گفتگوی اختصاصی با روزنامه «الشرق الأوسط» یکشنبه ۱۷ مه ۲۰۱۵
در اوایل جوانی بود که کشورش را ترک گفت تا پرواز در آسمان را بیاموزد. بعد از شش ماه از پرواز با هواپیما، ایران تغییر کرد، و به همراه او منطقه ی خاورمیانه. همانند یک خانواده در مصر، گردهم آمدند، محمدرضا شاه پهلوی، ملکه فرح دیبا (پهلوی) و فرزندان.
سپس سایه مرگ این خانواده را فرا گرفت. پادشاه درگذشت، و پس از آن کوچکترین خواهر شاهزاده، لیلا و بعد از ده سال برادر جوان او، شاهزاده علیرضا. خانواده به مادر و دختر او شاهزاده فرحناز، و ولیعهد رضا پهلوی، محدود شد.
شاهزاده رضا پهلوی در خارج از ایران بزرگ شد و در علوم سیاسی تخصص پیدا کرد، و به عنوان یک خلبان فارغ التحصیل شد. در سال ۲۰۱۱ به عنوان محبوب ترین شخصیت در ایران انتخاب شد، چون بسیاری از ایرانیان در داخل او را «شاهنشاه» می دانند. چه کسی گفت امید می میرد؟
او ایمان دارد که به کشورش باز خواهد گشت. در گفت وگویش با «الشرق الأوسط» در افکار و گرایش هایش شفاف بود، و از عمق روابطش با داخل ایران گفت: «ملت ایران خواهان صلح است، و روابط خوب با همسایگانش».
او تأکید داشت که یگانه راه حل برای ایران و ثبات در منطقه همانا تغییر این رژیم به طور کامل است. رژیمی که زمینه پیدایش تندروی شیعه و سنی را فراهم کرد. «فاکتورهای مشترکی بین تندرویان وجود دارد». بحث های فعلی که گفته می شود رژیم ایران می تواند برای برای مقابله با داعش، هم پیمان باشد، باعث شگفتی اوست.
ولیعهد ایران، رغبت خود را برای سفر به کشورهای جهان عرب ابراز داشت «آنچه که ما را با هم پیوند می زند، بیش از آن است که ما را از هم جدا کند». در زمانی در گذشته، منطقه خاورمیانه در ثبات می زیست، و رهبران منطقه فاکتورهای مشترک منافع را به خوبی می دانستند. “نحوه ی اندیشیدن در زمان رییس جمهوری مصر انور السادات، و پدرم، تفاوت داشت».
او گفت تنها علت وجود این رژیم این است که سیستم «ولایت فقیه» فراگیر شود، و ایران به عنوان سکوی آن باشد، و مأموریت سپاه پاسداران، همانا نشر دیدگاه خمینی، یعنی صادر کردن انقلاب مذهبی است.
شاهزاده ایرانی نمی تواند اندیشه های رییس جمهوری آمریکا باراک اوباما را بخواند «اگر رژیم ایران واقعاً خواهان حل مسأله اتمی است، این کار را قبلاً انجام می داد، اما بخشی از استراتژی او برای تسلط بر منطقه همانا داشتن قدرت اتمی است».
او باور دارد که جهان نیاز به معامله بزرگی با روسیه دارد، چون پرزیدنت «ولادیمیر بوتین به غرب می گوید برای من معامله ای مطرح کنید که نتوانم رد کنم».
این معامله از دید او اوضاع را در ایران بکلی دگرگون خواهد کرد، و در نتیجه در سوریه، و نه بر عکس آن. شاهزاده نمی خواهد بطور مستقیم غرب را محکوم کند، که پدرش را رها کردند.
و اینک متن گفت وگو:
آیا باور دارید که گفتگوی بعدی که با شما خواهیم داشت، در آینده ی نزدیک در تهران خواهد بود؟
– مسأله این است که چقدر به آن باور داشته باشید، تاریخ هم ثابت کرده که رژیم های سرکوبگر دوام نخواهند داشت.
آیا مایل هستید روزی برگردید؟
– مطمئناً، آرزویش را دارم، آرزوی روزی که به کشورم با هر توانی که داشته باشم خدمت کنم، چون فرزندان کشورم، شایسته خیلی بیشتر از این که دارند، هستند.
آیا باور دارید آنچه که در حال حاضر در مهاباد اتفاق می افتد، آغاز یک بهار ایرانی است؟
– در سه دهه ی گذشته، بسیاری از گزارش ها درباره جنبش های منظم از سوی اقلیتهای قومی مختلف در جریان بود، همه ی آنها نشانه ای از انزجار آنها بود، آنها خواهان حقوقشان بودند، حالا چه قومی، و یا برابری و یا آزادی، و یا حقوق بشر. همه این جنبشها، در طول سالها، از سوی رژیم مورد قلع و قمع قرار گرفته، و مانع ایجاد کرده که جهان از هر آنچه در درون می گذرد، با خبر باشد. اما با این همه، این جنبشها با همه ی اِعمال سرکوب ادامه داشته است.
