تورنتو یکی از شهرهایی بود که همیشه از نظر سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی شهری فعال، زنده و خلاق بود. شهری که بخصوص در وقایع سال ۸۸ بیشترین تحرک را در پیوند با اعتراض به سرکوب حرکت های مردمی توسط نظام جمهوری اسلامی بعد از اعلام نتایج انتخابات از خود بروز داد. و از نادر شهرهایی بود که توانست با بحران پرچم و شعار و خط مشی های سیاسی متفاوت کنار بیاید و به یک درک نسبتا آزادیخواهانه و دمکراسی گرایانه که حضور تکثر و تنوع نیروهای سیاسی را بر می تابد، برسد و این همه از خرد جمعی جامعه ایرانی در طول سال ها مبارزه اش برای زندگی بهتر و جامعه ای فعال و خلاق و نیز مسئول سرچشمه می گرفت.
در این شهر چپ و راست، مذهبی و غیرمذهبی، کمونیستها، لیبرالها، شورای ملی ها، سلطنت طلبها، مجاهدین، سکولار دمکرات ها، جمهوری خواهان، حقوق بشری ها و کمپین های متعدد (انقلابی ها، براندازها، انحلال طلبان، از میان برندگان، تغییرخواهان و…) هر کدام با حفظ هویت خود و البته با پرچم و شعارهای خود در مواقع لزوم جمع می شدند و علیه حرکت های سرکوبگرانه نظام اعتراض می کردند و هر روز بیش از روز پیش به این درک مشترک می رسیدند که در صورتی می توانند تأثیرگذار باشند که با هم و در کنار هم و در زیر چتر دمکراسی که فراگیر و همه شمول است و البته با حفظ هویت های خود برای امری واحد، یعنی نشان دادن اعتراضشان به نظام سرکوبگر جمهوری اسلامی و حمایت از حرکت های مردمی و فعالان حقوق بشر، و فعالان سیاسی، زنان، کارگران، دانشجویان، هویت طلبان، اقلیت های مذهبی و جنسی و جنسیتی و… در ایران بود، بایستند
.
و البته این همه هیچ گونه منافاتی با فعالیت های فرهنگی، هنری، اجتماعی و یا اقتصادی متعدد و گوناگونی که در شهر صورت می گرفت نداشت. هر کس سر جای خود و در حال فعالیت. اما متاسفانه تمام این معادلات به هم خورد، و ناگهان فرهنگ مدارا و تکثرطلبی که داشت جوانه می زد، به فرهنگ حذف، منزه طلبی، تک صدایی، تک هویتی و پرخاشگری و افشاگری تبدیل شد و این بهمن که شروع به ریزش کرد هر لحظه بیشتر و بیشتر مخرب شد و اعتمادی که می رفت در بین جامعه ی چند صدایی و متکثر سیاسی اجتماعی ایرانیان جوانه بزند و به بر بنشیند در لابلای پرخاشگری ها و تسویه حساب های شخصی و سیاسی پایمال شد.
واقعیت این است که این تنها تصور و توهم است که حرکت های اجتماعی و فرهنگی می توانند و باید جای نیروهای سیاسی و حرکت های سیاسی را بگیرند. برای داشتن یک جامعه سالم، زنده و دمکرات و البته مسئول نسبت به ایران، سرزمین مادری و پدری مان، حتما و حتما به وجود نیروهای سیاسی و حقوق بشری نیاز است، و اگر تفکری، فردی، یا نیرویی این فکر و اندیشه را در جامعه جا بیندازد که نیروهای سیاسی مخل اند و زیادی، از خط سیاسی ای پیروی می کند که به هر دلیل خواهان تغییر این نظام نیست. وگرنه کیست که نداند هرگز نیروهای فرهنگی نمی توانند و نباید که جای نیروهای حقوق بشری، سیاسی و احزاب و سازمان ها و تشکیلات سیاسی را بگیرند، همچنان که نیروهای سیاسی نمی توانند و نباید عرصه هنری فرهنگی را بر هنرمندان و فرهنگسازان جامعه تنگ کنند.
این همه را گفتم تا بگویم وقتی که ما جامعه را از سیاست پاک می کنیم و نیروهای سیاسی را هدفمند متفرق و مذموم و مردود جلوه می دهیم، در چنین بزنگاه هایی که برای فراخواندن مردم به تظاهرات خیابانی و شرکت در آکسیون حضورشان لازم، واجب و ضروری ست، به دلیل تفرق و پراکندگی و بذر نفاقی که در آنها کاشته شده، کم رنگ خواهد بود و آن وقت است که نظام سرکوبگر جمهوری اسلامی و هواداران واقعی و استراتژیکش بیشترین بهره را خواهند برد.
