی دیگر چنان به خونریزی و آدم کشی معتاد می شود که نه تنها از درد و رنج  و گرفتن جان دیگران دچار عذاب وجدان نمی شود، بلکه لذت هم می برد.

 چند سال پیش، صحنه ای از یک مستند تلویزیونی چنان در ذهنم حک شد که تا پایان عمر آن را از یاد نمی برم: در جلسه پرسش و پاسخ پس از یک سخنرانی، هری ترومن، رییس جمهوری اسبق ایالات متحده و صادرکننده فرمان بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی، دخترکی ۶ – ۵ ساله با لحنی کودکانه (نقل به مضمون) از ترومن پرسید: “آقای ریییس جمهوری، چرا این همه آدم کشتید؟!”.  برای چند ثانیه گذرا، چشمان ترومن حالتی پیدا کرد که نشانگر توفان و تلاطم درون او بود اما خیلی سریع برخود مسلط شد و پاسخی سیاستمدارانه، که چندان ربطی هم به پرسش ساده و صریح دخترک نداشت، داد و به پاسخ پرسش بعدی پرداختbarack-obama.

 شمار قربانیان جنگ در سوریه دارد از تعداد کشته شدگان در بمباران اتمی هیروشیما – ناکازاکی فراتر می رود.  فزون بر این، وجود میلیون ها  مجروح، معلول، پناهنده، آواره و بی خانمان این “جنایت علیه بشریت” را مرگبارتر از بمباران اتمی هیروشیما – ناکازاکی می کند.  تنها عاملی که به انسان امکان می دهد تا ندای وجدان خود را خاموش کند، توجیه است.  هری ترومن در توجیه تصمیم خود برای بمباران اتمی می گفت که این تنها راه برای پایان بخشیدن سریع به جنگ، به تسلیم واداشتن دشمن و جلوگیری از ادامه کشتار در ابعادی وسیع تر بوده است.  این توجیه شاید برای بعضی قابل قبول به نظر بیاید زیرا با مقایسه شمار تلفات دو طرف در دو سال آخر جنگ با ژاپن، می توان نتیجه گرفت که اگر جنگ دو سال دیگر هم ادامه می یافت، شمار تلفات احتمالا چند برابر قربانیان بمباران اتمی می بود.

درمورد باراک اوباما وضعیت متفاوت است و او حتی نمی تواند به چنین دستاویز و توضیحی نیز توسل جوید زیرا درحالی که خون همه قربانیان و رنج و درد همه مجروحان، معلولان، پناهندگان، آوارگان و بی خانمانان سوری بر گرده او سنگینی می کند، توجیه حتی به ظاهر قابل پذیرفتنی نیز برای اهمال، تعلل، بی عملی و بی تصمیمی خود ندارد.  شاهد این امر تغییرجهت شگفت انگیز هفته گذشته دستگاه دیپلوماسی ایالات متحده در مورد سوریه است.

روز پنجشنبه گذشته، ۱۰ اردیبهشت (به نقل از خبرگزاری فرانسه)، جان کری، وزیرامور خارجه امریکا – که کمتر از دو ماه پیش گفته بود: “در نهایت امریکا مجبور خواهد شد با اسد مذاکره کند” -، با چرخشی ۱۸۰  درجه ای تغییر موضع داد و گفت: «اوضاع سوریه فاجعه بار است [ساعت خواب!]، بشار اسد هر نوع حس مسئولیت پذیری را از دست داده است، وی مشغول تخریب کشور در جهت منافع خود است و در همین راستا تروریست ها را جذب و به آنها مجال قدرت نمایی داده است»!

در همان روز، وزیر امورخارجه امریکا در کنفرانس خبری مشترک با رئیس ائتلاف معارضان سوریه گفت: «نظام سوریه هیچ احساس مسئولیت و منطقی در قبال اوضاع فاجعه بار این کشور ندارد.  بنابراین ایجاد یک حکومت انتقالی برای عبور از حکومت اسد برای رسیدن به حکومتی که نماینده همه مردم سوریه باشد، الزامی است»!

در این نشست، خالد خوجه، رییس ائتلاف معارضان سوریه با تشکر از حمایت های امریکا گفت: «امریکا ائتلاف معارضان را به عنوان تنها نماینده قانونی ملت سوریه به رسمیت شناخته است».  روزنامه حریت ترکیه نیز نوشت که دهها مربی نظامی امریکایی برای آعاز آموزش گروه های مخالف رژیم سوریه وارد ترکیه شدند.

چرخش ۱۸۰ درجه ای و موضع جدید ایالات متحده که از زبان وزیر امورخارجه این کشور بیان شده، دو جنبه دارد.  جنبه نخست این است که این موضع مورد موافقت باراک اوباما نیز هست، که دراین صورت او باید برای چهارسال تأخیر در اتخاذ چنین موضعی، که به بهای جان بیش از ۲۲۰ هزار تن و آوارگی و بی خانمانی چند میلیون تن دیگر تمام شده، دستکم در پیشگاه وجدان خود پاسخگو باشد و جنبه دیگر این است که وزیر امور خارجه نیز مانند همتای پیشین خود – هیلاری کلینتون – با سیاست یا در واقع بی سیاستی باراک اوباما در مورد سوریه موافق نیست و این موضع گیری را مستقل از کاخ سفید کرده است.  در چنین حالتی، باز هم باراک اوباما باید پاسخگوی وجدان ناآرام خود باشد!

* شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی، ساکن اروپا و از همکاران شهروند است.

Shahbaznakhai8@gmail.com