گروه هایی بودند که با آنچه که در توانشان بود با رژیم مخالفت کردند، و هم چنان به این مخالفت ادامه می دهند. آنچه که آرزو دارم برآورده کنیم، همانا جنبش های مخالفت منظم بیشتر، و در سرتاسر ایران است، که در واقع نوعی از نافرمانی مدنی باشد، و این نیاز به کمک از برون دارد. جهان خارج تاکنون حرکتی انجام نداده و وضعیت موجود را ترجیح می دهد. اشاره کردید به بهار عربی، جنبش های زیادی دیدیم، نه فقط در ایران، اما دیدیم چگونه پایان یافت.
آیا هنوز با ایرانیان در داخل در ارتباط هستید، و آیا دردهایشان، بدبختی هایشان و آرزوهایشان را با شما در میان می گذارند؟
– آری و بطور مستمر. حدود سه سال پیش شورای ملی را برای انتخابات آزاد تشکیل دادم، و فعالیت های زیادی در داخل در زمینه حقوق بشر و زندانیان سیاسی، و هنرمندان و روزنامه نگاران و وبلاگ نویسان صورت می گیرد، بنابر این، تماس های نزدیک و هماهنگی با هم وطنانم در داخل ایران دارم. در حال حاضر بر انجام ارتباطات بیشتر، و ساختار بهتر نیروهای مخالف، تمرکز داریم. در این زمینه سرعت ارتباطات به ما کمک می کند، چون گزارشها به سرعت به دستمان می رسد، حتا اگر در صحرا باشیم، تکنولوژی که سی سال پیش در بین نبود. یادم می آید، در قاهره، در مصر، پدرم ساعت ها منتظر می شد، تا خط تلفن برای او آزاد شود، در حالی که سرعت امروز، بر موقعیت ارتباطات حاکم است، و در این باره برنامه هایی از طریق ماهواره برای ایران پخش می کنیم، و به سرعت واکنش ها به دستمان می رسد.
در صورتی که از شما دعوت شود، آیا حاضر هستید به کشورهای جهان عرب سفر کنید؟
– حتماً، و خود این مسأله ی مهمی خواهد بود، چون به باورم منافع و اهداف مشترکی در بین ما در منطقه هست که بیش از آنچه که ما را متفرق می کند، به هم پیوند می زند، البته اگر بخواهیم در منطقه ما پیشرفت و ثبات برقرار شود. به نقشه منطقه اگر الآن نگاه کنیم خواهیم دید که مشکل بزرگی که تمام منطقه را به سوی ناآرامی سوق داده، همان مؤلفه ها و عنصرهاست، یکی از آنها رژیم ملایان در ایران است که از آغاز برنامه اش این بود تا کشمکشی که منجر به جنگ شیعه و سنی شود، ترویج دهد. متأسفانه این کار در حال حاضر بُعدهای دیگری به خود گرفته است. آیا این همین راهی است که می خواهیم از آن بگذریم، مطمئناً خیر، ما خواهان رژیمی هستیم که خود را برای ثبات و شفافیت، تمرکز دهد، و این چیزی است که دنبال برقراری آن هستیم. مضاف برآن، برآورده کردن دموکراسی سکولار. و اگر این کار تحقق پیدا کرد، بسرعت دیواری خواهد بود با دشمنی ها و تندوری ها و هرآنچه رژیم فعلی باعث آن شده و می شود. به باور من، اگر سناریو فرق می کرد، کشورهای منطقه ی ما، بویژه در جهان عرب، با مسائل دیگری، غیر از آنچه که فعلاً با آن روبرو هستند، درگیر می شدند. ما به یک استراتژی مشترکی، به دور از مواضع دیگر نقاط جهان، نیاز داریم، از اینجاست که گفتگو بسیار ضروری است، بویژه در این مرحله کنونی، اگر بخواهیم جایگزین وضع کنونی را بیابیم.
آیا باور دارید که آمریکا پدر شما را رها کرد؟
– البته این مسأله با دید هر یک به تاریخ، تعلق می گیرد. باور دارم آنچه که اتفاق افتاد، شکست بود، و به دور از محاسبات آن دوره، هیچ کار مثبتی نه برای ایران و نه برای منافع غرب در بین نداشت. اندیشه استراتژی بر پایه ایجاد گروهی مذهبی در منطقه، در برابر کمونیست بود، که شاید به جنگ سرد کمک کند. آشکار است که این یک استراتژی اشتباهی بود، و عکس العمل های رادیکالی داشت، مثل رژیم اسلامی در ایران، و به وجود آمدن گروه هایی مثل القاعده، و مطمئناً گروه های تندوری دیگری، که این روزها چهره های خود را رو کرده اند. تندروی هایی که صورت می گیرد، می توان به آنچه که در ۳۶ سال پیش، و با ایران آغاز شد، بر می گردد. نمی دانم اگر می توانم بگویم که آمریکا پدرم را رها کرد، تمام ملت ایران حس کرد که همه او را رها کردند. مطمئناً آنچه که اتفاق افتاد، نه به نفع ملت ایران و نه به نفع جهان تمام شد.