نیروهای سیاسی همچون دیگر اقشار جامعه نیاز به کسب تجربه برای رشد و پیشرفت و به روز کردن خود دارند. این نیروها در عمل و در صحنه خود را به محک آزمایش می گذارند و از تجربیات و اشتباهات خود درس می گیرند. وقتی جامعه را سیاست زدایی کنیم، در واقع یکی از ابعاد رشد، پیشرفت و مبارزه را بی عمل کرده ایم.
جامعه ایرانی تورنتو به راستی یکی از جوامع سرآمد ایرانیان در خارج از کشور است. این جامعه حاصل خرد جمعی ایرانیان و تمام نیروهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ایرانیان است.
از دستاوردهای مهم سیاسی و حقوق بشری جامعه ایرانی کانادایی همانا کوشش در شناساندن کشتار دهه شصت به عنوان جنایت علیه بشریت توسط دولت فدرال و استانی کاناداست. حضور جمعی از افراد سیاسی و حقوق بشری جامعه ایرانی کانادا در برپایی دادگاه ایران تریبیونال که در آن جنایت های جمهوری اسلامی از چارچوب جامعه ایرانی خارج شد و در سطح جهانی به نمایش گذاشته شد، انگیزه ای شد برای تشکیل کمپینی که لایحه “به رسمیت شناختن کشتار دهه شصت به عنوان جنایت علیه بشریت” را به مجالس فدرال و استانی کانادا برد که توسط هر سه حزب کانسرواتیو، لیبرال و نیودمکرات به تصویب رسید و در پی آن، روز اول ماه سپتامبر به عنوان روز احترام به جانباختگان دهه شصت در تقویم پارلمان انتاریو نامگذاری شد. همه ی این کوشش ها به اضافه سیاست های بغایت غلط و غیر استاندارد سفیران و کارداران نظام جمهوری اسلامی در بین جامعه ایرانی کانادایی، و ایجاد کمپین هایی برای بستن سفارت جمهوری اسلامی به عنوان “جاسوسخانه”، منتهی به بستن سفارت جمهوری اسلامی در کانادا شد.
از دیگر فعالیت های حقوق بشرانه جامعه ایرانی کانادایی راه اندازی کمپین “نه به شریعه” بود که توانست در کانادا از به رسمیت شناخته شدن چند همسری که طبق قوانین شریعه مجاز است جلوگیری کند و چه بسا این همه بغض و کینه ای که متوجه نیروهای سیاسی و فعالان مدنی و حقوق بشری این جامعه برای مخدوش کردن فعالیت هایشان صورت می گیرد، از همین مسائل ناشی می شود.
این کوشش ها و دستاوردها تأکیدی ست بر این که نباید و نمی توان جامعه را سیاست زدایی کرد و فعالان سیاسی و حقوق بشری را به حاشیه راند، زیرا در آن صورت جامعه در برابر این آسیب ها بی محافظ می ماند.
جامعه ایرانی تورنتو (در بعد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادی اش) که دلیل اصلی حضورش در کانادا همانا حضور نظام جمهوری اسلامی در ایران است، تاکنون نقشی موثر، پویا و سازنده داشته و به عنوان شهروندانی مسئول و امروزی و مدرن ضمن آن که از مسائل سیاسی اجتماعی فرهنگی اقتصادی کشور میزبانش به دور نبوده و سعی کرده که نقش و رنگ خود را بر این رنگین کمان بزند، اما مسئولانه و دلسوزانه از کشوری که ریشه هایش هنوز و همچنان در آن اند، نیز غافل نیست و بخشی از نیرو و انرژی و توان خود را از طریق فعالیت های سیاسی، حقوق بشرانه، فرهنگی و اجتماعی صرف آن می کند، هر چند ممکن است به مذاق گروهی که از قبل وجود نظام جمهوری اسلامی بهره ها می برند خوش نیاید و یا این که این گونه فعالیت ها را مخل و مزاحم کار خود بدانند.
جمهوری اسلامی تمام تلاشش را می کند که اعتراضات و کوشش ها و مبارزات مردمی در همان چارچوب محافل ایرانی و در درون ایران بماند، و راه به دنیای آزاد نبرد، و همین جاست که نقش نیروهای حقوق بشری و سیاسی خارج از کشور برجسته می شود چرا که توسط آنان مبارزات مردم ایران علیه جمهوری اسلامی در معرض دید جهانیان قرار می گیرد و این همان نقشی ست که طرفداران و لابیگران نظام به هیچ عنوان برنمی تابند و تمام قد برای خاموش کردن و بی اعتبار کردنش ایستاده اند.
