مهین دخت همتا
مادر روزت مبارک
امروز روز مادر است . چه روز مقدسی است .تو را چه بنامم مادرکه شایسته وجود عزیزت باشد؟
وفای من فرزند مثل تو نشات گرفته از دریای رحمت و نعمت وجود روحانی عالم بالا نیست . من اسیر غرورها و جهل و جوانیم بودم .تو اسیر عشق بیدریغ و مهر مادری.
حال که مرور زمان رنگ موهایم را برنگ موهای تو مزین کرده میدانم چگونه آن جان و جوانی و چهرۀ با طراوتت چروکیده و آن قامت استوارت تکیده شد.
چهرۀ پدرم را به یاد نمی آ ورم .گفتی ۱۸ سال بیشتر نداشتی که زمانه او را از ما گرفت، اما خلاء وجودش زیاد حس نشد چون شمع وجود تو در خانۀ ما مادرانه سوخت.
در گوشۀ اتاق یا کنج هر زاویه ای که حضور داشتی همانجا آغوش تو پناهگاه بچگی ام بود و تو در خانه قلعه ای محکم از عشق ساخته بودی که چون سربازی همیشه در سنگر شب و روز مراقب نهال وجودم بودی.
من فرزند غافل از همه چیز، طلبکار و نا صبور و تو صبور و فرمانبردار، من بیصبرانه به دنبال خواسته های حساب و بی حساب دل ناآگاهم و تو صبور و ساکت با چشمانی نگران فردای تنهائی من.
تو یک مجرم و محکوم به اینکه من مادرم و باید سنگ زیرین آسیاب باشم. حالا می فهمم که چرا گاه به یک نقطۀ کوچک و دور خیره می شدی و درون اندیشه هایت بررسی نقشه های دلواپسی های آیندۀ من که چه می شود؟ اکنون که نمی دانم کجائی چگونه و چی و دستم به دامنت نمی رسد،گر چه دیر است، اما می نویسم.
تو مثل یک شاخۀ گل بودی که سالهای دراز محیط ذهن و جانم را عطرافشانی کردی و به یادگارگذاردی و برای همیشه مرا اسیر جذابیت عشق و محبت بی دریغ و بی چشم داشت نمودی.
با ایثار ناباورانه جسم و جان و روحت را با تمام خلوص در کف دست تقدیم حضورم کردی. مثل یک بهار آمدی و تا تو را بفهمم رفته بودی! وقتی نهال وجودم به زندگی مستقل خود ره یافت سرگرمی های زندگی و بچه داری و جوانی مرا غافل از وجود نازنین و چشم براه تو کرد و فکر می کردم هنوز خیلی وقت باقی ست تا جبران کنم، اما افسوس که مثل یک صبح آمدی و غروب زودرس هم رسید و من اکنون مات و مبهوت مانده ام پس سهم تو از من کجا بود؟ هر وقت به یادم میاید مثل یک آتشفشان از درون ریشۀ جانم را می سوزاند و در مغزم غوغایی از نقصان وجودت بپاست. من فرزند شیرۀ وجود تو را هم به یغما برده ام و با کمال شرمندگی زبانم قاصر از تشبیه وجود روحانی و ملکوتی توست.
کاش بشنوی. آیا فرشته ایِ؟ ملکی؟ نه اینها برای تشریح وجود مطهرت کم است ِوجود تو هدیۀ خدائی و مهر الهی است. تو خدای دل منی تو را می پرستم. گاه سرم را به آسمان بلند میکنم با هزار آه و افسوس ملتمسانه می گویم خدایا می شود یکدم، یا یک نفس دیگر او را که همیشه منتظرم بود، دلسوز و مهربان و محرمم بود، هادی و یاورم بود، هزاران آرزوی نهانی در کنج دلش برایم تدارک دیده بود، ببینم ؟
در برابر اینهمه ایثار و گذشت عاجز و درمانده ام که می شود یکبار حتی اگر کوتاه باشد، یا در خواب او را ببینم به زیر پایش بیافتم و یا در آغوش بگیرمش و بگویم خیلی دوستت دارم، مرا ببخش که همه از جهل و غرور بود. تو با سکوت و محبت مرا سوزاندی و رفتی.
من روز مادر را به همۀ بانوان و همۀ مادران که هر کدام یک عنصر و نیروی محرکۀ اصلی حیات معنوی و انسانی اند تبریک گفته و به تمام زنان جهان افتخار میکنم. چون هر کدام به نوبۀ خود چشم و چراغ خانواده ا ند هر کدام به نوعی و طریقی و روشی تاثیرگذار در تربیت و خلاقیت و پیشبرد جامعۀ جهانی نقش ارزنده دارند.
اگر مادرمان در کنارمان نیست افتخار حضور در کنار مادر دیگری را داریم. روی ملکوتی و دست گرم و صمیمانه آنان را می بوسم و به آنان افتخار می کنم.
می ۲۰۱۰