آیا هنوز لحظه ی آخری که ایران را ترک گفتید، به یاد دارید؟
– در واقع در روز دوم پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان، در نیمه ی ماه ژوئن سال ۱۹۷۸م، ایران را ترک کردم. یعنی قبل از این که پدرم برای بار آخر ایران را ترک بکند. آن موقع برای درس خواندن در دانشکده خلبانی به تکزاس سفر کرده بودم.
اگر ایران نبود، جنگی در سوریه صورت نمی گرفت. و اگر ایران نبود، انصار الله در یمن به وجود نمی آمد، آیا با آن موافقید؟
– همانطور که قبلاً گفتم، ناآرامیها و عدم ثبات، و اکثر تندوریها از سوی نمایندگان رژیم ایران، در تعدادی از کشورها، چه در لبنان و یا سوریه، و یا یمن، و در تمام میدان هایی که رژیم حضور دارد، که می توان آنها را به عنوان طلایه داران، و یا جایگزین نامید، همه ی آنها ساخته و پرداخته رژیم ایران هستند. با این درک با آنچه که در پرسشت آمد، موافقم. بدون رژیم ایران، اغلب این گروه ها، نه منبع مالی داشتند و نه تسلیحاتی. رژیم ایران به هدف دخالت در امور داخلی دیگر کشورها همه این مسائل را برای آنها فراهم کرده. ما نباید فراموش کنیم که هدف اولیه و یگانه این رژیم همان صادر کردن ایدئولوژی رادیکالیسم به جهان است و شروع آن، از کشورهای منطقه و سپس دورتر از آنها.
آیا اعتقاد دارید که رهبر نظام علی خامنه ای، می خواهد که سیستم ولایت فقیه در خاورمیانه و کشورهای اسلامی غلبه کند؟
– این تنها علت حضور این رژیم است. اگر رژیم خواهان پای بندی و شنیدن خواسته های ملتش بود، دنبال این هدف مشکوک نمی رفت. تلاش نمی کرد در یمن و در هر جایی که خبر نداریم، انقلاب کند.
نیروهای سپاه پاسداران را به کشورهای دور دستی همانند ونزوئلا و کلمبیا، برای تشکیل “سلولهای خوابیده” -تا روزی که سلطه ی خود را بر جهان غرب نیز توسعه دهد- اعزام نمی کرد.
استراتژی اساسی این رژیم، استفاده از ایران به عنوان سکویی برای ایجاد «ولایتهای» مختلف در چارچوب «تفسیر مقدس» در جهان است. خامنه ای از روز نخست به این منطق پایبند بود، منافع ملی ایران چندان برای او مهم نیست، بلکه بهره برداری از تمام ثروتهای ایران برای تأمین بودجه و پشتیبانی از صادر کردن این ایدئولوژی در سرتاسر جهان است. لذا دلیلی نمی بینم که تغییری حاصل شود، و مادامی که این رژیم سرکار باشد، هیچ تغییری در بین نخواهد بود. در سالهای گذشته، مشاهده کردیم که اختلاف بزرگی بین آنچه که این رژیم وعده هایش را داده، و بین آنچه که انجام می دهد، وجود دارد. جهان را فریب داد و دروغ گفت، و مادامی که این رژیم سرِ کار باشد، جهان را فریب خواهد داد، تا درباره ی او با شیوه ای مختلف قضاوت کند، و هم چنان در داخل به سیاست سرکوب ادامه خواهد داد. و همانطوری که گفتم، شاید برای مدتی بماند، اما نمی توان برای درازمدت چنین رژیمی را حفظ کرد. نصیحت من به جهانیان این است که فریب این رژیم را نخورد، و هرآنچه می گوید را باور نکند. باید چهره ی واقعی او را ببیند، اگر تا به حال آن را کشف نکرده. اما به باور من جهان چندان هم ساده لوح نیست که فریب بخورد.