این که توسط هنرمندان و فرهنگیان و فرهنگ کاران دلسوز هنر و ادبیات و رقص و موسیقی و … ما ایرانیان به نمایش گذاشته شود، تا ما با غرور و سربلندی به جوامع میزبان بگوییم ما آن امت گوش به زنگ همیشه در صحنه ی متحجر و متعصبی که هیچ کس و هیچ چیز دیگری جز “خودی” را نمی بیند و دائم گوش به فرمان ولایت فقیه برای سر دادن شعار مرگ بر این و مرگ بر آن و سوزاندن پرچم کشورهایی که نظام آنها را دشمن ما می داند و یا کرده است نیستیم، بسیار مهم است و حتما باید از این کوشش های دلسوزانه و خیرخواهانه و فرهنگ سازانه حمایت کرد، چرا که جامعه ی بی فرهنگ و هنر بی هویت هم می شود، اما هم زمان اگر نتوانیم با جامعه جهانی دیالوگ درست و به روز سیاسی و حقوق بشری داشته باشیم، و جامعه جهانی را در سطح دولت ها و سازمان ها و نهادهای مدنی از جنایت ها، اجحافات و اعدام ها و زندان ها و بگیر و ببندهایی که در نظام جمهوری اسلامی علیه مردم ایران اعمال می شود آگاه و آنان را همراه و همدل با مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران سازیم، قطعا نیروها و انرژی های فرهنگی و اجتماعی ما هم در این چرخه ی فرسایشی آسیب پذیر و کم توان می شوند.
همه ی این ها را گفتم تا بگویم که چقدر مهم است که همه ما یک صدا و یک پارچه و برای یک خواست مشترک که همانا اعتراض به بزرگداشت رهبر و پایه گذار این نظام سرکوبگر (آیت اله خمینی) است یک بار دیگر همچون گذشته در کنار هم و با هم، با حفظ تنوع و تکثر خود به خیابان بیاییم و نگذاریم که با برگزاری مراسم بزرگداشت خمینی، حقوق بشر در یکی از دمکرات ترین کشورهای جهان و به عنوان کشور دوم ما که آغوش گرمش را بر روی ما باز کرده، به سخره گرفته شود. و البته وقتی که پای حقوق بشر در میان است، شامل همه افراد جامعه ایرانی در تورنتو می شود. چه غیر سیاسی باشیم، چه هنرمند و ادیب و شاعر و فیلم ساز باشیم، چه کاسب و مدیر باشیم، چه زن و مرد و جوان باشیم، چه مسلمان شیعه و سنی باشیم، چه بی مذهب باشیم، چه زرتشتی و بهایی و یهودی باشیم، چه پیر و جوان باشیم، چه کوییر باشیم، چه هویت طلب باشیم، چه کرد و ترک و بلوچ و عرب و.. باشیم، چه دانشجو و کارگر باشیم، چه پزشک و مهندس باشیم، چه وابسته به نیروها و سازمان های سیاسی باشیم، چه مستقل باشیم و… همگی ما را شامل می شود. چتر دموکراسی و حقوق بشر همه شمول است و وقتی اصول حقوق بشر مخدوش می شود بر ماست که نگذاریم. برای حرمت به خود و به حقوق خود علیه برگزاری بزرگداشت آیت اله خمینی اعتراض کنیم.
این بزرگداشت دهن کجی بزرگی ست به جامعه ایرانیان ساکن تورنتو. جامعه ای که وقتی کارنامه ی سی و چند ساله اش را ورق می زنیم هم در بعد سیاسی، هم اجتماعی، هم فرهنگی و هم اقتصادی به راستی که الگوی زیبایی از رشد و شکوفایی و نیز تمرین مدارا و دمکراسی بوده است. آن را ارزان به باد نابودی نسپاریم.
آقای علی ممنون از کامنت تان. در خارج از کشور هم بسیاری از نیروهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی با اعدام مخالف هستند و بسیاری از کمپین ها را به این مسئله اختصاص داده اند. مسئله مخالفت با اعدام فقط به داخل مربوط نمی شود که در خارج از کشور هم سالهای زیادی ست که روی این مسئله فعالیت می شود تا افکار عمومی ایرانیان را به مخالفت با اعدام برانگیزد.