آیا این هم شامل رییس جمهوری آمریکا باراک اوباما می شود؟
– در این مسأله ی بخصوص، فکر می کنم او باید بداند تا چه میزان انسان تمام آنچه را که راه های دیپلوماتیک می نامد، تشدید کند تا به نتیجه ای که می توانست مدتها پیش به آن برسد، موفق شود. پس فرصت قانونی برای به زانو کشیدن رژیم کنونی به وسیله فشارهای بین المللی در بین هست. وقتی به این مسأله فکر می کنم، به یاد می آورم که تقریباً ۲۰ سال پیش، و در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی، جهان حاضر بود تا با رژیم ایران وارد معامله ای بهتر و به نفع ایران شود، اما رژیم آن را رد کرد، چرا؟! دلیل اصلی رد این پیشنهاد، که بایستی آن را درک کنیم، همانا این است که در بخشی از محاسبات رژیم برای تحکیم تسلط بر منطقه، استفاده از بازدارندگی اتمی است، که از آن زمان خواهان انجام آن بود. هر عقب نشینی رژیم از شرایط فعلی، تنها یک تاکتیک است. در واقع پرزیدنت اوباما، چندین بار تکرار کرد که اگر گفتگوها بنابر اعتماد نباشد، و فقط بر وعده ها، این بدان معناست که مؤلفه اطمینان وجود ندارد. لذا به سختی با نبودن اطمینان و اعتماد می توان پی برد که این روند چقدر ادامه خواهد داشت. امیدوارم برداشت اشتباهی نکنید، من نمی گویم اگر راه های دیپلوماسی به جایی نرسید، راه حل، دخالت نظامی است، من همیشه مخالف این راه حل بوده ام. آنچه که مطرح می کنم این است که چرا از ۳۶ سال جهان برای بار نخست، به ملت ایران اجازه نمی دهد، بخشی از این معادله باشد؟ این اتفاق نمی افتد، چون ۳۶ سال است که هیچ گفتگویی جز با رژیم و نمایندگانش صورت نگرفته است. در تمام گفتگوهای رسمی، کشورهای خارجی و منجمله ایالات متحده، دیدار با اپوزیسیون دموکرات و سکولار را نادیده گرفته اند. در گفت وگوهای کنونی، ملت ایران در تیرگی کامل است. در نامه ام به نمایندگان کشورهای ۵+۱ از آنها خواستم تا ملت ایران نیز در گفتگوها شریک شود، و اینکه تنها مسأله اتمی نباشد، بلکه نقض حقوق بشر، و زندانیان سیاسی.. و غیرو. چرا این مهم است، برای این که تغییری بدون خشونت و یا دخالت نیروهای غربی صورت پذیرد، و بایستی از طریق تقویت ملت ایران باشد. بدون ملت هیچ تغییری نخواهد شد. و در نتیجه نهایی، تنها راه ایران، تغییر رژیم است.
آیا این بدان معناست که شما با تغییر این رژیم موافق هستید؟
– مطمئناً، و بدون هیچ شکی. دلیلش هم آسان است. شما چگونه حق حاکمیت و یا تعیین سرنوشت را در کشوری انتظار دارید اما مردمانش، حق انتخاب نمایندگانش را به آزادی ندارند. چگونه رژیمی که ادعای مشروعیت می کند، و یا این که او ادعا می کند از خواست ملت نمایندگی می کند، اما آزادی بیان و یا انتخابات آزاد ندارد، و در حالی که هر کس با او مخالفت می کند در زندان است، و یا اعدام می شود، و یا جان خود را نجات می دهد و به خارج فرار می کند.
چیزی که خواهان آن هستم، و روندی که پیشنهاد کردم نیازمند یک سناریویی است که در آن رژیم به ما اجازه دهد تا انتخاباتی آزاد برگزار کنیم. و اگر رژیم با میل و علاقه اش، به چنین درخواستی تن ندهد، راهی جز براندازی رژیم برای ما نمی ماند، آنهم نه از طریق دست زدن به خشونت، بلکه از طریق نافرمانی و شورش و همکاری و پشتیبانی و فشار از خارج، چون تحریم های اقتصادی. لازم است زمانی که هدف تغییر در برابر چشمانمان قرار دهیم، به آینده ملت ایران بیاندیشیم، یعنی بر عکس آنچه که در حال حاضر می گذرد. چون ترجیح دادن اوضاع فعلی، به امید این که روزی این رژیم رفتار خود را تغییر دهد، اتفاق نخواهد افتاد، بلکه مملکت با بحرانهای بدتری روبرو خواهد شد.
این بدان معناست که مادامی که این رژیم مذهبی، قدرت را در ایران به دست دارد، هم چنان به شعله ور کردن جنگ های مذهبی ادامه خواهد داد؟
– این هویت اوست. با یک پیام آشکار آمد، «صادر کردن ایدئولوژی خود». مأموریت سپاه پاسداران هم ادامه گسترش دیدگاه خمینی، که همان ولایت فقیه، در سرتاسر جهان است، می باشد . این رژیم دستور کار دیگری ندارد. صادر کردن انقلاب مذهبی، یگانه علت وجودش است. جایگزین آن در ایران، نظام سیاسی برپایه دموکراسی پارلمانی سکولار، که در آن دین از دولت جدا باشد، چون بدون آن دولت نمی تواند دموکرات و یا آزاد، ویا این که به نفع تمام ادیان و اعتقادات مذهبی در ایران، و برابری کامل بین زن و مرد باشد. رژیم فعلی تمام این حقوق ها را نقض کرده است. و از روز اول زن شهروند شماره ی دو بشمار می رفت. این آینده ای نیست که ایرانیان خواهان آن هستند، و بویژه زنان ایران.
چرا با آنچه که در مورد اتفاقات داخل ایران می گویید و منتشر و فاش می شود، می بینیم پرزیدنت اوباما خیلی مایل است تا به این رژیم در ایران کمک کند؟
– نمی توانم افکار پرزیدنت اوباما را بخوانم، هنوز فرصت به دست نیاوردم تا با او بنشینم و این مسأله را مورد بحث قرار دهم. تحلیل من بنابر آنچه که می بینم و می شنوم و سیاست خارجی این دولت را دنبال می کنم، می باشد. بنابر اطلاعیه های مختلف این دولت، به اعتقاد من اشتباه بزرگ در باوری است که واشنگتن درباره این رژیم دارد. واشنگتن فکر می کند، با زیر فشار گذاشتن رژیم، از مواضع معروفش دست خواهد برداشت، اما این کار دوام نخواهد داشت، چون از آغاز، اگر رژیم واقعاً خواهان حلّ مسأله اتمی بود، سالها قبل به آن تن می داد.
رییس جمهوری آمریکا شاید به میراث خود در مدت باقیمانده از ریاست جمهوری اش می اندیشد، همان طوری که قبل از او پرزیدنت جیمی کارتر نسبت به ایران انجام داد. هنگامی که به ایران سفر کرد، خودم آنجا بودم. آن چیزی در پرسش ات توجه مرا جلب کرد، این است که ما در طول این سالها، خیلی وقتها نام کارتر را آوردیم، در واقع تمام دولتهای آمریکا، از جمهوریخواه گرفته تا دموکرات، از کارتر تا اوباما، باعث شگفتی است که همیشه از سیاستهای خارجی آمریکا، حالا چه در اروپا و یا در جهان عرب و یا حتا در اسراییل، احساس ناامیدی بوده است، و مشاهده می کنیم که پیوسته دولتهای آمریکا بر عکس جهتِ آرزوهای مردم حرکت می کنند. شاید ما ندانیم دولت فعلی به چه می اندیشد، اگر هدف رسیدن به ثبات است، راهی که ما را به آن می رساند، این نیست. این هدف، و به جای ایستادن در کنار ملتها، با به رسمیت شناختن رژیمی که جهان را بیش از یکبار فریب داده، برآورده نخواهد شد. ملتهای منطقه می توانند از تحول در سیاست خارجی آمریکا که از ایران شروع می شود، بهره ببرند، همانطوری که قبل از ۳۶ سال در جهت اشتباه شروع شده بود. لذا باور دارم که نیازی هست تا تلاشی جهت قانع کردن ملت آمریکا، و دولت فعلی آمریکا، منجمله پرزیدنت باراک اوباما به خرج داده شود تا گفته شود که فرصت های کافی به این رژیم داده شده است، و مادامی که هدف ثبات برآورده نشده، لازم است که به انتخاب های دیگری اندیشید.
این کار می بایست خیلی وقتها پیش صورت می گرفت، یعنی تغییر از داخل. چون من باور دارم، آن چیزی که اکثر کشورهای منطقه آرزوی آن را دارند، پایان دادن به این دیوانگی، تروریسم، خطر انتشار سلاحهای اتمی، دخالت رژیم ایران در یمن و عراق و سوریه و کشورهای دیگر است، چون آینده ی منطقه مهم تر از همه چیز است، تا بتوانیم چون برادر با هم زندگی مسالمت آمیزی داشته باشیم، نه این که مثل الآن همدیگر را به قتل رسانیم. و یا کشتار مذهبی شیعه و سنی به راه اندازیم، چیزی که در گذشته و قبل از آمدن خمینی چنین چیزی اتفاق نمی افتاد.
به نظر شما چرا ایران در یمن دخالت می کند، آیا برای رساندن کمکهای بشر دوستانه، یا برای محاصره ی عربستان سعودی، و یا اینکه پی بردن به این که آمریکاییها شاید در خفا با آن موافقت خواهند کرد؟
– نمی دانم، و نمی توانم درباره چیزی در پنهان اتفاق افتاده، حدس بزنم. اما آنچه که آشکار است، می خواهم از شما یک پرسش آسان بپرسم، خودت را به عنوان یک شهروند معمولی ایرانی در داخل ایران بدان، که با مشکلات اقتصادی سختی، چون فقر، بیماری، آلودگی، خشکی و غیرو، مواجه هستی. آخرین چیزی که آن مردم به آن می اندیشند همانا جنگ نمایندگی در منطقه است، که غرور رژیم را اشباع کند. از شما می پرسم، در گذشته کی ایران دورتر از مرز خودش خارج شد. سیاست ما در پشتیبانی از کشورهای دیگر منطقه بود، نه راه اندازی انقلابها و شورشها علیه کشورهای دیگر منطقه، همانطوری که در مورد حوثی ها علیه عربستان. این بخشی از بازی بزرگ رژیم ایران است، که همانا تزریق دشمنی ها، همانند پشتیبانی اش از بشار اسد. در ضمن بیش از نیمی از اموالی که به ایران در نتیجه ی گفتگوهای اتمی، بازگشته به جای این که برای ملت ایران هزینه شود، به سوریه ارسال شد، درست همان رفتار رژیم در عراق و یمن. همه این ها به قیمت منفعت ملی ایران، و یا منافع ملت ایران صورت می گیرد. متأسفانه، بخشی از استراتژی نظام نسبت به منطقه این است، که چون عمر نظام بیش از دولت فعلی آمریکاست، و در لحظه ای که آمریکا از افغانستان و عراق عقب نشینی می کند، زمان آن خواهد بود که رژیم آنچه که خواهان آن است برآورده کند.