قطعا حرف شما درست است که برخی ممکن است “امام” را دوست داشته باشند و از شنیدن شعارهایی بر ضد ایشان دلشان هم درد بیاید. اما یک واقعیت را نمی شود کتمان کرد و آن این که این “امام” دستور قتل بسیارانی را در ایران داده است، و این نظامی که “امام” آن را پایه گذاری کرده در طول این سی و شش سال مرتکب جنایات بسیاری در حق مردم ایران با هر اندیشه و روش و منشی شده است. پس می بینید که شعارهای اینان سرچشمه اش از کجا می آید و چه درد و رنجی در پشت این شعارها خوابیده است.
من هم مثل شما معتقدم که ایران صددرصد به بخشش و نه فراموش کردن احتیاج دارد اما لازمه این کار این است که نظام جمهوری اسلامی دیگر نباشد. نمی شود از آدم ها انتظار داشت نظامی را ببخشند که همچنان بر سر کار است و همچنان اعدام می کند. بخشش زمانی صورت می گیرد که این نظام دیگر نباشد و مسئولان آن به جنایات و اشتباهات خود اعتراف کنند و مرحله بعد مرحله بخشش است چرا که همه می دانیم خشونت، خشونت می آفریند. و این مرحله بخشش روندی ست طولانی و واقعا به عزم ملی نیاز دارد.
آقای علی، خلاف آن چه بسیاری سعی می کنند نمیه داخل و خارج را از هم دور و بیگانه نگه دارند و بگویند خارج از کشوری ها مردم ایران را نمی فهمند و یا خواسته ها و نیازهایشان را درک نمی کنند، نیروهای فعال خارج از کشور بسیار از نزدیک با مسائل و مشکلات مردم ایران آشنا هستند و درد را می شناسند. به نظر من همه ی ما چه در خارج از ایران و چه در داخل ایران باید بیشتر به هویت های فردی خودمان و اصول حقوق بشر احترام بگذاریم و از فرهنگ قبیله ای، هیئتی که می خواهد مردم را در حد “امت” و توده ای بی شکل و بی هویت و گوش به فرمان نگه دارد دور شویم، و با نگاه و دید انتقادی به اطرافمان و خودمان و نوع زندگی ای که فرهنگ دولتی به ما تحمیل کرده بنگریم. الزاما آن روش، آن دین، آن نوع زندگی، و آن هویتی که شما برای خود قائلید، برای دیگری مورد قبول نیست و این نباید به آن جا ختم شود که یکی از شما باید نابود شود، به زندان بیفتد، از زندگی و امتیازات آن محروم شود و قس علیهذا. کاری که در نظام جمهوری اسلامی به کرات صورت گرفته و می گیرد. نمی شود و نباید همه ی متر و معیارهای ارزشگذاری و سنجش در یک کشوری بر اساس یک دین خاص باشد چرا که آن وقت به همه ی آن هایی که در آن دایره جا نمی گیرند ظلم می شود. شما اگر دقت کنید حتی شیعیان هم همگی در درون این فرهنگ دینی دولتی ای که نظام جمهوری اسلامی دارد به مردم تحمیل می کند جا نمی گیرند و بسیارانی شان مورد غضب واقع می شوند.
آقای علی به صرف دوست داشتن “امام” نمی شود یک مملکتی و یک ملتی را از مبارزه برای رسیدن به خواسته ها و نیازهای دمکراتیکشان که همانا آزادی های سیاسی، اجتماعی و فردی ست محروم کرد.
باز هم از کامنت تان ممنونم.
بسیاری نسبت به بزرگداشت امام راحل اعتراض داشتندوشاید حق داشتند اما برای من که در ایران زندگی می کنم چند نکته جالب بود :اول اینکه در ایران خیلی ها دنبال حذف مجارات اعدامند و اینجا در تورنتوشعار مرگ بر سر میدهند
و بنظر میرسد بعد از سالها زندگی در غربت هیچ چیز راجع مردم داخل ایران نمید انند
تعطیلات خرداد برای ایرانیان داخل کشور یاد اور خاطرات خوبی است و یاد اور شمال و انتالیا و .تایلند ومالزی است یاد اور ترافیک جاده جالوس است .یاد اور اردوهای دانشجویی مرقد امام
در این میان کسانی هم هستندکه واقعا قلبا امام را دوست دارند
.همانگونه که کسانی یاد وخاطره شاهنشاه ارامشان می کرد
ایران به بخشش نیاز داردونه خوشونت و کینه
درود بر شما
من ساکن ایران هستم
مرگ بر حکومت اسلامی