مشکل اینجاست که بعضیها در دولت آمریکا براین باورند، که با این شیوه، ثبات در خاورمیانه مستقر خواهد شد؟
– می دانی که در گذشته منطقه خاورمیانه در ثبات می زیست. در برهه ای رهبران منطقه فاکتورهای مشترک منافع را می دانستند. در گذشته ایران با مواضع متعادلش، نقش برجسته ای داشت، و روابط خوبی تقریباً با تمام کشورهای جهان منجمله همسایگان ما، و با شوروی و چین و اسراییل و کشورهای غربی، و بویژه کشورهای جهان عرب داشت. تفکر در زمان پرزیدنت انور السادات تفاوت داشت. جهانِ به کلی متفاوتی بود. و ناگهان خمینی به ایران آمد، و صاحب «انقلاب اسلامی» شدیم. مردم روز بعد از خواب بیدار شدند، و از همدیگر می پرسیدند، چه اتفاقی افتاد. هنگامی که پیامدهای آن را حساب کردند، بسیار دیر بود. و بدین ترتیب چهره ی خاورمیانه عوض شد. و در نتیجه آنچه که در ایران اتفاق افتاد، فروپاشی لبنان شروع شد، شوروی، افغانستان را اشغال کرد، و چیزی که ماند، تاریخ بود. چیزی که می خواهم بگویم این است که دنیا در آن مدت بسیار متفاوت بود، دشمنی و عداوتی در بین نبود، تنها مسأله ای که ایران داشت، با صدام حسین (رییس جمهوری اسبق عراق) بود، که در مورد آبهای شط العرب با ایران چالش داشت، که آنهم با شیوه ی دیپلوماسی حل شد. سپس آنچه که در ظفار اتفاق افتاد، زمانی که مارکسیست ها تلاش داشتند اوضاع را در عُمان بی ثبات کنند. اینها تنها دو بحرانی بودند که ایران با همسایگانش با آن روبرو شد. با اسراییل رابطه ای متعادل داشت. آنچه که می خواهم بگویم این است که ملت ایران خواهان صلح است، خواهان روابط خوب با همسایگانش می باشد، از همه ی این اقدامات تحریک آمیز، زیر چتر ملی گرایی خسته شده است. ملت ایران خواهان آینده ای بهتر است، می خواهد زندگی کند، و مثل تمام ملتهای جهان به ازدواج و بچه می اندیشد. نمی خواهد در کشمکش های منطقه ای، و یا با نوعی امپریالیسم نوینی که رژیم توسعه گر حاکم بر ایران خواهان آن است؛ درگیر شود. ملت ایران همه ی اینها را نمی خواهد، دلیل بر آن، آنچه که در جنگ ایران و عراق اتفاق افتاد. هنگامی که ایران سرزمینهایی که ارتش عراق اشغال کرده بود را آزاد کرد، اوضاع را می دیدیم که چطور در مرزهای ایران ایستاد، و جز برای دفاع از مرزش، چیز دیگری نمی خواست. خمینی آن دوره می خواست جنگ را ادامه دهد، چون مخارج آن ارزانتر بود، و این نشان می دهد، که اهداف نظام هیچ ربطی با خواسته های مردم ندارد.
به نظر دلایل به وجود آمدن «داعش» چیست، در صحبت هایتان اشاره کردید که رژیم حاکم بر ایران بخشی از مسؤلیت بوجود آمدن را متحمل می شود، بویژه این که زمانی که جنگ در سوریه شروع شد، «دولت اسلامی» وجود نداشت؟
– مطمئناً، رژیم حاکم بر ایران، تقصیری دارد، چون زمینه را برای بارز شدن تندروی شیعه و سنی فراهم کرد. فلسفه ی تندوری یکی است. در پایان راه، میان تندروها نکات مشترکی هست، چون جنگ آنها برعلیه ارزش های غربی و دموکراسی و مشروعیت حقوق بشر است. اهداف مشترکی دارند، در هر آنچه که هر دو طرف تفاوت داشته باشند، اما در ارتکاب جرم هر دوی آنها شریک هستند. ظاهر، درگیری است، اما آیا فکر می کنید که می شود به رژیم ایران در جنگ علیه «داعش» به سازمان تندوری دیگر، اعتماد کرد و اینکه که می تواند هم پیمان غرب باشد؟
هر دوی آنها جنگ و دشمنی با غرب را در سر دارند، که برای آنها مهمتر از جنگ با یکدیگر و با گروه تندوری دیگر است. پرسش مهمی است، که باید هر یک از ما از خود بپرسد، بویژه اینکه هنگامی که در این مورد از بعضی ها می شنوم که رژیم ایران می تواند هم پیمان در کوبیدن «داعش» باشد. این باعث شگفتی من است، چطور این ها فکر می کنند، این درست نیست، تندوری یکی و هدف آن هم یکی است.
آیا سقوط ناگهانی رژیم سوریه را می بینید؟
– اگر دنبال احساسات خودم بروم، می گویم، که اوضاع در ایران می تواند از طریق معامله ای بزرگ که غرب با روسها خواهد داشت، تغییر بکند. بدین معنا به روسها آن چه می خواهد داده شود، و پیمان آتلانتیک به دروازه های آنها نرسد، و راهی به او برای رسیدن به آبهای گرم داده شود، در این صورت روسیه دست از پشتیبانی دمشق و تهران برخواهد داشت. به نظرم، این معامله، کلید حلّ است، چون در درازمدت، منافع روسیه با جهان و غرب است، و در کوتاه مدت، روسیه از اوضاع کنونی بهره برداری می کند، چون پرزیدنت ولادیمیر پوتین، مثل آن می ماند که به غرب می گوید، به من معامله ای بدهید که نتوانم آن را رد کنم. بنا براین، سقوط رژیم سوریه، به دست مردم سوریه انجام نمی گیرد، مگر این که تغییری در پیمانها صورت گیرد. کل مسأله در ایران شروع می شود، اگر تغییری در آن صورت گیرد، تأثیری فوری در اوضاع دو کشور عراق و سوریه خواهد داشت. بعد از این می گویم که رویدادها، نحوه ی تغییر در سوریه را تعیین خواهد کرد، اما باور ندارم که جایگزین آن سرنگونی رژیمی سرکوبگر باشد، بدون اینکه بپذیریم که جهان عوض شده، و ملتها دیگر حاضر نیستند که اعمال سرکوبگرانه را بپذیرند. به باور من، آنچه که در ایران اتفاق خواهد افتاد، در سوریه هم خواهد افتاد، نه برعکس.
بعضی ها در آمریکا می گویند، ایران با توافق هسته ای، خطری کمتر از آنچه الان هست خواهد بود.
– اگر رژیم ایران اجازه بازرسی داد، و ورود ناگهانی و بی قید و شرط بازرسان به هر تاسیساتی که انتخاب کنند را داد، و اگر این توافق تضمین شده باشد، از آن سو جهان دست از این بردارد که می گوید تمام مشکل ما با ایران برنامه اتمی اوست، در این شرایط اگر به توافقی که منجر به شفافیت کامل شود، آن زمان من خواهم پذیرفت. اما در سایه این نظام، و شرطهایی که می گذارد، این امر شدنی نخواهد بود.
بگذارید ببینیم در ماه آینده چه اتفاقی خواهد افتاد، اما به قول معروف نمی توان تمام تخم مرغها را در یک سبد گذاشت، و نباید جهان خود را خفه کند، باید از حالا به فکر راه حلهای جایگزین باشیم. برمی گردیم به پرسش پیشین، در حال حاضر و تا اینکه مطمئن بشویم که رژیم حاکم بر ایران، پایبند خواهد بود، آیا جهان، و بویژه کشورهای منطقه باید بنشینند و منتظر بشوند؟
برای اینکه از جنگ دوری شود، باید به ملت ایران کمک کرد تا رژیم را تغییر دهد.
اگر توافقنامه امضا شد، و ایران به آن پایبند نشد، آیا به نظر شما شاهد مسابقه ی تسلیحات اتمی در منطقه خواهیم شد؟
– این مسأله ای است که مرا نگران می کند، اگر تا الآن این مسابقه آغاز نشده باشد، چون اگر رژیم ایران به آن پایبند نباشد، دلیلی برای جلوگیری از داشتن برنامه های اتمی در منطقه در بین نخواهد بود، و این در واقع پایانی خواهد بود بر مفهوم منع انتشار سلاحهای اتمی.
لذا و قبل از اینکه زمان بگذرد، تغییر کامل رژیم در ایران، منطقه را از انتشار سلاحهای اتمی، نجات خواهد داد. رژیم ایران بهتر بود که به جای هزینه میلیاردها روی سلاحهای «روز قیامت» بر ملت ایران و داشتن آینده ای بهتر هزینه می کرد.
ژنرال (محمد) علی جعفری فرمانده سپاه پاسداران گفت که ایران برای جنگ با آمریکا اهمیت قائل نیست، چون آمریکا بسیار ضعیف است، و جرأت حمله به ایران را ندارد. آیا به باور شما رژیم ایران می تواند جنگ با آمریکا را تحمل کند، و آیا اگر چنین جنگی وقوع پیوست، باعث پایان این نظام خواهد بود؟
– نخست این که احمقانه است اگر کشوری فکر کند که توانایی آن را دارد که در برابر نیروی نظامی آمریکا بایستد، بویژه در شرایط ایران. این فقط جنبه تبلیغاتی دارد. ما در سال ۲۰۰۹ ترس و وحشت نظام را دیدیم در حالی که هیچ خطر نظامی در کار نبود. رژیم از جنبش مردم می لرزید. به نظر من در صورتی که آمریکا در انجام عملی نظامی جدی باشد، این کار راه حل درستی نیست. در واقع این خنده آورترین اظهاراتی است که شنیده ام. در واقع این نمونه تبلیغات رژیمهای توتالیتر است، می خواهند دیگران را مقصر بدانند، و سختی هایی که ملت می کشد را به گردن طرف خارجی بگذارند. به کوبا بنگریم، دیکتاتور کوبا، فیدل کاسترو برای دهه ها تحریم کوبا از سوی جهان را مسؤل سختی های ملت کوبا می دانست. رژیم ایران هم، همان بازی تحمیل سرزنش را انجام می دهد، و می گوید ما در برابر آمریکا ایستاده ایم لذا علیه ما تحریمها را تحمیل کرده اند. رژیمی که از به گردن گرفتن مسؤلیت سوء مدیریت و ماجراجویی هایش شانه خالی می کند، چه می تواند بگوید؟ آیا فکر می کنید رژیمی که بعد از هر نماز جمعه مرگ بر آمریکا می گوید، ناگهان بگوید: نخیر، ما با آمریکا دوست هستیم!
اما به فرض این که ژنرال جعفری خواهان جنگ باشد، آیا به نظر شما، پایان نظام خواهد بود؟
– اگر فتنه انگیزی کنند و حمله ای اتفاق افتاد، ممکن است موجب بی ثباتی رژیم شود. اما مشکل در این است که بایستی به هرج و مرجی که مانع رسیدن به دوران انتقالی می شود، اندیشید. شاید زمام امور خارج از کنترل شود. بر ماست که بر نتایج این اقدام، کنترل داشته باشیم، نه اینکه مسأله را با نوعی نیروهای اشغالگر به پایان رسانیم و منجر به رژیمی بازیچه برای مدتی شود که عاقبت آن را ندانیم. مطمئناً ملت ایران این را نمی خواهد.
از پاسخهایتان می توانم بگویم که شما باور دارید که برنامه ی اتمی ایران درست نبود، و یا اینکه احتمالی بر امضای توافقنامه با رژیم نیست. در حالی که تعدادی از ناظرین می گویند که پس از امضای توافقنامه، پایان معنوی رییس جمهور حسن روحانی، و وزیر خارجه اش محمد جواد ظریف خواهد بود، چون خامنه ای نیاز به کمک تندروها دارد تا رژیمش را حفظ کند.
– درست، اینطور اتفاق خواهد افتاد، چون خامنه ای تا زنده هست، سعی خواهد کرد از رژیمش حمایت کند، و بر این نوع از افراد تکیه خواهد کرد. حتا نیروهای میانه رو هم برای ماندن این رژیم تلاش خواهند کرد.
آیا فکر می کنید که روحانی و ظریف جزو میانه رو ها هستند؟
– هر فردی به منافع این نظام کمک کند، به نظرم تابع اوست. چیزی به عنوان کمونیستِِ کمتر نیست! آنها چه تفاوتی با محمود احمدی نژاد دارند، همه در پایان به این رژیم خدمت می کنند. چه کسی اهمیت قائل است که آنها میانه رو تر هستند، همه ی آنها بخشی از این رژیم هستند.
یعنی پس از توافق، رژیم راه سختی خواهد داشت؟
– با سختی های تازه ای روبرو خواهد شد. همان طوری که گفتم، به شرطی که فشارها ادامه داشته باشد، و هر طرفی نگوید: الآن و پس از پایان مسأله اتمی، آنچه که رژیم انجام می دهد را فراموش کنیم، مثل حمایتش از تروریسم. اگر تحریم ها به طور تدریجی برداشته شود، آیا رژیم درآمدش را برای ملت خرج خواهد کرد و یا در جهت صادر کردن انقلاب و نمایندگانش؟ همه ی اینها نیاز به دقت کردن دارد و بر عدم ساده لوحی جهان.
بعد از خامنه ای را چگونه می بینید؟
– طبیعت رژیم مذهبی تغییر نخواهد کرد، مادامی که بر خود نام جمهوری اسلامی ایران گذاشته است. اما هر آن کس که بعد از خامنه ای بیاید، با سختی ها و مشکلات بیشتری روبرو خواهد شد، البته این به عنوان تغییر به حساب نخواهد آمد، مگر این که قانون اساسی و قدرت شورای نگهبان عوض شود، و این به معنای لغو کاراکتر جمهوری اسلامی و تغییر نظام خواهد بود.